اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
 آن یوسف خوش عذار آمد 
 وان عیسی روزگار آمد 
هوش مصنوعی: آن جوان زیبا و دلفریب در اینجا حاضر شده و در واقع، او مظهر زیبایی و جذابیت زمانه ماست.
 وان سنجق صد هزار نصرت 
 بر موکب نوبهار آمد 
هوش مصنوعی: و آن پرچم با صد هزار پیروزی بر گردوی بهار وارد شد.
 ای کار تو مرده زنده کردن 
 برخیز که روز کار آمد 
هوش مصنوعی: ای انسان، به خاطر کار نیک و زنده کردن مرواریدها و خالص کردن نفس خود، قیام کن؛ چرا که زمان عمل و تلاش فرارسیده است.
 شیری که به صید شیر گیرد 
 سرمست به مرغزار آمد 
هوش مصنوعی: شیر، که برای شکار شیر دیگر شور و هیجان دارد، به چمنزار آمده است.
 دی رفت و پریر نقد بستان 
 کان نقد خوش عیار آمد 
هوش مصنوعی: دیروقتی گذشت و به یاد روزهای زیبای گذشته افتادم؛ روزهایی که حال و هوای آنها هنوز در یادم زنده است و برایم ارزشمند و دلنشین هستند.
 این شهر امروز چون بهشتست 
 میگوید شهریار آمد 
هوش مصنوعی: این شهر امروز مانند بهشت است و نشان میدهد که شهریار (حاکم) آمده است.
 میزن دهلی که روز عیدست 
 میکن طربی که یار آمد 
هوش مصنوعی: به خاطر روز عید، خوشحال باش و شادی کن، زیرا عشق و محبوبت به خانهات آمده است.
 ماهی از غیب سر برون کرد 
 کاین مه بر او غبار آمد 
هوش مصنوعی: ماهی از زیر آب بیرون آمد و دید که بر روی او غباری نشسته است.
 از خوبی آن قرار جانها 
 عالم همه بیقرار آمد 
هوش مصنوعی: از زیبایی آرامش جانها، همه چیز در دنیا بیتاب و ناآرام شد.
 هین دامن عشق برگشایید 
 کز چرخ نهم نثار آمد 
هوش مصنوعی: بشتابید و دامن عشق را باز کنید، زیرا از آسمان برکت و نعمت نازل شده است.
 ای مرغ غریب پربریده 
 بر جای دو پر چهار آمد 
هوش مصنوعی: ای پرندهی بینوا که پرهایت را از دست دادهای، در این مکان دو پر دیگری به تو داده شده است.
 هان ای دل بسته سینه بگشا 
 کان گمشده در کنار آمد 
هوش مصنوعی: ای دل، به خود بیا و سینهات را باز کن، زیرا آن چیزی که دنبالش بودی اکنون نزد تو آمده است.
 ای پای بیا و پای میکوب 
 کان سرده نامدار آمد 
هوش مصنوعی: ای دوست، بیا و با شوق و اشتیاق به میکده پا بگذار، چرا که خبر غمانگیزی از راه رسیده است.
 از پیر مگو که او جوان شد 
 وز پار مگو که پار آمد 
هوش مصنوعی: از بزرگترها نگو که جوان شدند و از گذشته نگو که به حال آمده است.
 گفتی با شه چه عذر گویم 
 خود شاه به اعتذار آمد 
هوش مصنوعی: گفتی چگونه از شاه عذرخواهی کنم، در حالی که خود شاه به عذرخواهی آمده است.
 گفتی که کجا رهم ز دستش 
 دستش همه دستیار آمد 
هوش مصنوعی: گفتی که چگونه از دست او فرار کنم، در حالی که همه جا کمک و پشتیبانی او همراه من است.
 ناری دیدی و نور آمد 
 خونی دیدی عقار آمد 
هوش مصنوعی: شعلهای را دیدی و نور به وجود آمد، خونی را هم مشاهده کردی و از آن درد و رنج به وجود آمد.
 آن کس که ز بخت خود گریزد 
 بگریخته شرمسار آمد 
هوش مصنوعی: کسی که از رویه خوشی و شانس خود فرار کند، سرانجام با خجالت و شرمساری روبرو خواهد شد.
 خامش کن و لطفهاش مشمر 
 لطفیست که بیشمار آمد 
هوش مصنوعی: سکوت کن و از نعمتهایش چیزی نگویید؛ زیرا این نعمت به قدری زیاد است که شمارش ندارد.
حاشیه ها
با درود این شعر خضرت مولانا مژده  به حضور رسیدن خودش بوده که اگر مراجعه شود به برنامه گنج حضور و یک برنامه را انتخابی گوش کنید متوجه خواهید شد .منظور اینست هیچ کس در بیرون از انسان نمیاد همه چیز در درون میباشد.بیرون از تو نیست هر چه در جهانست از خود بطلب ....
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست در خود بطلب هرانچه خواهی که تویی
ماه همان دوست است که بدون آن شب انسان سیاه است و روزگار او خزان، دوست در آیین جلالدین که آیین مهر است یک انسان دیگر است که عقل ناقص را به عقل کل تبدیل میکند مقام دوست بسیار بالاست چون تو را بالا میبرد و بالایی اینگونه در انسان رشد میکند
بسیاری خود را مرکز عالم میدانند و خود را معلم و دانشمند میدانند و یا گاه خود را نماینده یک دانشمند دیگر میدانند  جلالدین از یک دوست زنده و هم نفس شاد است و شیری و شاهی و جوانی را در دوست میداند دوست زنده و هم سخن نه چیزی عجیب و غریب و شاخدار و آسمانی