برگردان به زبان ساده
وصف آن مخدوم میکن گرچه میرنجد حسود
کاین حسودی کم نخواهد گشت از چرخ کبود
هوش مصنوعی: اگر تو به ستایش و وصف آن معشوق بپردازی، حتی اگر حسودان ناراحت شوند و حسادتشان بیشتر شود، این حسادت به خاطر تقدیر از زیبایی او کاهش نخواهد یافت.
گرچه خود نیکو نیاید وصف می از هوشیار
چون پی مست از خمار غمزه مستش چه سود
هوش مصنوعی: هرچند وصف شراب از زبان هوشیار زیبا نیست، اما مستی که در پی آن است، به چه کارش میآید وقتی که با غمزهای مست شده است؟
مست آن می گر نهای می دو پی دستار و دل
چونک دستار و دلت را غمزههای او ربود
هوش مصنوعی: باید گفت که از آن شراب شاداب و سرمست شدهای و به لباس و دل خود توجهی نداری، زیرا زیباییهای او دل و سرپوشت را ربوده است.
گر دو صد هستیت باشد در وجودش نیست شو
زانک شاید نیست گشتن از برای آن وجود
هوش مصنوعی: اگر چه ممکن است تو وجودی دو صد برابر داشته باشی، اما در واقع در وجود او، چیزی نیست. پس از آن رو، شاید به خاطر آن وجود، گشتن و جستجو بیفایده باشد.
نیم شب برخاستم دل را ندیدم پیش او
گرد خانه جستم این دل را که او را خود چه بود
هوش مصنوعی: نیمه شب بیدار شدم و دل خود را نیافتم. دور و بر خانه را جستجو کردم تا ببینم این دل چه چیزی برای او داشت.
چون بجستم خانه خانه یافتم بیچاره را
در یکی کنجی به ناله کی خدا اندر سجود
هوش مصنوعی: وقتی به جستجوی خود ادامه دادم، در هریک از خانهها، مرد بیچارهای را پیدا کردم که در گوشهای نشسته و با ناله دعایی به سمت خداوند میکرد.
گوش بنهادم که تا خود التماس وصل کیست
دیدمش کاندر پی زاری زبان را برگشود
هوش مصنوعی: گوشم را تیز کردم تا ببینم چه کسی برای وصل شدن التماس میکند. او را دیدم که در پی نالهاش، زبانش را باز کرد و شروع به گفتگو کرد.
کای نهان و آشکارا آشکارا پیش تو
این نهانم آتش است و آشکارم آه و دود
هوش مصنوعی: ای پنهان و پیدا، این دردی که در دل دارم، به روشنی برای تو مشخص است؛ درون من آتش است و در ظاهر، فقط آه و دود به نمایش گذاشتهام.
از برای آنک خوبان را نجویی در شکست
صد هزاران جویها در جوی خوبی درفزود
هوش مصنوعی: برای اینکه خوبان را پیدا نکنی، در دلشکستگیها و ناامیدیها، صدها مسیر را امتحان کن؛ اما بدان که در جستجوی خوبی، باید همیشه به جوی محبت و نیکی بپیوندی.
میشمرد از شه نشانها لیک نامش مینگفت
در درون ظلمت شب اندر آن گفت و شنود
هوش مصنوعی: در سکوت و تاریکی شب، او نشانههای پادشاه را به یاد میآورد، اما نامش را بر زبان نمیآورد.
آنگهان زیر زبان میگفت یارم نام او
مینگویم گرچه نامش هست خوش بوتر ز عود
هوش مصنوعی: در آن لحظه، زیر زبانی نام یارم را میگفتم و هرچند که نامش از عود خوشبوتر است، اما نمیخواهم نامش را بگویم.
زانک در وهم من آید دزدگوشی از بشر
کو در این شب گوش میدارد حدیثم ای ودود
هوش مصنوعی: چون در خیال من، فردی به آرامی به سخنان من گوش میدهد، در این شب که مشغول آوای محبت و دوستی هستم.
