گنجور

غزل شمارهٔ ۶

بگریز ای میر اجل از ننگ ما از ننگ ما
زیرا نمی‌دانی شدن همرنگ ما همرنگ ما
از حمله‌های جند او وز زخم‌های تند او
سالم نماند یک رگت بر چنگ ما بر چنگ ما
اول شرابی درکشی سرمست گردی از خوشی
بیخود شوی آنگه کنی آهنگ ما آهنگ ما
زین باده می‌خواهی برو اول تنک چون شیشه شو
چون شیشه گشتی برشکن بر سنگ ما بر سنگ ما
هر کان می احمر خورد بابرگ گردد برخورد
از دل فراخی‌ها برد دلتنگ ما دلتنگ ما
بس جره‌ها در جو زند بس بربط شش تو زند
بس با شهان پهلو زند سرهنگ ما سرهنگ ما
ماده است مریخ زمن این جا در این خنجر زدن
با مقنعه کی تان شدن در جنگ ما در جنگ ما
گر تیغ خواهی تو ز خور از بدر برسازی سپر
گر قیصری اندرگذر از زنگ ما از زنگ ما
اسحاق شو در نحر ما خاموش شو در بحر ما
تا نشکند کشتی تو در گنگ ما در گنگ ما

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بگریز ای میر اجل از ننگ ما از ننگ ما
زیرا نمی‌دانی شدن همرنگ ما همرنگ ما
هوش مصنوعی: ای مرگ، از شرم ما بگریز، چون تو نمی‌دانی که چگونه به رنگ ما درمی‌آیی.
از حمله‌های جند او وز زخم‌های تند او
سالم نماند یک رگت بر چنگ ما بر چنگ ما
هوش مصنوعی: هیچ‌کسی از تهاجم و ضربه‌های تند او در امان نمانده است، حتی یک رگ از تو هم بر دستان ما باقی نمی‌ماند.
اول شرابی درکشی سرمست گردی از خوشی
بیخود شوی آنگه کنی آهنگ ما آهنگ ما
هوش مصنوعی: ابتدا قدری شراب بنوش تا سرمست و شاداب شوی و از حال خود بی‌خبر گردی، سپس به سوی ما بیائی و آهنگ دیدار ما کنی.
زین باده می‌خواهی برو اول تنک چون شیشه شو
چون شیشه گشتی برشکن بر سنگ ما بر سنگ ما
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از این شراب بهره‌مند شوی، باید در ابتدا مانند شیشه ظریف و شکستنی باشی. وقتی که به این حالت درآمدی، می‌توانی با قدرت و صلابت با سنگی محکم روبه‌رو شوی.
هر کان می احمر خورد بابرگ گردد برخورد
از دل فراخی‌ها برد دلتنگ ما دلتنگ ما
هوش مصنوعی: هر کس که از شراب می‌نوشد، در دلش شادی و سرخوشی پیدا می‌شود و این احساسات مثبت باعث می‌شود که اندوه و دلتنگی‌هایش از بین برود.
بس جره‌ها در جو زند بس بربط شش تو زند
بس با شهان پهلو زند سرهنگ ما سرهنگ ما
هوش مصنوعی: بسیارند آتش‌ها که در فضا می‌سوزند و بسیاری از آهنگ‌ها و نغمه‌ها در دنیای شما طنین‌انداز است. سرهنگ ما در کنار پادشاهان حضور دارد.
ماده است مریخ زمن این جا در این خنجر زدن
با مقنعه کی تان شدن در جنگ ما در جنگ ما
هوش مصنوعی: مریخ به عنوان یک عنصر از وجود من در اینجا در حال تلاش برای صدمه زدن است، در حالی که در سایه مقنعه‌ام، چگونه در این مبارزه قرار گرفته‌ام.
گر تیغ خواهی تو ز خور از بدر برسازی سپر
گر قیصری اندرگذر از زنگ ما از زنگ ما
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از خورشید، تیغی بسازی تا با آن از خود دفاع کنی، باید مانند قیصر (امپراتور) در مسیر ما قدم بگذاری و از زنگارهای ما عبور کنی.
اسحاق شو در نحر ما خاموش شو در بحر ما
تا نشکند کشتی تو در گنگ ما در گنگ ما
هوش مصنوعی: ای اسحاق، در آرامش ما لذت ببر و از این دریای پرامواج دوری کن تا قایق تو در این گمراهی و سردرگمی آسیب نبیند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش سیده سحر حسینی
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش یوسف پیری
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش آرش خیرآبادی

حاشیه ها

1391/05/01 05:08
جواد

نسخه انتشارات سنایی با مقدمه استاد فروزانفر در بیت ششم بجای جره کلمه جر نوشته است. با مراجعه به لغات نامه نیز جر مناسب تر از جره به نظر میاید.

