گنجور

غزل شمارهٔ ۷۱۵

اول نظر ار چه سرسری بود
سرمایه و اصل دلبری بود
گر عشق وبال و کافری بود
آخر نه به روی آن پری بود
زان رنگ تو گشته‌ایم بی‌رنگ
زان سوی خرد هزار فرسنگ
گر روم گزید جان اگر زنگ
آخر نه به روی آن پری بود
رو کرده به چتر پادشاهی
وز نور مشارقش سپاهی
گر یاوه شد او ز شاهراهی
آخر نه به روی آن پری بود
همچون مه بی‌پری پریدن
چون سایه به رو و سر دویدن
چون سرو ز بادها خمیدن
آخر نه به روی آن پری بود
زان مه که نواخت مشتری را
جان داد بتان آزری را
گر سهو فتاد سامری را
آخر نه به روی آن پری بود
گر هجده هزار عالم ای جان
پر گشت ز قال و قالم ای جان
گر حالم وگر محالم ای جان
آخر نه به روی آن پری بود
چون ماه نزارگشته شادیم
کاندر پی آفتاب رادیم
ور هم به خسوف درفتادیم
آخر نه به روی آن پری بود
ناموس شکسته‌ایم و مستیم
صد توبه و عهد را شکستیم
ور دست و ترنج را بخستیم
آخر نه به روی آن پری بود
زان جام شراب ارغوانی
زان چشمه آب زندگانی
گر داد فضولیی نشانی
آخر نه به روی آن پری بود
فصلی به جز این چهار فصلش
نی فصل ربیع و اصل اصلش
گر لاف زدیم ما ز وصلش
آخر نه به روی آن پری بود
خاموش که گفتنی نتان گفت
رازش باید ز راه جان گفت
ور مست شد این دل و نشان گفت
آخر نه به روی آن پری بود

