گنجور

غزل شمارهٔ ۷

بنشسته‌ام من بر درت تا بوک برجوشد وفا
باشد که بگشایی دری‌، گویی که برخیز اندرآ
غرق‌ست جانم بر درت‌، در بوی مشک و عنبر‌ت
ای صد هزاران مرحمت‌، بر روی خوبت دایما
ماییم مست و سرگران فارغ ز کار دیگران
عالم اگر برهم رود عشق تو را بادا بقا
عشق تو کف برهم زند‌، صد عالم دیگر کند
صد قرن نو پیدا شود بیرون ز افلاک و خلا
ای عشق خندان همچو گل‌، وی خوش‌نظر چون عقل کل
خورشید را درکش به جُل‌، ای شهسوار هل اتی
امروز ما مهمان تو مست رخ خندان تو
چون نام رویت می‌برم دل می‌رود والله ز جا
کو بام غیر بام تو کو نام غیر نام تو
کو جام غیر جام تو ای ساقی شیرین ادا
گر زنده‌جانی یابمی من دامنش برتابمی
ای کاشکی در خوابمی در خواب بنمودی لقا
ای بر درت خیل و حشم بیرون خرام ای محتشم
زیرا که سرمست و خوشم زان چشم مست دلربا
افغان و خون‌ِ دیده بین‌، صد پیرهن بدریده بین
خون جگر پیچیده بین بر گردن و روی و قفا
آن کس که بیند روی تو مجنون نگردد کو به‌کو
سنگ و کلوخی باشد او‌، او را چرا خواهم بلا‌؟
رنج و بلایی زین بتر کز تو بود جان بی‌خبر
ای شاه و سلطان بشر لا تبل نفسا بالعمی
جان‌ها چو سیلابی روان تا ساحل دریای جان
از آشنایان منقطع با بحر گشته آشنا
سیلی روان اندر وله سیلی دگر گم کرده ره
الحمدلله گوید آن وین آه و لا حول و لا
ای آفتابی آمده بر مفلسان ساقی شده
بر بندگان خود را زده باری کرم باری عطا
گل دیده ناگه مر تو را بدریده جان و جامه را
وان چنگ زار از چنگ تو افکنده سر پیش از حیا
مقبل‌ترین و نیک پی در برج زهره کیست نی
زیرا نهد لب بر لبت تا از تو آموزد نوا
نی‌ها و خاصه نیشکر بر طمع این بسته کمر
رقصان شده در نیستان یعنی تعز من تشا
بُد بی‌تو چنگ و نی حزین برد آن کنار و بوسه این
دف گفت می‌زن بر رخم تا روی من یابد بها
این جان‌ِ پاره پاره را‌، خوش پاره پاره مست کن
تا آن چه دوشش فوت شد آن را کند این دم قضا
حیف است ای شاه مهین هشیار کردن این چنین
والله نگویم بعد از این هشیار شرحت ای خدا
یا باده ده حجت مجو یا خود تو برخیز و برو
یا بنده را با لطف تو شد صوفیانه ماجرا

