گنجور

غزل شمارهٔ ۷۳۴

مطربا این پرده زن کز رهزنان فریاد و داد
خاصه این رهزن که ما را این چنین بر باد داد
مطربا این ره زدن زان رهزنان آموختی
زانک از شاگرد آید شیوه‌های اوستاد
مطربا رو بر عدم زن زانک هستی ره‌زنست
زانک هستی خایفست و هیچ خایف نیست شاد
می‌زن ای هستی ره هستان که جان انگاشتست
کاندر این هستی نیامد وز عدم هرگز نزاد
ما بیابان عدم گیریم هم در بادیه
در وجود این جمله بند و در عدم چندین گشاد
این عدم دریا و ما ماهی و هستی همچو دام
ذوق دریا کی شناسد هر که در دام اوفتاد
هر که اندر دام شد از چار طبع او چارمیخ
دانک روزی می‌دوید از ابلهی سوی مراد
آتش صبر تو سوزد آتش هستیت را
آتش اندر هست زن و اندر تن هستی نژاد
قدحه و الموریاتش نیست الا سوز صبر
ضبحه و العادیاتش نیست جز جان‌های راد
برد و ماندی هست آخر تا کی ماند کی برد
ور نه این شطرنج عالم چیست با جنگ و جهاد
گه ره شه را بگیرد بیدق کژرو به ظلم
چیست فرزین گشته‌ام گر کژ روم باشد سداد
من پیاده رفته‌ام در راستی تا منتها
تا شدم فرزین و فرزین بندهاام دست داد
رخ بدو گوید که منزل‌هات ما را منزلیست
خط و تین ماست این جمله منازل تا معاد
تن به صد منزل رود دل می‌رود یک تک به حج
ره روی باشد چو جسم و ره روی همچون فؤاد
شاه گوید مر شما را از منست این یاد و بود
گر نباشد سایه من بود جمله گشت باد
اسب را قیمت نماند پیل چون پشه شود
خانه‌ها ویرانه‌ها گردد چو شهر قوم عاد
اندر این شطرنج برد و ماند یک سان شد مرا
تا بدیدم کاین هزاران لعب یک کس می‌نهاد
در نجاتش مات هست و هست در ماتش نجات
زان نظر ماتیم ای شه آن نظر بر مات باد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مطربا این پرده زن کز رهزنان فریاد و داد
خاصه این رهزن که ما را این چنین بر باد داد
هوش مصنوعی: ای ساززن، این ملودی را بنواز که از دزدان فریاد و زاری می‌کنند، به‌خصوص این دزدی که ما را به این وضعیت نابه‌سامان کشانده است.
مطربا این ره زدن زان رهزنان آموختی
زانک از شاگرد آید شیوه‌های اوستاد
هوش مصنوعی: ای مطرب، تو این راه را از دزدانی یاد گرفتی که خودشان هم در این مسیر به سر برده‌اند، چون شیوه‌های استاد از شاگرد می‌آید.
مطربا رو بر عدم زن زانک هستی ره‌زنست
زانک هستی خایفست و هیچ خایف نیست شاد
هوش مصنوعی: ای ساززن، به عدم بپرداز، زیرا هستی در واقع خیانتکار است و خود هستی هم ترسناک است، ولی هیچ چیز در این وجود، نباید شما را بترساند؛ شادی را در آغوش بگیر.
می‌زن ای هستی ره هستان که جان انگاشتست
کاندر این هستی نیامد وز عدم هرگز نزاد
هوش مصنوعی: بزن ای هستی، راه و روش وجود را که جان و روح در این هستی است و هیچ‌گاه از عدم نیامده و زاده نشده است.
ما بیابان عدم گیریم هم در بادیه
در وجود این جمله بند و در عدم چندین گشاد
هوش مصنوعی: ما در بیابان عدم قرار داریم، اما در این مسیر نیز در وجود، این مسأله را می‌فهمیم و در عدم نیز به گستردگی آن پی می‌بریم.
این عدم دریا و ما ماهی و هستی همچو دام
ذوق دریا کی شناسد هر که در دام اوفتاد
هوش مصنوعی: در اینجا به تصوری اشاره شده که ما مانند ماهیانی در دریایی به نام عدم هستیم. وجود این دریا برای ما مشخص نیست و در واقع فقط آنهایی که در دام این دریا گرفتار شده‌اند، می‌توانند درک کنند که چه وضعیتی دارند. به عبارتی، فقط کسانی که در شرایط خاصی قرار می‌گیرند، می‌توانند به عمق واقعیت پی ببرند.
هر که اندر دام شد از چار طبع او چارمیخ
دانک روزی می‌دوید از ابلهی سوی مراد
هوش مصنوعی: هر کس که در دام طبع و خوی خود گرفتار شود، به مانند چهار میخی است که او را نگه‌داشته است. او روزی از روی نادانی به سمت هدف خود می‌دود.
آتش صبر تو سوزد آتش هستیت را
آتش اندر هست زن و اندر تن هستی نژاد