سخت میآید مرا نام خوشش پیش کسی
کو به عزت نشنود آن نام او را از جحود
هوش مصنوعی: برای من دشوار است که نام زیبا و دلنشین او را برای کسی ببرم که از روی نادانی و کاهلی به عظمت آن نام توجهی نکرده است.
ور به عزت بشنود غیرت بسوزد مر مرا
اندر این عاجز شدست او بیطریق و بیورود
هوش مصنوعی: اگر به من عزت بخشند، غیرتم به آتش میافتد. در اینجا، من در وضعیت ناتوانی قرار دارم و او بدون راه و مسیر مشخصی، به من نزدیک میشود.
بانگ کردش هاتفی تو نام آن کس یاد کن
غم مخور از هیچ کس در ذکر نامش ای عنود
هوش مصنوعی: صدایی از آسمان به تو میگوید که آن شخص را به یاد داشته باش و نگران هیچکس نباش، حتی در یادآوری نام او. ای کسی که به عصبانیت و لجاجت میپردازی، غم و اندوه را فراموش کن.
زانک نامش هست مفتاح مراد جان تو
زود نام او بگو تا در گشاید زود زود
هوش مصنوعی: چون نام او کلید دستیابی به آرزوهایت است، به سرعت نام او را ببر، تا درها به رویت گشوده شود.
دل نمییارست نامش گفتن و در بسته ماند
تا سحرگه روز شد خورشید ناگه رو نمود
هوش مصنوعی: دل من طاقت گفتن نام او را نداشت و در دل من همچنان بسته ماند تا صبح شد و ناگهان خورشید ظهور کرد.
با هزاران لابههاتف همین تبریز گفت
گشت بیهوش و فتاد این دل شکستن تار و پود
هوش مصنوعی: با هزاران ناله و فریاد در تبریز، دل من مجروح و بیهوش افتاد و احساساتم را به هم ریخت.
چون شدم بیهوش آنگه نقش شد بر روی او
نام آن مخدوم شمس الدین در آن دریای جود
هوش مصنوعی: زمانی که بیهوش شدم، نام آن عزیز شمسالدین بر روی او در آن دریای فراوانی و generosity نقش بست.
حاشیه ها
1401/08/28 15:10
حامد سلطانیان
شعر بسیار فوقالعاده ای که از چشم همه گم مانده است.
در این ابیات، قدرت عشق و عتش مولانا به شمس را بیان می کند.
و بگمانم ارتباط مستقیمی با بیت
در هوس خیال او همچو خیال گشتهام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
دارد. بردن نام عشق و غیرت ورزی بر نام عشق درجات اعلائی را نمایان می کند.
و بدون شک مولانا سناریو و صحنه پردازی بی مانند و بی همتایی برای به تصویر کشیدن عشق خود به شمس خلق کرده که از تدبیر در آن مایه آرام جان می شود...
شبی مولانا دل را گم می کند، بدنبال او می گردد، دل را در مناجات می بیند، صدای غیبی از او نام معشوقش را طلب می کند، که در های عاشقی بر او باز شود، دل مقاومت می کند تا شب تمام می شود و سحر در سپیده دم دل نام تبریز را از صدای غیبی شنید و بی هوش شد و چون بی هوش شد هاتف متوجه شد که عاشق شمس است...
در آخر توصیه می کنم فیه ما فیه مولانا و مقالات شمس و شرح کامل تعاریف، ویژگی ها، صفات، کاربردها، قدرت و توانایی های دل را در کتاب کیمیای سعادت و یا احیا علوم ابوحامد محمد غزالی را بخوانید...
1403/06/18 08:09
محمد سلماسی زاده
در بیت چهارم :
گر دو صد هستیت باشد در وجودش نیست شو
زانک شاید نیست گشتن از برای آن وجود
شاید به معنای سزاوار است
گر دویست هستی هم داری سزاوار است که در او ( هو ) نیست کنی