گنجور

غزل شمارهٔ ۷۲۵

کس با چو تو یار راز گوید
یا قصه خویش بازگوید
عاقل کردست با تو کوتاه
لیکن عاشق دراز گوید
از عشق تو در سجود افتد
سودای تو در نماز گوید
از ناز همه دروغ گویی
آنچ این دلم از نیاز گوید
من همچو ایازم و تو محمود
بشنو سخنی کایاز گوید
پیش تو کسی حدیث من گفت
گفتی تو که او مجاز گوید
چون زر سخنان من شنیدی
گفتی به طریق گاز گوید

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کس با چو تو یار راز گوید
یا قصه خویش بازگوید
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند مانند تو با دلش در میان بگذارد یا داستان زندگی‌اش را بگوید.
عاقل کردست با تو کوتاه
لیکن عاشق دراز گوید
هوش مصنوعی: عاقل به خاطر درایت و هوش خود با تو کم صحبت می‌کند، ولی عاشق به خاطر احساس و عشقش حرف‌های زیادی دارد و به سخن گفتن ادامه می‌دهد.
از عشق تو در سجود افتد
سودای تو در نماز گوید
هوش مصنوعی: از عشق تو، آدمی چنان محو و متأثر می‌شود که حتی در حال عبادت و نماز نیز فقط به یاد تو و آرزوی وصالت می‌افتد.
از ناز همه دروغ گویی
آنچ این دلم از نیاز گوید
هوش مصنوعی: از زیبایی‌های دلربا و فریبنده، همه چیز بر این واقعیت پنهان است که دل من از نیاز به حقیقت می‌گوید.
من همچو ایازم و تو محمود
بشنو سخنی کایاز گوید
هوش مصنوعی: من مانند ایاز هستم و تو مثل محمود، پس به حرفی که ایاز می‌گوید گوش کن.
پیش تو کسی حدیث من گفت
گفتی تو که او مجاز گوید
هوش مصنوعی: وقتی کسی از حال من برای تو صحبت کرد، تو پاسخ دادی که او دروغ می‌گوید.
چون زر سخنان من شنیدی
گفتی به طریق گاز گوید
هوش مصنوعی: وقتی سخنان من را چون طلا شنیدی، گفتی که او مانند یک کفتار صحبت می‌کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۲۵ به خوانش عندلیب