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بنشسته‌ام من بر درت تا بوک برجوشد وفا
باشد که بگشایی دری‌، گویی که برخیز اندرآ
هوش مصنوعی: من در کنار در خانه‌ات نشسته‌ام، شاید که وفا در دل تو زنده شود و دری را برایم بگشایی، انگار که به من بگویی وارد شو.
غرق‌ست جانم بر درت‌، در بوی مشک و عنبر‌ت
ای صد هزاران مرحمت‌، بر روی خوبت دایما
هوش مصنوعی: جانم در آستانه تو غرق شده است، در عطر خوش مشک و عنبر تو. ای که بخشش‌هایت بی‌پایان است، همیشه بر چهره زیبایت می‌درخشد.
ماییم مست و سرگران فارغ ز کار دیگران
عالم اگر برهم رود عشق تو را بادا بقا
هوش مصنوعی: ما در نشئگی و شادی غرق هستیم و از کارهای دیگران بی‌خبر. حتی اگر دنیا به هم بریزد، عشق تو پابرجا خواهد ماند.
عشق تو کف برهم زند‌، صد عالم دیگر کند
صد قرن نو پیدا شود بیرون ز افلاک و خلا
هوش مصنوعی: عشق تو تا حدی قوی است که می‌تواند تمامی جهان‌ها را تحت تأثیر قرار دهد و سبب ظهور دنیای نوینی شود که از آسمان‌ها و فضا فراتر می‌رود.
ای عشق خندان همچو گل‌، وی خوش‌نظر چون عقل کل
خورشید را درکش به جُل‌، ای شهسوار هل اتی
هوش مصنوعی: ای عشق با نشاط و دل‌انگیز مانند گل، و ای خوش‌نگر مانند حکمت کامل! خورشید را با آغوش باز بپذیر، ای دلیر و شجاع!
امروز ما مهمان تو مست رخ خندان تو
چون نام رویت می‌برم دل می‌رود والله ز جا
هوش مصنوعی: امروز ما مهمان تو هستیم و به خاطر چهره‌ی خندان تو مست و شاداب شده‌ایم. هر زمانی که نام تو را می‌آورم، دلم به شدت از جا کنده می‌شود.
کو بام غیر بام تو کو نام غیر نام تو
کو جام غیر جام تو ای ساقی شیرین ادا
هوش مصنوعی: اینجا اشاره به این است که هیچ چیز و هیچ کس نمی‌تواند جایگزین عشق و محبوب واقعی من شود. بام دیگران برای من بی‌معناست، نام‌های دیگر هیچ اهمیتی ندارند و شراب‌های دیگر هم به‌اندازه شراب تو خوش‌طعم نیستند. ای ساقی با لطف و دلنواز، تنها تو برای من اهمیت داری.
گر زنده‌جانی یابمی من دامنش برتابمی
ای کاشکی در خوابمی در خواب بنمودی لقا
هوش مصنوعی: اگر زنده و شاداب باشم، هرگز دامن او را رها نمی‌کنم. کاش در خواب بودم تا دیدار او را در خواب ببینم.
ای بر درت خیل و حشم بیرون خرام ای محتشم
زیرا که سرمست و خوشم زان چشم مست دلربا
هوش مصنوعی: ای که در درگاه تو گروهی از اشراف و بزرگان به نمایش آمده‌اند، با شکوه و افتخار قدم بزن. زیرا من به خاطر آن نگاه دلربا و شیفته‌کننده‌ات در حال سرمستی و خوشحالی هستم.
افغان و خون‌ِ دیده بین‌، صد پیرهن بدریده بین
خون جگر پیچیده بین بر گردن و روی و قفا
هوش مصنوعی: نگاه کن به افغان‌ها و خون‌هایی که از چشمانشان می‌ریزد، ببین چطور پیراهن‌هایشان پاره‌پاره است و خون جگرشان به دور گردن، صورت و پشتشان پیچیده شده است.
آن کس که بیند روی تو مجنون نگردد کو به‌کو
سنگ و کلوخی باشد او‌، او را چرا خواهم بلا‌؟
آن‌کس که روی تو را ببیند و مجنون و دیوانه‌وار کو به‌کو نگردد‌، خود سنگ و کلوخی باشد (بی‌ارزش و در بدترین بلا) پس من چرا برای او بلا بخواهم؟
رنج و بلایی زین بتر کز تو بود جان بی‌خبر
ای شاه و سلطان بشر لا تبل نفسا بالعمی