به نوشتهٔ محمدرضا شفیعی کدکنی: «در دیوان شمس تبریزی مقداری غزل به زبان ترکی و چند غزل نیز به زبان یونانی دیده می‌شود. برای تحقیق در انتساب این شعرها به مولانا باید تکلیف مسائل نسخه‌شناسی دیوان شمس تبریزی روشن شود تا دانسته آید که پس از یک تصحیح انتقادی دیوان بر اساس قدیم‌ترین نسخه‌ها چه مقدار ازین گونه شعرها در دیوان شمس تبریزی باقی می‌ماند. اگر چیزی باقی‌ماند آنگاه فرصت آن خواهد بود که در بارهٔ آنها بحث و تحقیق شود.»
و نیز می فرمایند :
در دیوان شمس تبریزی بعضی غزل‌ها فاقد تخلص است و بعضی خمُش، خامُش و خاموش و خمش‌کن در پایان غزل دارد که تخلص مولوی است. در حدود صد غزل یا کمتر با تخلص به نام حسام‌الدین چلبی و نیز صلاح‌الدین زرکوب دارد، و بقیهٔ غزل‌ها به نام شمس و شمس تبریز و شمس‌الحق تبریز است .
به نظر من (این نگارنده) در پی نام شمس ، پسوند تبریز و تبریزی ! یا بعد ها در آن دست کاری انجام شده و تبریز را با ملک داد و یا واژه ی دیگر عوض کرده‌اند یا که نام به وفور رویت شده ی تبریز و تبریزی بر مجلد دیوان کبیر ،بدون اشاره ی مستقیم به شهری در آذربایجان ، لقبی بوده برای شمس که بر گرفته از حالتی در وی بوده که نام شمس همراه با این پسوند در آن زمان مشهور بوده است .
تشابه اسمی تبریز در پسوند شمس با شهر تبریز در جهت منسوب شدن شمس به تبریز هرگز هم خوانی ندارد ! و خیلی مشکوک می باشد به این جهت که شمس هیچ قرابتی با این شهر در زمان حیات خود نداشته ! چنانجه در کتابت های همان دوره به غیر از شکل توریز توسط ابوالفدا به هیچ نامی مانند تبریز برای قصبه یی کوچک برخورد نمی شود !
استاد محمد رضا شفیع کدکنی بهتر از جناب بدیع الزمان فروزانفر به این جریان جعل پی برده اند ولی چرا تا به حال اقدام به پرده برداری کامل ازین جریان نکرده اند ! خود جای سوال دارد !
باید توجه داشته باشیم که حضرت مولانا در اواخر عمر دچار تب میشده و این حضور شمس بر بالین وی بوده که تب ایشان رو فروکش میکرد و به نوعی شمس تبریز مولانا بوده !
حکایتی مانند حکایت معروف فروکشی تب زبیده خاتون همسر هارون الرشید !
نیز قرابتی که بین شمس و شیخ اشراقی سهره وردی با خواندن اشعارشان مشهود است ! ایشان را به همان جنوب آذربایجان بیشتر متمایل میکند تا سرزمینی به دور این مرام عرفانی !
به هر حال در آخر مکشوف خواهد شد که صوفیان چلبی چه نیاتی را دنبال می کرده اند !؟
آیا هدف آنها ازین کار ساختن خانقاهی در آذربایجان برای ایجاد کشوری مستقل بوده !!!
یا تاسیس مکتبی جدید با مرکزیت آذربایجان با اتکا به پیشینه یی که به حضرت مولانا و شمس ملک داد می رسید را در سر داشتند !

