گنجور

غزل شمارهٔ ۷۲۱

هر سینه که سیمبر ندارد
شخصی باشد که سر ندارد
وان کس که ز دام عشق دورست
مرغی باشد که پر ندارد
او را چه خبر بود ز عالم
کز باخبران خبر ندارد
او صید شود به تیر غمزه
کز عشق سر سپر ندارد
آن را که دلیر نیست در راه
خود پنداری جگر ندارد
در راه فکنده‌است دری
جز او که فکند برندارد
آن کس که نگشت گرد آن در
بس بی‌گهرست و فر ندارد
وقت سحرست هین بخسبید
زیرا شب ما سحر ندارد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر سینه که سیمبر ندارد
شخصی باشد که سر ندارد
هوش مصنوعی: هر کسی که قلبی نرسیده به محبت و عشق نداشته باشد، در واقع مانند کسی است که وجودی ناقص و بی‌سر دارد.
وان کس که ز دام عشق دورست
مرغی باشد که پر ندارد
هوش مصنوعی: کسی که از عشق دور است، مانند پرنده‌ای است که توان پرواز ندارد.
او را چه خبر بود ز عالم
کز باخبران خبر ندارد
هوش مصنوعی: او چه می‌دانست که در دنیای واقعی، کسانی که در جریان امور هستند، از حال و هوای او بی‌خبرند.
او صید شود به تیر غمزه
کز عشق سر سپر ندارد
هوش مصنوعی: او به وسیله نگاه و جذبه‌اش طعمه می‌شود، چرا که به خاطر عشق، از خود دفاع نمی‌کند.
آن را که دلیر نیست در راه
خود پنداری جگر ندارد
هوش مصنوعی: کسی که در مسیر خود شجاعت ندارد، تصور نکن که جرات و استقامت دارد.
در راه فکنده‌است دری
جز او که فکند برندارد
هوش مصنوعی: در مسیر راه، هیچ دری غیر از او وجود ندارد که بتواند ما را به مقصد برساند.
آن کس که نگشت گرد آن در
بس بی‌گهرست و فر ندارد
هوش مصنوعی: کسی که به دور آن در نگردد، بی‌ارزش و بی‌فایده است و ارزشی ندارد.
وقت سحرست هین بخسبید
زیرا شب ما سحر ندارد
هوش مصنوعی: وقت صبح است، پس بخوابید؛ زیرا شب ما دارای سحر و روشنی نیست.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۲۱ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۷۲۱ به خوانش عندلیب