هوش مصنوعی: ای سلطان بشریت، تو که بی‌خبر از جان خود هستی، رنج و مصیبتی که از تو ناشی می‌شود، از هر بدبختی دیگری بدتر است. پس نگذار نفست به کوری و نادانی دچار شود.
جان‌ها چو سیلابی روان تا ساحل دریای جان
از آشنایان منقطع با بحر گشته آشنا
هوش مصنوعی: جان‌ها مانند سیلاب‌هایی که به سمت ساحل دریا می‌رانند، از آشنایان و دوستان جدا شده و به دریای عشق و آگاهی می‌پیوندند و در این دریا به هم متصل می‌شوند.
سیلی روان اندر وله سیلی دگر گم کرده ره
الحمدلله گوید آن وین آه و لا حول و لا
هوش مصنوعی: آب در جریانی است و در این حال، دیگری که در این وضعیت گرفتار شده، راه خود را گم کرده و احساس ناامیدی می‌کند. اما در عین حال، آن شخص به شکرگزاری مشغول است و از موقعیتی که دارد راضی است، در حالی که دیگری از اوضاع خود ناله و واهمه دارد و می‌گوید که هیچ چاره‌ای ندارد.
ای آفتابی آمده بر مفلسان ساقی شده
بر بندگان خود را زده باری کرم باری عطا
هوش مصنوعی: ای خورشید، تو که بر فقیران تابیده‌ای و به بندگان خود لطف کرده‌ای، بر ما نیز بخشش و کرم فرما.
گل دیده ناگه مر تو را بدریده جان و جامه را
وان چنگ زار از چنگ تو افکنده سر پیش از حیا
هوش مصنوعی: ناگهان گل از زیر نظر تو روی برگرداند و جان و لباس را به دست فراموشی سپرد، پس دستان تو را رها کرد و سر را پیش از شرم پایین آورد.
مقبل‌ترین و نیک پی در برج زهره کیست نی
زیرا نهد لب بر لبت تا از تو آموزد نوا
هوش مصنوعی: بهترین و خوش‌چهره‌ترین فرد در برج زهره کیست؟ او کسی است که لب‌هایش را به لب‌های تو نزدیک کند تا از تو روش نواختن و آواز را بیاموزد.
نی‌ها و خاصه نیشکر بر طمع این بسته کمر
رقصان شده در نیستان یعنی تعز من تشا
هوش مصنوعی: نی‌ها و به‌خصوص نیشکر، به امید به دست آوردن چیزهایی که می‌خواهند، در نیستان به شدت در حال رقص و جنب و جوش هستند.
بُد بی‌تو چنگ و نی حزین برد آن کنار و بوسه این
دف گفت می‌زن بر رخم تا روی من یابد بها
هوش مصنوعی: بدون تو، ساز و آهنگ غمگین به آن سو رفته و دف، از من می‌خواهد تا آواز بخوانم تا چهره‌ام ارزش پیدا کند.
این جان‌ِ پاره پاره را‌، خوش پاره پاره مست کن
تا آن چه دوشش فوت شد آن را کند این دم قضا
هوش مصنوعی: این جانِ پاره‌پاره و آسیب‌دیده را خوشحال و سرمست کن تا آنچه که از او رفته و از بین رفته است، به این لحظه سرنوشت برگرداند.
حیف است ای شاه مهین هشیار کردن این چنین
والله نگویم بعد از این هشیار شرحت ای خدا
هوش مصنوعی: ای شاه بزرگ و باهوش، بیدار کردن کسی به این شکل حیف است. قسم به خدا، نمی‌گویم دیگر این کار را بکنید.
یا باده ده حجت مجو یا خود تو برخیز و برو
یا بنده را با لطف تو شد صوفیانه ماجرا
هوش مصنوعی: یا باده را بده تا در این بحث گُفت‌وگو نکنیم، یا خودت از اینجا برو. یا اینکه با محبت خودت، من را به صوفی‌گری و زندگی معنوی نزدیک کن.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۷ به خوانش سیده سحر حسینی
غزل شمارهٔ ۷ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۷ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۷ به خوانش آرش خیرآبادی