1395/10/26 15:12
رضا

جره به معنای سبو آمده و با مفهوم شعر همخوانی دارد.

1395/10/29 15:12
رضا

مخدوم جانم شمس دین از جاهت ای روح الامین
تبریز چون عرش مکین از مسجد اقصی بیا

1395/10/30 15:12
رضا

زیرا نمی‌تانی شدن همرنگ ما همرنگ ما

1395/10/01 14:01
رضا

عالی خداوند شمس دین تبریز از او جان زمین
پرنور چون عرش مکین کو رشک شد انوار را
این بیت به روشنی نشان می دهد که منظور مولانا شهر تبریز است

اگر در بیتی که آوردید بر فرض اینکه منظور از تبریز نام شهری است آیا میتوانید با تعویض نام تبریز با نام شهری دیگر این بیت را برایم به درستی معنی بکنید !؟
عالی خداوند شمس دین، بغداد از او جان زمین
پرنور چون عرش مکین کو رشک شد انوار را

1395/10/13 14:01
رضا

بیت دیگری از مولانا:
از تبریز خاک را کحل ضیای نفس ما
در عوض عبیر جان در بدن هزار سنگ

1398/05/17 14:08
شهرام زندی

جناب طهماسب زاده خمش یا خاموش یا مشابهات دیگر تخلص برای مولانا نیست بلکه فرمان خاموشی است
ای که میان جان من تلقین شعرم میکنی
گر تن زنم خامش کنم ، ترسم که فرمان بشکنم
در بیت فوق البته تاکید بر تلقین شعر است و تلقین را فرمان انگاشته است و با خاموشی و قطع گفتار میترسد که فرمان حق را شکسته باشد
این بیت مثالی است تا به رسیدن فرمان خاموشی یا فرمان گفتار، بر مولانا باور داشته باشیم

1398/05/17 14:08
شهرام زندی

منیت ما چیست ؟
منیت تو چیست ؟
چگونه میتوانیم اسحاق شویم و قربانی کنیم همه ی آنچه را که داریم در نحری که مولانا معرفی کرده است ؟!
چگونه در چنان بحری میتوان خاموش شد و به خاموشی دست یافت ؟!
مگر نه این است که این بحر مرده را بر سر مینهد ؟!
چگونه قبل از آنی که مرگ فرارسد و فرصت از دست برود میتوانیم بمیریم ؟
مولانا یکی از دلسوزترینها ست برای بشر ،
میگوید با مقنعه و حجابها کی میتوان در شد در جنگ ما ؟!
سرهنگ راه مولانا کیست با کدامین شهان همنشین است ؟ !

این شراب آگاهی را کی در خواهیم کشید و مستیی که قلم بر تمام دانسته های ما بکشد کی مستولی خواهد شد ؟!!!!!!
مولانا بسیار رک گو است
میگوید برو ای میر اجل ، ای کسی که جلالتی بر دانسته و فهمیده های خود قائل هستی ، تو نمیتوانی همرنگ ما شوی چون جامه های رنگ شده در بر کرده ای و جهان خود را بدانها محدود کرده ای
و جز از دانسته و فهمیده های خود رنگ دیگری را نمیشناسی و رنگهای نو نو را که از آسمان معنا در میرسد را ننگ میپنداری بگریز ای میر اجل از ننگ ما
از ننگ ما ،
کجا غیر از توهمی که در قالب قوانین و ریاضات دیکته شده داری حمله های لشکریان او را دیده ای ؟؟؟؟ !!
برو که اگر وارد شوی و سر نهی ، حتی یک رگت سالم نخواهد ماند حال آنکه تو در بند بقا در این جهان و آن جهانی !!!!!

1398/10/28 03:12
نادر

سلام،خیلی غم انگیز هست که اینقدر اشتباه شعر خوانی انجام و منتشر شده که به کل معنای شعر به این عظمت ضایع شده
دو شعر خوان هر دو اشتباه

1402/07/25 00:09
سهیل قاسمی

لطفاً اشتباهات را که به گفته‌ی شما به قدری زیاد است که به کل معنای این شعر ضایع شده، بیان فرمایید. ابراز غم سودی ندارد. نمی‌دانم اجرای من هم جزو مواردی است که شما شنیده‌اید یا نه، اما تمنا می‌کنم اگر موردی هست که اشتباه است، مشخص بنویسسد و درست‌اش را گوش‌زد کنید. عبارات کلی کمکی به من در اصلاح نمی‌کند.

