گنجور

غزل شمارهٔ ۷۶۶

خضری که عمر ز آبت بکشد دراز گردد
در مرگ برخورنده ابدا فراز گردد
چو نظر کنی به بالا سوی آسمان اعلا
دو هزار در ز رحمت ز بهشت باز گردد
چو فتاد سایه تو سوی مفسد‌ان مجرم
همه جرم‌های ایشان چله و نماز گردد
چو رکاب مصطفایی سوی عفو روی آرد
دو هزار بولهب هم خوش و پرنیاز گردد
چو دو دست همچو بحر‌ت به کرم گهرفشان شد
رخ چون زرم زر آرد که به گرد گاز گردد
کف توست کیمیا‌یی لب بحر کبریا‌یی
چه عجب که نیم حبه ز کفت رکاز گردد
دو هزار جان و دیده ز فزع عنان کشیده
چو صلای وصل آید گه ترکتاز گردد
همه زهر دین و دنیا ز تو شهد و نوش آمد
غم و درد سینه سوزان ز تو دلنواز گردد
همه دامن تو گیرد دل و این قدر نداند
که به گرد شیر آهو به صد احتراز گردد
در وصل چون ببستی و به لامکان نشستی
ز کجا رسد گشایش چو دری فراز گردد
خمش و سخن رها کن جز اله را تو لا کن
به فنا چو ساز گیری همه کارساز گردد

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خضری که عمر ز آبت بکشد دراز گردد
در مرگ برخورنده ابدا فراز گردد
هوش مصنوعی: اگر کسی که از آب زندگی بهره‌مند می‌شود، در طول عمرش به خوبی و با دقت زندگی کند، حتی مرگ هم نتواند او را از یاد ببرد و نامش همیشه در اوج باقی می‌ماند.
چو نظر کنی به بالا سوی آسمان اعلا
دو هزار در ز رحمت ز بهشت باز گردد
هوش مصنوعی: وقتی که به آسمان بالا نگاه می‌کنی، دو هزار در از رحمت و نعمت‌های بهشتی به سوی تو گشوده می‌شود.
چو فتاد سایه تو سوی مفسد‌ان مجرم
همه جرم‌های ایشان چله و نماز گردد
هوش مصنوعی: هرگاه سایه تو بر مفسدان بیفتد، تمام گناهان آن‌ها مانند چله نشینی و نماز خواندن خواهد شد.
چو رکاب مصطفایی سوی عفو روی آرد
دو هزار بولهب هم خوش و پرنیاز گردد
هوش مصنوعی: هرگاه انسان به سمت بخشش و عفو حرکت کند، حتی اگر در شرایط سخت و نیازمندی قرار داشته باشد، می‌تواند به آرامش و خوشبختی دست یابد. مانند رکابی که به سوی آرامش می‌راند.
چو دو دست همچو بحر‌ت به کرم گهرفشان شد
رخ چون زرم زر آرد که به گرد گاز گردد
هوش مصنوعی: وقتی که دو دست تو مانند دریا به بخشش و نیکی پر از گوهر می‌شود، چهره‌ات مانند زر خالص می‌درخشد و به دور گاز(آتش) می‌چرخد.
کف توست کیمیا‌یی لب بحر کبریا‌یی
چه عجب که نیم حبه ز کفت رکاز گردد
هوش مصنوعی: دست تو مانند کیمیا است و دریا به عظمت خود نماد بزرگی است. جای تعجب ندارد که حتی یک دانه کوچک از دست تو می‌تواند به گنجی بزرگ تبدیل شود.
دو هزار جان و دیده ز فزع عنان کشیده
چو صلای وصل آید گه ترکتاز گردد
هوش مصنوعی: هزاران نفر با ترس و وحشت، جان و چشم‌های خود را از دست می‌دهند و وقتی صدای رسیدن یار به گوش می‌رسد، به شدت شاد و شتابان می‌شوند.
همه زهر دین و دنیا ز تو شهد و نوش آمد
غم و درد سینه سوزان ز تو دلنواز گردد
هوش مصنوعی: تمام تلخی‌ها و رنج‌های دنیا و مذهب، به لطف تو شیرین و دل‌انگیز می‌شود و غم و درد در دل، با حضور و محبت تو، به آرامش و شادی تبدیل می‌شود.
همه دامن تو گیرد دل و این قدر نداند
که به گرد شیر آهو به صد احتراز گردد
هوش مصنوعی: همه دل‌ها به دامن تو چنگ می‌زنند، ولی آنقدر نمی‌دانند که وقتی به دور شیر آهو می‌افتند، باید به شدت احتیاط کنند و خود را محافظت کنند.
در وصل چون ببستی و به لامکان نشستی
ز کجا رسد گشایش چو دری فراز گردد
هوش مصنوعی: وقتی که در وصال به هم پیوند می‌خورید و در جایی غیرقابل دسترس قرار می‌گیرید، از کجا باید امید به گشایش و آزادی داشته باشید وقتی که در بالای در بسته‌ای قرار دارید؟
خمش و سخن رها کن جز اله را تو لا کن
به فنا چو ساز گیری همه کارساز گردد
هوش مصنوعی: سکوت کن و بی‌خودی را کنار بگذار، فقط به خداوند توجه کن. اگر به فنا و زوال برسید، تمام کارهایتان درست خواهد شد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۶۶ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۷۶۶ به خوانش فاطمه زندی