حاشیه ها

1389/09/20 16:12

در آخر بیت چهارم قافیه باید " خلا " باشد
---
پاسخ: با تشکر، مطابق پیشنهاد شما تصحیح شد.

1391/06/12 13:09
رزگار

به نظر می رسد قافیه مصرع دوم بیت پنجم اشتباه است

1393/10/22 18:12
رضا

از بیت پنجم به بعد مصرع ها جابجا شده است

1396/03/26 18:05
مجتبی

غزل بسیار زیبایی است
محتوای دلکشی در قالب بحر بسیار مناسبی ریخته شده که شیرینی غزل رو دوچندان کرده
به کاربردن صفاتی چون شاه و سلطان بشر،ساقی و صریح تر از همه "شهسوار هل اتی"دال بر این است که این مدح عاشقانه و صوفیانه خطاب به حضرت امیر علیه الصلوه والسلام است

1396/08/06 14:11
ساعد هاشمی

این غزل در برنامه شماره 213 گنج حضور توسط استاد پرویز شهبازی به طور مفصل شرح و تفسیر شد www.parvizshahbazi.com
از طریق لینک فوق می توانید به برنامه های گنج حضور دسترسی داشته باشید

1396/08/06 15:11
ساعد هاشمی

در این که مولانای بزرگوار ارادتی خاص به مولا علی (س) داشته هیچ شک و شبهه ای نیست ولی با توجه به روح این غزل و اشارات گوناگونی که دارد نظیر :
* والله نگویم بعد از این هشیار شرحت ای خدا
* یا بنده را با لطف تو شد صوفیانه ماجرا
* تعز من تشا
* تا نهد لب بر لبت تا از تو آموزد نوا
* بر بندگان خود را زده باری کرم باری عطا
* کو بام غیر بام تو کو نام غیر نام تو
کاملا مشخص است که این غزل عاشقانه در وصف ذات اقدس الهی سروده شده است .

1396/11/02 23:02
بهرام

در بیت 20 برای تصحیح وزن باید «پاره» اول با ه ملفوظ خوانده شود

1397/06/14 00:09
اسد

درود بر شما
غزل بسیار زیباییست و سرشار از مفاهیم متعالی.
به اعتقاد حقیر بیت یازدهم در فایل صوتی فعلی صحیح قرائت نشده.
چیزی که در حال حاضر در فایل صوتی خوانده میشود این هست:
" آنکس که بیند روی تو، مجنون نگردد کو به کو ..."
در حالیکه همانطور که در متن شعر نوشته شده واژه ی آخر مصراع "بگو" هست. بدین معنی که آنکس که بیند روی تو و مجنون نگرددف کیست؟ بگو. (آنکس که بیند روی تو مجنون نگردد، کو؟ بگو. در واقع تاکید بر این است که هر کس روی تو را ببیند مجنون میگردد و اگر نگردد سنگ و کلوخ است. کما اینکه بیت بعدی نیز بی خبری از دوست را بلا میداند و دعا میکند که کسی مبتلا به نابینایی نباشد.
با این وجود قرائت حاضر در فایل صوتی به نحویست که کسی که تو را ببیند مجنون نخواهد شد که با توجه به مضمون مصرع دوم به اعتقاد من برداشت صحیحی نیست.

1397/06/14 01:09
محسن ، ۲

احمد درست می گوید
کو بگو صحیح است
آقای قاسمی گویا به معنای بیت توجه نکرده

1397/10/10 23:01
مهراب

ای بر درت خیل و حشم بیرون درآ ای محتشم
امام زمان ( عج ) است.
ای آفتابی آمده بر مفلسان ساقی شده
در قرآن آمده که زمین میراث مستضعفین است و این اتفاق در زمان ظهور شاه مهین رخ می دهد.( شاه ماهان، 12 ماه و دوازده امام معصوم که شاه آنها و ظاهر کننده نور مهدی موعود ( عج) می باشد)
هو ضمیر جانشین اسم است و اهل بیت علیهم السلام خلیفه های خداوند بر روی زمین هستند و ایشان واسطه ی انجام امر الهی هستند.
هر چه بیشتر غزلها را میخوانم حسی در درونم می گوید شمس انسان عادی نبوده و تبریزی هم نبوده.تا به حال نشنیدم کسی نام شمس را بر خود گذارد.عظمت شمس خیلی زیاد است در حدی که خداوند به آن قسم یاد کرده: والشمس و ضحاها والقمر اذا تلاها.اینجا اشاره به ظهور نور مهدی حجت ابن الحسن می باشد.ایشان نور را متجلی می کنند و نور حرارتی دارد که از آن تب بر می خیزد.که می شود شمس تبریز
انسان عادی نمی تواند ادعا کند شمس است.
دف گفت میزن بر رخم تا روی من یابد بها
قلب که دایره جان من است از یار غایب میخواهد که مهر قبولی بر اعمالم و عشقم بزن تا وجودم بوجود تو بها گیرد

1398/04/01 18:07
نارگل

با سلام
بوک به معنی (باشد که ) هست .
در این بیت حالت تمنای هست که در دل عاشق وجود دارد.امید دارد که وفای پیدا شود در دل و در را بکشاید.