1400/05/07 01:08
فرزانه

۱_ بُگریز ای میرِ اَجَل*! از ننگِ ما، از ننگِ* ما زیرا نمی‌دانی شدن همرنگِ ما، همرنگِ ما * فرار کن و از ما دور شوای خواجه، از ننگ مستی ما رِندان(پاکباخته ایم )، چون تو توان همرنگ شدن با ما را را نداری و نمی دانی چگونه است. *میراجل : خواجه صاحب منصب *ننگ: پاک باختگی، دست از دنیا کشیدن ۲_از حمله‌های جُندِ* او، وز زخمه*های تُندِ او سالم نمانَد یک رَگَت بر چنگِ ما، بر چنگِ ما *از حمله های لشگر عشق و زخم های که از خود باقی می گذارد، حتی یک رگت هم از این زخم ها در امان نیست مانند زخمه های که بر چنگ وارد می شود و هیچ سیمی در امان نیست . *جَند:لشگر *زخمه: مضراب های که بسیم الات موسیقی وارد می شود ،زخم *چنگ: دست ، نوعی ساز ۳_ اوّل شرابی درکَشی، سرمست گَردی از خوشی بی خود شوی، آنگه کُنی آهنگِ ما، آهنگِ* ما *راه همراه و همرنگ شدن با ما اینست که اول از شراب عشق بنوشی و سرمست و مدهوش بشوی.وقتی از خود بیخود شدی قصد همراهی ما کنی . *آهنگ : قصد و نیت ۴_زین باده می‌خواهی برو، اوّل تُنُک* چون شیشه شو چون شیشه گشتی، برشکن بر سنگِ* ما، بر سنگِ ما *از این باده اگر می خواهی بنوشی باید مانند شیشه نازک بشوی یعنی از پدیده های دنیوی و تیرگی درونت رها بشی، وقتی از من کاذب رهاشدی انوقت سنگ وجود عاشقان الهی وجودت را می شکند و لبریز از عشق خواهی شد . *تُنُک: نازک سنگ: من حقیقی، شخصیت عشاق ۵_ هر کان مَیِ اَحمَر* خورَد، بابرگ* گردد برخورَد* از دل فراخی‌ها* بَرَد دلتنگِ ما، دلتنگِ ما هر کس از شراب سرخ عشق بنوشد توانگر و بی نیاز از دنیا می شود و از قدرت عشق بهره می برد و از گشایشی قلبی که برای دیدار ما ایجاد شده دچار دلتنگی می شود.دلتنگی او برای بهره روحانی است. *می احمر: شراب عشق *با برگ : توانگر،بی نیاز *برخورد: برخوردار شدن *از دل فراخی :گشایش قلبی ۶_ بس جَرّه‌*ها در جُو* زند، بس بربطِ شش تُو* زند بس با شهان پهلو زند* سرهنگِ* ما، سرهنگِ ما *بسیار سبو های دل خود را در جویبار عشق وارد می کند و از آبِ حیات پر می کند و از خوشی بربط می نوازد و بسیار باپادشاهان از بی نیازی برابری می کند ،ان کس که امیر ما باشد . *جره: سبوو کوزه *جو: جویبار *بربط شش تو: نوعی ساز ، بربط شش سیم *پهلو زند: برابری، رقابت * سرهنگ : امیر ، سردار ۷_ماده است مرّیخ زَمَن*، این جا در این خنجر زدن* با مِقنَعه* کِی تان شدن در جنگِ ما، در جنگِ ما؟! ستاره مریخ که نماد خدای جنگ است از جنگیدن با عاشقان می ترسد ،چگونه می شود که با کسی که مانند زنان از جنگ می ترسید جنگید ؟! *زمن: زمان *خنجر زدن : جنگیدن *مقنعه: روسری ۸_ گر تیغ خواهی تو ز خَور*، از بدر* برسازی سپَر گر قیصری*، اندرگذر از زنگِ* ما،از زنگِ ما *اگر از پرتو خورشید شمشیر بسازی و از ماه سپر بسازی ،اگر امپراطور روم هم باشی از غلامان و سپاه ما باز بگذر و دور باش.(بردگان عاشق از امیران برتر هستند). *تیغ : شمشیر *خور: خورشید *بدر: ماه *قیصر : امپراطور روم *زنگ:غلام ، برده (سیاهپوست) ۹_ اسحاق شو در نحرِ *ما، خاموش شو در بحرِ ما تا نشکند کشتیِ تو در گَنگِ ما، در گَنگِ* ما *همچون اسحاق پیامبر آماده قربانی شدن باش(اشاره به سفر تکوین_تورات )، و در دریای عشق ساکت و بی حرکت باش(تمام من های کاذبت رو از دست بده) تا مبادا کشتی روح تو در دریای عشق الهی تباه شود. *نحر: قربانی *گنگ: رود مقدس