هوش مصنوعی: آتش صبر تو می‌تواند آتش وجود تو را بسوزاند، همان‌طور که در وجود و جسم انسان، آتش وجود می‌افروزد و نژاد هستی را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
قدحه و الموریاتش نیست الا سوز صبر
ضبحه و العادیاتش نیست جز جان‌های راد
هوش مصنوعی: این اشعار به این معناست که آنچه افراد با آن دست و پنجه نرم می‌کنند، تنها نشانه‌ای از جان‌سختی و استقامت آنهاست و آنچه در دل دارند، نشان دهنده روح قوی و سرسختی انسان‌هاست. در واقع، این ندا بیانگر این است که چالش‌ها و مشکلات فقط به عنوان آزمونی برای صبوری و قدرت درونی افراد عمل می‌کنند.
برد و ماندی هست آخر تا کی ماند کی برد
ور نه این شطرنج عالم چیست با جنگ و جهاد
هوش مصنوعی: زندگی سرشار از رقابت و کشمکش است. در اینجا به این موضوع اشاره می‌شود که در نهایت، تنها پیروزی و شکست است که ماندگار می‌شود. پس به چه هدفی در این میدان نبرد ادامه دهیم، در حالی که این جهان مانند یک بازی شطرنج پر از تقابل‌ها و تلاش‌ها است؟
گه ره شه را بگیرد بیدق کژرو به ظلم
چیست فرزین گشته‌ام گر کژ روم باشد سداد
هوش مصنوعی: گاهی پیش می‌آید که شاه را کسی نادان و کج‌راه بگیرد و ظلم کند؛ اما من فرزین و دانا شده‌ام، حتی اگر در مسیر نادرستی بروم.
من پیاده رفته‌ام در راستی تا منتها
تا شدم فرزین و فرزین بندهاام دست داد
هوش مصنوعی: من در حقیقت قدم گذاشته‌ام و به انتها رسیده‌ام و در این مسیر به درجه‌ای از درک و فهم رسیده‌ام که قید و بندهای زندگی‌ام آزاد شده است.
رخ بدو گوید که منزل‌هات ما را منزلیست
خط و تین ماست این جمله منازل تا معاد
هوش مصنوعی: چهره‌اش به من می‌گوید که ما جایی داریم که خانه‌اش پر از غم و اندوه است و این جمله‌ای است که در طول زندگی تا روز قیامت تکرار می‌شود.
تن به صد منزل رود دل می‌رود یک تک به حج
ره روی باشد چو جسم و ره روی همچون فؤاد
هوش مصنوعی: بدن انسان ممکن است به هزاران مکان برود، اما دل فقط با یک حرکت به سمت عشق و هدفی خاص می‌رود. در واقع، جسم و مسیر رفتن مانند روح و دل هستند.
شاه گوید مر شما را از منست این یاد و بود
گر نباشد سایه من بود جمله گشت باد
هوش مصنوعی: سلطنت به شما می‌گوید که این یاد و خاطره از من به شما رسیده است. اگر سایه‌ام نباشد، همه چیز مانند بادی به سرعت می‌گذرد.
اسب را قیمت نماند پیل چون پشه شود
خانه‌ها ویرانه‌ها گردد چو شهر قوم عاد
هوش مصنوعی: در زمانی که قدرت و بزرگی، مثل اسب ارزشش از بین برود و به راحتی در برابر مشکلات کوچک و بی‌اهمیت مثل پشه احساس ضعف کند، آنگاه منازل و آبادانی‌ها ویران خواهد شد و سرنوشت مردم به مانند قوم عاد خواهد بود. این وضعیت نشان‌دهنده از دست رفتن قدرت و شکوه است که به تباهی می‌انجامد.
اندر این شطرنج برد و ماند یک سان شد مرا
تا بدیدم کاین هزاران لعب یک کس می‌نهاد
هوش مصنوعی: در این بازی شطرنج، نتیجه‌ای که به دست آمد برای من یکسان بود. زمانی که دیدم هزاران مهره تنها توسط یک نفر تنظیم شده و حرکت می‌کنند، متوجه شدم که همه‌چیز تحت کنترل یک فرد واحد است.
در نجاتش مات هست و هست در ماتش نجات
زان نظر ماتیم ای شه آن نظر بر مات باد
هوش مصنوعی: در شرایطی که او در وضعیت دشواری قرار دارد و به نظر می‌رسد که نمی‌تواند نجات یابد، نجات واقعی نیز در همان وضعیت سخت و گیج‌کننده وجود دارد. از آن دیدگاه که به آن فکر می‌کنیم، ما نیز در یک حالت انزوای وجودی هستیم. ای پادشاه، امید داریم که آن نگاه از ما دور نشود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۳۴ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۷۳۴ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1391/02/04 12:05
محسن

