گنجور

غزل شمارهٔ ۷۰۹

جان از سفر دراز آمد
بر خاک در تو بازآمد
در نقد وجود هر چه زر بود
از گنج عدم به گاز آمد
بی مهر تو هر که آسمان رفت
درهای فلک فرازآمد
بی آبی خویش جمله دیدند
هرک از تو نه سرفراز آمد
جان رفت که بی‌تو کار سازد
سوزید و نه کارساز آمد
اندر سفرش بشد حقیقت
کو بی‌تو همه مجاز آمد
از گرد ره آمدست امروز
رحم آر که پرنیاز آمد
سر را ز دریچه‌ای برون کن
تا بیند کان طراز آمد
تا نعره عاشقان برآید
کان قبله هر نماز آمد
از پیش تو رفت باز جانم
طبل تو شنید و بازآمد
ای اهل رباط وارهیدیت
کز خط خوشش جواز آمد
آن چنگ طرب که بی‌نوا بود
رقصی که کنون به ساز آمد
از سلسله نیاز رستید
کان بند هزار ناز آمد
ترک خر کالبد بگویید
کان شاه براق تاز آمد
نور رخ شمس حق تبریز
عالم بگرفت و راز آمد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان از سفر دراز آمد
بر خاک در تو بازآمد
هوش مصنوعی: جان به خاطر سفر طولانی، از آسمان فرود آمده و بر روی خاک تو قرار گرفته است.
در نقد وجود هر چه زر بود
از گنج عدم به گاز آمد
هوش مصنوعی: در بررسی و نقد وجود، هر چه ارزشمند و گرانبها به حساب می‌آید، از ذخیره‌های عدم و عدم وجود به دست آمده است.
بی مهر تو هر که آسمان رفت
درهای فلک فرازآمد
هوش مصنوعی: هر کس بدون عشق تو به آسمان برود، درهای آسمان به روی او گشوده نمی‌شود.
بی آبی خویش جمله دیدند
هرک از تو نه سرفراز آمد
هوش مصنوعی: هر کسی در بی‌آبی و خشکی خود را می‌بیند؛ از تو کسی سربلند و افتخارآمیز بیرون نیامد.
جان رفت که بی‌تو کار سازد
سوزید و نه کارساز آمد
هوش مصنوعی: جانم از دوری تو در عذاب است و می‌سوزد، اما هیچ چاره‌ای برای این درد نیامده است.
اندر سفرش بشد حقیقت
کو بی‌تو همه مجاز آمد
هوش مصنوعی: در مسیر سفر او، حقیقت نمایان شد و بدون تو، همه چیز به شکل مجازی درآمد.
از گرد ره آمدست امروز
رحم آر که پرنیاز آمد
هوش مصنوعی: امروز کسی که به گرد راه آمده است، به دلایل نیازمندی و با حالت تمنّا نزد تو آمده است، پس بر او رحم کن.
سر را ز دریچه‌ای برون کن
تا بیند کان طراز آمد
هوش مصنوعی: سرت را از پنجره بیرون بیاور تا ببینی چه زیبایی و چه شکلی در انتظار توست.
تا نعره عاشقان برآید
کان قبله هر نماز آمد
هوش مصنوعی: به زودی صدای عشق‌ورزان بلند خواهد شد، زیرا آن کسی که مورد توجه و ستایش همگان است، حاضر شده است.
از پیش تو رفت باز جانم
طبل تو شنید و بازآمد
هوش مصنوعی: جانم از نزد تو دور شده، اما صدای طبل تو را شنید و دوباره به سوی تو برگشت.
ای اهل رباط وارهیدیت
کز خط خوشش جواز آمد
هوش مصنوعی: ای اهل رباط! برخیزید و حرکت کنید، زیرا که از خط خوش و نیکو، اجازه و پروانه برای شما آمده است.
آن چنگ طرب که بی‌نوا بود
رقصی که کنون به ساز آمد
هوش مصنوعی: چنگی که قبلاً بدون نوا بود، حالا به همراه ساز، رقصی زیبا به راه انداخته است.
از سلسله نیاز رستید
کان بند هزار ناز آمد
هوش مصنوعی: از زنجیر نیاز و وابستگی آزاد شدم، زیرا بر من آتش ناز و دلربایی ریخته شد.
ترک خر کالبد بگویید
کان شاه براق تاز آمد
هوش مصنوعی: بگویید که شاه سوار بر اسب زرینی تازه وارد شده و حالا ترک این کالبد را ترک کرده است.
نور رخ شمس حق تبریز
عالم بگرفت و راز آمد
هوش مصنوعی: نور چهره‌ى شمس الحق تبریز، جهان را روشن کرد و رازهایی را آشکار ساخت.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۰۹ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1397/09/01 02:12
همایون

این غزل نکات برجسته‌ای دارد، که نشانگر عرفان ویژه‌ای است که جلال دین با حضور شمس بدان رسیده است
جلال دین پیش از شمس با عرفان سنتی مشغول بوده است و خیلی‌ مانند دیگر عرفا به آن می‌‌نازیده است اما پس از همنشینی با شمس پی‌ برده است که آن همه کوشش ارزشی نداشته و دست آوردی ببار نیاورده است
عرفان حقیقی‌ آن است که دو انسان با کوشش خود و بطور زنده و عینی به آن برسند یعنی‌ بجای عشق به خدا عشق به انسان پیدا شود تا راه آسمان‌ها یعنی‌ راز‌ها گشوده شود
در چنین فضائی است که انسان طرب و رخس حقیقی‌ را تجربه می‌‌کند
انسان با تجربه انسان و پی‌ بردن به توانائی او در گشودن راز‌ها و یافتن معنی‌‌های نو است که به مقصود خود در عالم میرسد و این کار نیز توسط خود انسان صورت می‌‌گیرد نه هیچ پدیده دیگر، عشق را باید در انسان جستجو کرد نه در آسمان

1400/01/19 03:04
سپهر

عشق رو باید در انسان جستجو کرد ولی نه در جنس مخالف
عشق رو با هوا و هوس نباید اشتباه بگیرید