1401/09/26 22:11
مهدی تنها

سپاس فراوان از «فرزانه» که اینقدر با حوصله توضیحات رو مینویسند
آیا امکان ارتباط مستقیم با اساتیدی مثل شما وجود ندارد؟

1400/06/14 08:09
صدرا

ضمن تشکر از فرزانه عزیز به خاطر توضیحات عالمانه ای که دادند. خواهش دارم اگر برای ایشان امکان پذیر است، از غزل نسختین به شرح و تفسیر بپردازند تا همه استفاده کنیم.

1401/11/25 02:01
امیر عزیزی

سلام بعضی دوستان معنی رو اشتباه نوشتن!!

1403/08/11 06:11
بیژن خلیلی
  این غزل اشاره عرفانی دارد به گذر بنی اسرائیل از دریای سرخ (بحر احمر ) و البته برای توجیه آن از نمادهایی که بعدها در ادبیات عرفانی فارسی و یا ایرانی ورود کرده  ، مولانا بهره برده است.    در تورات آمده است که پس از آن که خداوند ضربت دهم را که مرگ نخست زادگان ذکور را بر مصریان وارد کرد و فرزند فرعون نیز به همین دلیل درگذشت ( یادآوری این نکته را ضروری می دانم که به دستور فرعون مصر ، کلیه فرزندان ذکور تازه متولد شده یهودیان که برده مصریان بودند واجب القتل بودند چرا که جادوگران و معبرین خواب مصری هشدار داده بودند که از بردگان یهودی پسری زاده خواهد شد که سلطنت فرعون را به باد خواهد داد و این ضربت دهم پاسخی به ستمگری دستگاه فرعون بود.) بنابراین فرعون تصمیم گرفت که اجازه دهد بردگان یهودی آزاد شوند و به سرزمین خود باز گردند. پس از خروج یهودیان از مصر ، فرعون پشیمان می شود و در تعقیب یهودیان که به نزدیک بحر احمر رسیده اند می رود و یهودیان به رهبری موسی و وحی خداوندی و بناچار به آب می زنند و آب دریا برای آنها خشک می شود و آنها از آن عبور می کنند و فرعون و سربازانش در تعقیب آنان وارد آن خشکی می شوند ولیکن زمانی که آخرین یهودی از آن خشکی خارج می شوند دریا مجددا دریا می شود و فرعون و سربازانش در آن غرق می شوند. و اما چگونه این غزل با آن واقعه تطبیق دارد.          بگریز ای میر اجل: اشاره به فرعون است که از ما دور شو و فرار کن چون ما پاکباخته ایم که به آب ( یعنی روشنایی) ورود کرده ایم ، هم چنان که تاریکی در برابر نور می گریزد. از حمله های جند او : در تفکر  یهودی و اشارات متعدد در کتاب مقدس این خداوند است که برای یهودیان می جنگد ( به زبان عبری  יהיה צבועות خداوند لشکریان)  که از حمله لشگر او یک رگت نیز سالم نخواهد ماند اول شرابی در کشی: یعنی مصریان و فرعون مانند یهودیان ابتدا باید به خدای خالق ایمان بیاورند و از شراب وحدانیت بنوشند تا بتوانند با ما همراه شوند و به سلامت از آب بگذرند. زین باده گر خواهی برو اول تنک: تنک این جا منظور کتاب های مقدس یهود است که اول حرف کلمات تورا( ۵ کتاب که توسط موسی پیامبر کتابت شده ) نوئیم ( به معنی کتاب های انبیا ) و کتوبیم ( به معنی کتابهای کاتبان ) را شامل می شود - یادآوری آن که در زبان عبری به آن تنخ می گویند در  حالی که درستش را مولانا نوشته که تنک است و دلیل آن که در عبری به جای تلفظ «ک» ، « خ» گفته می شود برای آن است که این دو حرف که تلفظش دو آوای مختلف دارد یک جور نوشته می شود -یعنی باید اول این کتابها را بخوانی که شفاف مانند شیشه شوی و بر سنگ جهالت بکوبی که شیشه سنگ را می شکند یعنی علم و معرفت و آگاهی، جهالت را می شکند.   