غزل شمارهٔ ۷۷۰
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۷۷۰ به خوانش علی مرادی گنجه
غزل شمارهٔ ۷۷۰ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۷۷۰ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۷۷۰ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۷۷۰ به خوانش عندلیب
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
در مصراع «چو فروشدم به دریا چو تو گوهرم نیامد»، باید میان واژههای «فرو» و «شدم» فاصله باشد. نگارش فعلی به غلط معنی «فروختن» را القا میکند، در حالی که منظور «فرو رفتن» بوده است.
همچنین مصراع نخست بیت ششم با «خردم بگفت» آغاز میشود.
ذر بیت ششم مصرع اول مشکل وزنی وجود داره.
باید بنویسید" خردم بگفت برپر ز مسافران گردون"
اصلاح بفرمایید.
بیت سوم طبق خوانش دکتر سروش با نه عجب شروع میشود.
محمد عزیز
هر دو خوانش از جمله آن سروش ، نادرست می نمایند
هردو ، چه عجب و بویژه نه عجب اشاره به خنده گل و سمن دارند، در حالی که در مصراع بعدی، خبری از سمن بری که چشم به راهش بوده است در میان نیست
گمان نمی رود گل و سمن در نبود سمن بر لطیف شاعر دل و دماغ خنده داشته باشند.
شاید عجبا بوده است و مانا در نهان سراینده
در مصرع اول بیت اخر بین وان درسن نیست و آن درسته یعنی فاصله باید باشد
دل دیگر دلی است که آماده ملاقات شمس است و شمس نیز این را پی برده است و این گونه عرفان نوینی پیدا می شود که خورشید آن شمس است و ماه آن جلال دین و ما ستارگان که می کوشیم به سهم خود در نور فشانی هستی خود را بیازماییم
چه عجب که در دل من گل و یاسمن بخندد
که سمن بری لطیفی چو تو در برم نیامد
بی سواد عزیز
در این بیت نیز به مانند دو بیت پیشین، خبری از یار هست. یاری سمن بر و لطیف که همانندش در بر شاعر نیامده است و باغ دل شاعر از شادی این آمدن، بهاری می شود و گل و یاسمن شکفته می شود در باغ
غزل های مولانا را می خوانم به روی شعر قرار دهید چطوری ارسال کنم
چه عجب که در دل من گل و یاسمن بخندد
که سمن بری لطیفی چو تو در برم نیامد
اشاره عرفانی به زیبایی و احساس فرخنده و شادمانی مولانا از دیدار شمس که برای او مصداق خداوند و جان زیبای جهان را می کند. اینجا منظور از معشوق همانند جان جهان زیبا و فرخنده است. چنانکه با دیدار او حتی گل و یاسمن که زیبایان طبیعت هستند در دل مولانا یا عاشق می خندند که او عاشق زیباترین است و گل و یاسمن هم همتای کمال آن زیبایی نیستند.
سلام
بااحترام.درخوانش بیت دوم(خنب ها) (خنبه ها) قرائت می شود .که بنظرم صحیح خوانده نمی شود. متشکرم
شرح غزل شمارهٔ ۷۷۰ (همه را بیازمودم)
فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
محمدامین مروتی
مخاطب غزل، شمس است و توصیف برخورداری های مولانا از او و تحولی که در او برانگیخت.
همه را بیازمودم، ز تو خوشترم نیامد
چو فرو شدم به دریا، چو تو گوهرم نیامد
همه را امتحان کردم اما فقط تو بودی آن گوهر استثنایی که از دل دریا صید کردم. منظور این است که قبل از تو هم مراد و پیر داشتم ولی کسی از آنان چون تو مرا غنی و پر نکرد.
سر خنبها گشادم، ز هزار خم چشیدم
چو شراب سرکش تو، به لب و سرم نیامد
همه نوع شرابی را آزمودم. مستی شراب تو را هیچ شرابی نداشت. سرمستی کلام تو را احدی به من نداد.
چه عجب که در دل من، گل و یاسمن بخندد
که سمنبرِ لطیفی چو تو در برم نیامد
از همنشینی سیمین بری چون تو، گویی همه گل ها در دل من می شکفند.
ز پِیَت، مراد خود را، دو سه روز ترک کردم
چه مراد مانْد زان پس، که میسرم نیامد
چند روزی به خواستۀ تو، دست از خواسته خود برداشتم. از آن به بعد همه خواسته هایم محقق شد.
دو سه روز شاهیت را، چو شدم غلام و چاکر
به جهان نمانْد شاهی، که چو چاکرم نیامد
چند روزی غلامت شدم. پس از آن، همه شاهان غلام منند.
خِرَدَم بگفت برپر، زِ مسافران گردون
چه شکسته پا نشستی، که مسافرم نیامد؟
عقلم گفت پروز کن و از همه اهل سلوک، عبور کن. چرا مانند پاشکسته گان به انتظار بازگشت مسافر خودت(شمس) نشسته ای؟
چو پرید سوی بامت، ز تنم کبوتر دل
به فغان شدم چو بلبل، که کبوترم نیامد
کبوتر دلم بر بامت نشست اما تو نیامدی و من مانند بلبل به فغان از فراق تو مبتلا شدم.
چو پِی کبوتر دل، به هوا شدم چو بازان
چه همای مانْد و عنقا،که برابرم نیامد
مانند باز و شاهین که صیاد کبوتر است، به دنبال کبوتر دلم رفتم و در این مسیر، پرندگانی چون هما و عنقا را دیدم. یعنی پرندگانی که از کبوتر برتر و قوی تر و معنی ترند.
برو ای تنِ پریشان، تو و آن دلِ پشیمان
که ز هر دو، تا نرستم، دل دیگرم نیامد
مولانا در مقطع غزل جسم پریشان و دل پشیمانش را از خود می راند و می گوید وقتی از این تن و دل زمینی بریدم، دلم معنوی و بزرگ شد. یعنی همیشه نوعی پشیمانی و تردید و پریشانی در سالک وجود دارد که مانع حرکت او می شود و مولانا توانسته بر این پریشانی و پشیمانی و تردید غلبه نماید.
13 فروردین 1404