غزل شمارهٔ ۷۷۸
از دلم صورت آن خوب ختن مینرود
چاشنی شکر او ز دهن مینرود
بالله ار شور کنم هر نفسی عیب مکن
گر برفت از دل تو از دل من مینرود
بوالحسن گفت حسن را که از این خانه برو
بوالحسن نیز درافتاد و حسن مینرود
جان پروانه مسکین ز پی شعله شمع
تا نسوزد پر و بالش ز لگن مینرود
همه مرغان چمن هر طرفی میپرند
بلبل از واسطه گل ز چمن مینرود
مرغ جان هر نفسی بال گشاید که پرد
وز امید نظر دوست ز تن مینرود
زن ز شوهر ببرد چون به تو آسیب زند
مرد چون روی تو بیند سوی زن مینرود
جان منصور چو در عشق توش دار زدند
در رسن کرد سر خود ز رسن مینرود
جان ادیم و تو سهیلی و هوای تو یمن
از پی تربیت تو ز یمن مینرود
چون خیال شکن زلف تو در دل دارم
این شکسته دلم از عشق شکن مینرود
گر سبو بشکند آن آب سبو کی شکند
جان عاشق به سوی گور و کفن مینرود
حیلهها دانم و تلبیسک و کژبازیها
جان ز شرم تو به تلبیس و به فن مینرود
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۷۷۸ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1393/12/17 01:03
merce
با درود
این غزل به شماره ی 789مجدداً تکرار شده
با احترام
مرسده
1398/12/14 17:03
بابک پرتو
در هرصورت ، فرهنگ ایران ، در درک حسی ، ازدواج پدیده ها و حواس ( بخشهای گوناگون تن ) را میدید . انسان در حس کردن ، با پدیده و آنچه تجربه میکند ، زناشوئی میکند، و تخمی که از این ازدواج ، د رزهدان حس ( تن ) ، افکنده میشود ، پرورده و اندیشه میگردد . این بود که خرد ، نگهبان و پاسدار و چشم تن بود. این اندیشه ، رابطه صمیمانه انسان را با گیتی بیان میکرد . انسان و گیتی ( دنیای مادی ) ، باهم ، رابطه عاشق و معشوقی دارند . بام و شام ، حواس انسان در مزه کردن و بوئیدن و بسودن و شنیدن و دیدن ، در حال عروسی کردن با دنیا در زمان گذرا است .