1399/03/15 01:06
رضا عباسی

اینکه دوستان میگویند شمس تبریزی نه شمس است و نه تبریزی ،حیرت آور است.
شمس شخصیتی شناخته شده و معلوم در تاریخ است و از قضا زندگی مولانا هم به برکت خیل شاگردان و اعقاب و مورخینش نکته مغفول و ناگفته ای ندارد.

1399/04/22 17:06
A

ادامه 2 پست قبلی : البته یکی از آن 3 غزل محل تردید است . باید منتظر شرح آقای کریم زمانی باشیم که آیا ایشان بر آن 3 غزل شرح می نویسند یا خیر

1399/04/27 21:06
A

ادامه : البته هرچه افراد ازجمله خودم در این حاشیه ها می نویسیم ، نظر شخصی و حدس ماست . اگر میبینید من هم میگویم این غزل در مورد حضرت علیست ، نظر شخصی من است که ممکن است اشتباه باشد . بهتر است برای فهم بهتر این غزل که ایا در مورد حضرت علیست یا خداست یا شمس و ... و همچینین غزل های دیگر از شرح آقای کریم زمانی استفاده کنیم . چون نظرات ما غیر تخصصی و شخصی است

1399/05/14 09:08
منصفی

نزاع در حقیقت شمس،،،، ما را مصداق این بیت حافظ می‌کند، جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
که ندیدند حقیقت ره افسانه زدند،،،

یا بقول حضرت مولانا ؛؛
هر کسی از ظن خود شد یار من
واز درون من نجست اسرار من

1399/06/25 22:08

سوره هل اتی درباره امام علی علیه السلام و اهل بیت نازل شده. مقصود از شهسوار هل اتی به احتمال بسیار قوی حضرت امام علی ع است و نمی تواند مقصود از آن، خداوند مهربان باشد.

1399/06/25 22:08

مولوی در جای دیگر سروده:
عاقبت بینی مکن تا عاقبت بینی شوی
تا چو شیر حق باشی در شجاعت لافتی
تا ببینی هستیت چون از عدم سر برزند
روح مطلق کامکار و شهسوار هل اتی
جمله عشق و جمله لطف و جمله قدرت جمله دید
گشته در هستی شهید و در عدم او مرتضی
البته چون سوره هل اتی ناظر به مبحث انسان است و انسان کامل، 12 امام ع هستند و صوفیان به مبحث قطب عالم امکان و انسان کامل بسیار اهمیت می دهند ممکن است مقصود از شهسوار هل اتی امام زمان عج باشد که انسان کامل زمان مولوی بوده و برخی عقیده دارند شمس تبریزی و هر مرشد صوفیان راستین، نماد و اشاره به انسان کامل است.

1399/06/25 22:08

مولوی:
ای تو خموش پرسخن چیست خبر بیا بگو
سوره هل اتی بخوان نکته لافتی بگو
لا فتی اشاره به سخن جبرییل است که: لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

1399/06/25 22:08

سعدی هم گوید:
کس را چه زور و زهره که وصف علی کند
جبار در مناقب او گفته هل اتی
زورآزمای قلعهٔ خیبر که بند او
در یکدگر شکست به بازوی لا فتی

1399/06/25 22:08

مظهرالعجایب. منسوب به عطار:
گر تو می‌خواهی که باشی رستگار
دست از دامان حیدر وامدار
رو تو فرمان خدا راگوش کن
می ز جام هل اتی خود نوش کن

1399/09/08 09:12
Faramarz Davati

Sorry I do not know how to use Farsi fonts, so here it goes:
Molana was a Sunni Muslim, a Hanafi faqhih, and a Maturidi theologian. I do not believe he wrote this poem for Ali ibn Ali Taleb.
Peace

1399/10/30 05:12
علی پور

davati.سلام
حضرت امیر المومنین علی علیه سلام
امام شیعه و سنیست ثانیا سخن از علی ع و توصیف او در آثار مولانا
کاملا روشن است .ولی این نکته را باید در ذهن داشت که جغرافیای شعر شهریست که صنایع گوناگون او موجب خلق و آفرینش مفهومی از مفهومی میشود و اگر به آثار فلسفه های تحلیلی زبان معاصر رجوع کنیم بخوبی نشان میدهند تمام مفاهیم در زبان در مرزهای خود تعین و ذات مشخص خود را از دست میدهند و گویی در دیگری مستحیل میکردند پس انتظار
تفاسیر گوناگون از گزاره ها و مفاهیم ادب شعری امری جاریست و اساسا ذات یک کلام تخیلی را تشکیل میدهد .

