گنجور

غزل شمارهٔ ۷۰۸

برخیز که ساقی اندر آمد
وآن جان هزار دلبر آمد
آمد می ناب وز پی نُقل
بادام و نبات و شکر آمد
آن جان و جهان رسید و از وی
صد جان جهان مصور آمد
مُشک آمد پیش طرهٔ او
کآن طره ز حسن بر سر آمد
زد حلقهٔ مشک فام و می‌گفت
«بگشای که بنده عنبر آمد»
از تابش لعل او چه گویم؟
کز لعل و عقیق برتر آمد
زان سنبل ابروش حیاتم
با برگ و لطیف و اخضر آمد
در ده می خام و بین که ما را
در مجلس خام دیگر آمد
آن رائت سرخ کز نهیبش
اسپاه فرج مظفر آمد
هر کار که بسته گشت و مشکل
آن کار بِدو میسر آمد
می ده که سر سخن ندارم
زیرا که سخن چو لنگر آمد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برخیز که ساقی اندر آمد
وآن جان هزار دلبر آمد
هوش مصنوعی: بیدار شو، چون ساقی وارد شده و جان هزاران عشق به همراه دارد.
آمد می ناب وز پی نُقل
بادام و نبات و شکر آمد
هوش مصنوعی: شراب ناب آمد و به دنبال آن نقل، بادام، نبات و شکر نیز آورده شد.
آن جان و جهان رسید و از وی
صد جان جهان مصور آمد
هوش مصنوعی: آن روح و جهان به هم پیوست و از او هزاران روح به تصویر درآمد.
مُشک آمد پیش طرهٔ او
کآن طره ز حسن بر سر آمد
هوش مصنوعی: مویی زیبا و خوشبو به همراه آن چهره دلربا به نمایش درآمد.
زد حلقهٔ مشک فام و می‌گفت
«بگشای که بنده عنبر آمد»
هوش مصنوعی: از حلقه‌ای که رنگش شبیه به مشکی بود، او می‌گفت در را باز کن، چون بنده‌ای خوشبو مثل عنبر وارد شده است.
از تابش لعل او چه گویم؟
کز لعل و عقیق برتر آمد
هوش مصنوعی: از درخشش و زیبایی سنگ لعل (زمرد) او چه بگویم که او فراتر از هر لعل و عقیق دیگری است.
زان سنبل ابروش حیاتم
با برگ و لطیف و اخضر آمد
هوش مصنوعی: از زیبایی و جذابیت چهره‌ات زندگی‌ام تازه و جوان و سرشار از طراوت و شادابی شده است.
در ده می خام و بین که ما را
در مجلس خام دیگر آمد
هوش مصنوعی: دردی را که تحمل می‌کنم ببین، که شخص دیگری در این مجلس وجود دارد که هنوز در حالت ناپخته و خام خود است.
آن رائت سرخ کز نهیبش
اسپاه فرج مظفر آمد
هوش مصنوعی: پرچم سرخ رنگی که از صلابتش، لشکر پیروزی و خوشبختی شکل می‌گیرد.
هر کار که بسته گشت و مشکل
آن کار بِدو میسر آمد
هوش مصنوعی: هر کار که به بن بست رسید و حل آن کار به او امکان‌پذیر شد.
می ده که سر سخن ندارم
زیرا که سخن چو لنگر آمد
هوش مصنوعی: به من نبیاسد که صحبت نکنم چون هر کلامی مانند یک لنگر سنگین می‌شود و به دل و روحم فشار می‌آورد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۰۸ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۷۰۸ به خوانش عندلیب