هر کان می احمر خورد: اشاره به آب دریای سرخ است که ما که به دریا زده ایم و از این آب وحدانیت نوشیده ایم از دل این دریای فراخ خواهیم رست.  پس جره ها در جو زند: اشاره به کوزه هایی است  که توسط مردم  یهود که از دریای سرخ می گذرند، دارد که آن را با آب سرخ پر می کنند که همان روشنایی دل است و چنگ می نوازند ، توضیح بیشتر را عینا از تورات می آورم:    پس از گذر از آب و به سلامت رسیدن به خشکی، موسی و بنی اسرائیل  یک سرود که در عبری به آن سرود آب نیز می گویند را می خوانند   
 אָז יָשִׁיר و مریم خواهر موسی، طبل را به دست می گیرد و  به اتفاق زنان برای آزادی و نجات از بردگی پایکوبی می کنند וַתִּקַּח מִרְיָם הַנְּבִיאָה אֲחוֹת אַהֲרֹן, אֶת-הַתֹּף--בְּיָדָהּ      ماده است مریخ: اشاره است به خداوند مرد جنگی که برای بنی اسرائیل می جنگد. عبری آن   יְהוָה, אִישׁ מִלְחָמָה در این جنگ که مریخ (در میتولوژی رومی خدای جنگ ) که در تفکر یهود خود خداوند است برای بنی اسرائیل می جنگد و اشاره به تاریکی فکر  -  مقنعه - دارد  که بر مصریان مستولی است و نمی تواند با  عشق خداوندی که بر ما ساطع است یعنی نور ، بجنگد یعنی با حضور نور تاریکی محو می شود.  گر تیغ خواهی: این که بشر تمی تواند از خورشید و ماه شمشیر و سپر بسازد این معجزه الهی است که از آنها شمشیر و سپر برای ما میسازد که بتوانیم با تو بجنگیم و تو به شرطی می توانی مانند ما از دریا عبور کنی که آن سیاهی دل را به سپیدی بدل کنی. خداوند ما هم خداوند جنگ است و هم خداوند دفاع هم خورشید را آفریده و هم مهتاب را یعنی او آفریننده دوئیت است ، هم جنگ و هم دفاع. اگر دقت کنیم سفر تورا  ( که روی پوست آهو  نوشته می شود و در محفظه ای نقره ای آن را می گذارند و به صورت سپر این جعبه  را درست می کنند) و در کنیساها نگهداری می کنند،  هم وسیله جنگی یهودیان است یعنی آگاهی و هم سپری است برای دفاع در برابر دشمن.  اسحق شو در نحر ما: باید اسحق شوی که حاضر شوی قربانی شوی تا حس منیت تو در برابر دریای تفکر ( تنک) بی فروغ شود و ایمان بیاوری   به نور الهی و آن جاست که اگر به این سلاح مجهز شدی کشتی تو در برابر تقدس ما و یا آب مقدسی ( آب گنگ) که با کوزه برداشته ایم که همان آگاهی است ، نمی شکند. و در پایان،  گذر بنی اسرائیل از دریا نشانه تغییر و تبدیل  است از بردگی به آزادگی با سلاح آگاهی.  نویسنده : بیژن خلیلی  برگرفته از نشریه هفتگی ایرانشهر شماره 436  پیوند به وبگاه بیرونی