بهترین بیت این شعر از نظر من:
در نجاتش مات هست و هست در ماتش نجات
زان نظر ماتیم ای شه آن نظر بر مات باد
به به.
دیوانه کنندست!!!

1391/04/04 10:07
ناشناس

بیدق

1393/03/06 01:06
م

بیت 12 فرزین بندهایم به نظر درست تر است.

1394/03/15 19:06
محسن رمضانخانی

با سلام
به نظر میاد در بیت 16 در مصراع دوم به جای "چو" واژه "همچو" درست تر است

1397/06/12 00:09
فرزین پرهام

سلام و درود به نیکان گنجور پیشه، پرسشی داشتم، که آیا بیت پانزده یاد و بود صحیح است و یا باد و بود در نوشتار تایپ دچار مشکل گشته؟ سپاس به پاس بودتان

1398/10/18 13:01
معما

«خطوتین» یعنی «دو خطوه یا دو گام». این کلمه در بیت سیزدهم به صورت «خط و تین» نوشته شده که خطای آشکار است. در همۀ نسخ معتبر (مثل نسخۀ مرحوم کاظم برگ نیسی) «خطوتین» آمده است:
رُخ بدو گوید که منزل‌هات ما را منزلی است
خُطوَتیْنِ ماست این جمله منازل تا معاد
در این میانه رُخ می‌گوید بسیاری از آن منزل‌ها که در صفحۀ شطرنجِ عالم پیموده‌ای، برای ما در حُکمِ یک منزل است! ما به دو گام -خواه به چپ یا راست، خواه به پیش یا پس- همۀ آن منازل را از ابتدای وجود تا پایان کار که بازگشت به اوست، می‌پیماییم.

1398/10/18 13:01
معما

جناب فرزین
در نسخۀ مرحوم کاظم برگ نیسی «باد و بود» آمده است و انسجام معنی دارد:
شاه گوید مر شما را از من است این باد و بود
گر نباشد سایه‌ی من، بودِ جمله گشت باد
و شاه می‌گوید هستی شما و آن چه بوده و خواهد بود، سایۀ وجود من است که اگر نبود، همه هیچ و پوچ بودید!
البته با فرض «یاد و بود» هم مفهومی سازگار با کل شعر استنباط می‌شود:
و شاه می‌گوید هستی شما و آن چه از آن یاد می‌کنید، سایۀ وجود من است که اگر نبود، همه هیچ و پوچ بودید!

1402/06/06 19:09
تماشاگر راز

به به