1400/01/08 13:04
فرهاد

نمیدونم چه اسراریه که این شعر رو به کسی نسبت بدهید ، در حالی که اوصافی که در محتوای شعر آمده صرفا و تنها قابل ارجاع به ذات الله می‌باشد
صد قرن نو پیدا شود
تعز من تشا
هشیار شرحت ای خدا

1400/02/28 12:04
مهدی

واقعا متأسفم برای دوستانی که بدون ذره ای آگهی از جهان بینی و دنیای فکری مولانا، می خواهند او را با تنگ نظری در یک دنیای کوچک محدود سازند و عشق والا و آسمانی او را به عشقی زمینی و نازل تقلیل دهند.

1400/07/20 05:10
بی نشان

سلام و عرض ادب 

جناب مهدی بزرگوار که اظهار تاسف فرمودید برای دیگران 

آیا با پیش فرض پذیرش اینکه حضرات معصومین علیه السلام مظهر تام و تمام صفات الهی و جانشین و خلیفه ی الله جل جلاله بر گستره ی عوالم مادون ذات هستند اگر پاره هایی از ابیات  این شعر یا هر اثر معرفتی دیگری در رابطه با مناقب ایشان سروده و به ایشان نسبت داده شود جای تاسف دارد؟! 

منظور بنده ی کمترین ابدا قضاوت در مورد صحت یا عدم صحت انتساب ابیات به شخص خاصی نیست که نظام حاکم بر شعر خصوصا اشعار تاویلی عرفانی خود داستانی دارد که اهل آن دانند 

یک زمان بحث در حوزه ی تخصصی و کرسی های مراکز آکادمیک پی گرفته میشود صد البته باید به اقتضائات و التزامات نقد و تحلیل و تفسیر و تاویل پایبند باشد و در چهارچوب مجوزهای شعری بیان نظر کند یک زمان در کنار قدرشناسی از بزرگوار فرهیختگان حاضر در این مقام عده ای نیز به بیان برداشت های ذوقی و صرفا نظرات سلیقه ای خودشون میپردازن که باید به نظر این اعزه نیز احترام گذاشت و در صورت داشتن یقین قطعی و به شرط پردازش استدلالی و برهانی در غایت ادب و احترام نکات مستند و علمی رو به صورت مخاطب باز منتقل کرد تا چه در پسند آید....

 

1400/11/05 00:02
هادی رنجبران

همین پیش فرضهاتی من درآوردی است که این مملکت را به خاک سیاه نشانده.

1400/07/20 06:10
بی نشان

بنده خیلی سر در نمیارم از قواعد ادبی و بلاغی شعر و قوانین حاکم بر تفسیر اون اما به زبان ساده و در حد دانسته قلیل این کمترین تغییر بدون قرینه ی متکلم و مخاطب در غزل مولوی و به تاسی از قرآن کریم به دلیل بسامد بالایی که داره جزو ارکان شاعری مولوی و به نوعی سبک شخصی ایشان محسوب میشه پس استبعادی نداره که غزل یا حتی بیتی از زبان گوینده ای در زمان و شخص صرفی خاصی به مخاطب خاصی نسبت داده بشه و الزاما تا انتهای بیت یا غزل بر همان منوال ادامه پیدا کنه 

برای آگاهی عمیق از این مبحث در غزل مولوی به کتاب شاختارشکنی در غزلیات شمس نوشته دکتر تقی پورنامداریان انتشارات سخن مراجعه بفرمایند فرهیختگان عزیز و بزرگوار یقینا مفید فایده خواهد بود ان شاء لله 

1403/08/31 05:10
وحید نجف آبادی

سنگ و کلوخی باشد او (سخت و بی جان و سرد) او را چرا طلب کنم و بخواهم(مگر طالب بلا هستم ک او را بخواهم)