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اول نظر ار چه سرسری بود
سرمایه و اصل دلبری بود
هوش مصنوعی: نخستین نگاه، هرچند بی‌توجه و سطحی بود، اما همان نگاه، اساس و بنیاد محبت و دلبستگی است.
گر عشق وبال و کافری بود
آخر نه به روی آن پری بود
هوش مصنوعی: اگر عشق باعث درد و سختی باشد، پس چگونه ممکن است که آن پری زیبا به روی خود این عشق بیافتد؟
زان رنگ تو گشته‌ایم بی‌رنگ
زان سوی خرد هزار فرسنگ
هوش مصنوعی: به خاطر رنگ تو، ما بی‌رنگ شده‌ایم و از آن طرف خرد، به اندازه هزار فرسخ فاصله داریم.
گر روم گزید جان اگر زنگ
آخر نه به روی آن پری بود
هوش مصنوعی: اگر بروم و جانم را بزنند، آخرین زنگی که می‌زنم نباید به روی آن پری باشد.
رو کرده به چتر پادشاهی
وز نور مشارقش سپاهی
هوش مصنوعی: به سمت چتر پادشاهی روی آورده و از نور مشرق، نیرویی به دست آورده است.
گر یاوه شد او ز شاهراهی
آخر نه به روی آن پری بود
هوش مصنوعی: اگر او از راه درست منحرف شد، دیگر بر روی آن پری (زیبا) نیست.
همچون مه بی‌پری پریدن
چون سایه به رو و سر دویدن
هوش مصنوعی: مانند ماه که بدون هیچ مانعی پرواز می‌کند، همچون سایه‌ای در حال دویدن به سوی چهره و سر دیگران.
چون سرو ز بادها خمیدن
آخر نه به روی آن پری بود
هوش مصنوعی: به مرور زمان و تحت تأثیر فشارها و سختی‌ها، ممکن است حتی زیباترین و قوی‌ترین موجودات نیز دچار تغییر و آسیب شوند. این تغییرات نشان‌دهنده ضعف در شخصیت یا زیبایی آن‌ها نیست، بلکه نشانه‌ای از واقعیت زندگی و دشواری‌هاست که همه با آن مواجه می‌شوند.
زان مه که نواخت مشتری را
جان داد بتان آزری را
هوش مصنوعی: از آن زیبایی که جان به مشتری بخشید، برای بتان آزری زندگی و حیات به ارمغان آورد.
گر سهو فتاد سامری را
آخر نه به روی آن پری بود
هوش مصنوعی: اگر اشتباهی از سامری پیش آمد، در نهایت این اتفاق به خاطر آن پری (زنی) نبود.
گر هجده هزار عالم ای جان
پر گشت ز قال و قالم ای جان
هوش مصنوعی: اگر همه‌ی عالم با گفتار و رفتار من پر شود، ای جان، مهم نیست.
گر حالم وگر محالم ای جان
آخر نه به روی آن پری بود
هوش مصنوعی: اگر حال من خوب باشد یا بد، ای جان، در نهایت چیزی به جز آن پری زیبا وجود ندارد.
چون ماه نزارگشته شادیم
کاندر پی آفتاب رادیم
هوش مصنوعی: ما مانند ماهی که در آسمان به زیبایی می‌درخشد، خوشحالیم زیرا در پی روشنایی و زیبایی آفتاب هستیم.
ور هم به خسوف درفتادیم
آخر نه به روی آن پری بود
هوش مصنوعی: اگرچه ما در سایه و تاریکی قرار گرفتیم، اما در نهایت دلیل این وضعیت زیبایی آن پری نیست.
ناموس شکسته‌ایم و مستیم
صد توبه و عهد را شکستیم
هوش مصنوعی: ما خود را در عذاب و گناه غرق کرده‌ایم و هر نوع وعده و میثاقی را زیر پا گذاشته‌ایم.
ور دست و ترنج را بخستیم
آخر نه به روی آن پری بود
هوش مصنوعی: اگر دست و ترنج را بوسیدیم، باز هم بر روی آن پری وجود نداشت.
زان جام شراب ارغوانی
زان چشمه آب زندگانی
هوش مصنوعی: از آن جام شراب قرمز و دل‌فریب و از آن چشمه‌ی حیات‌بخش.
گر داد فضولیی نشانی
آخر نه به روی آن پری بود
هوش مصنوعی: اگر نشانی از فضولی به دست آید، در پایان این نشان به زیبایی آن پری نمی‌رسد.
فصلی به جز این چهار فصلش
نی فصل ربیع و اصل اصلش
هوش مصنوعی: فصل‌های سال فقط به این چهار فصل محدود هستند و هیچ فصلی غیر از بهار و اصل و بنیان آن وجود ندارد.
گر لاف زدیم ما ز وصلش
آخر نه به روی آن پری بود
هوش مصنوعی: اگر ما درباره پیوستن به او سخن گفته‌ایم، این حرف‌ها به خاطر زیبایی و جذابیت او بوده است.
خاموش که گفتنی نتان گفت
رازش باید ز راه جان گفت
هوش مصنوعی: سکوت کن، زیرا آنچه که نمی‌توان گفت، رازهایی است که باید از عمق جان بیان شود.
ور مست شد این دل و نشان گفت
آخر نه به روی آن پری بود
هوش مصنوعی: اگر این دل مست شود و نشانه‌ای از آن پیدا شود، آخر این است که آن پری روی به من نمی‌نماید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۱۵ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۷۱۵ به خوانش نازنین بازیان

حاشیه ها

1392/04/10 02:07
خموش

نفحات وصلک اوقدت،جمرات شوقک فی الحشا
ز غمت به سینه کم آتشی،که نزد زمانه کم آتشا
تو چه مظهری که ز جلوه ی،که صدای صیحه ی قدسیان،
گذرد ز ذروه لا مکان که خوشا جمال ازل خشا

1402/06/21 16:09
همایون

از جمله غزل های خوشایند جلال دّین است که به دستکاری و دوباره نویسی آن پرداخته است نوشته نخستین را در غزل شماره ۷۱۴ گنجور می‌توان یافت، آنجا با نام شمس پایان می یابد و اینجا رازش را و نامش را از راه جان میگوید نه زبان

چون سخن آن پری در میان است و همه آن پری هستیم و شمس هم همان پری است

آن پری که هست و نیست نمی شناسد و چون هستی می یابد شمس میشود و شمس نیست میشود تا پری شود

این راز کار دانش تجربی و اندازه گرفتن نیست کار کشف و اختراع نیست بلکه شناختی درونی است که در این غزل ویژه در قالبی ممتاز و ویژه به آن پرداخته میشود