غزل شمارهٔ ۶
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش سیده سحر حسینی
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش یوسف پیری
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش آرش خیرآبادی
حاشیه ها
نسخه انتشارات سنایی با مقدمه استاد فروزانفر در بیت ششم بجای جره کلمه جر نوشته است. با مراجعه به لغات نامه نیز جر مناسب تر از جره به نظر میاید.
به نوشتهٔ محمدرضا شفیعی کدکنی: «در دیوان شمس تبریزی مقداری غزل به زبان ترکی و چند غزل نیز به زبان یونانی دیده میشود. برای تحقیق در انتساب این شعرها به مولانا باید تکلیف مسائل نسخهشناسی دیوان شمس تبریزی روشن شود تا دانسته آید که پس از یک تصحیح انتقادی دیوان بر اساس قدیمترین نسخهها چه مقدار ازین گونه شعرها در دیوان شمس تبریزی باقی میماند. اگر چیزی باقیماند آنگاه فرصت آن خواهد بود که در بارهٔ آنها بحث و تحقیق شود.»
و نیز می فرمایند :
در دیوان شمس تبریزی بعضی غزلها فاقد تخلص است و بعضی خمُش، خامُش و خاموش و خمشکن در پایان غزل دارد که تخلص مولوی است. در حدود صد غزل یا کمتر با تخلص به نام حسامالدین چلبی و نیز صلاحالدین زرکوب دارد، و بقیهٔ غزلها به نام شمس و شمس تبریز و شمسالحق تبریز است .
به نظر من (این نگارنده) در پی نام شمس ، پسوند تبریز و تبریزی ! یا بعد ها در آن دست کاری انجام شده و تبریز را با ملک داد و یا واژه ی دیگر عوض کردهاند یا که نام به وفور رویت شده ی تبریز و تبریزی بر مجلد دیوان کبیر ،بدون اشاره ی مستقیم به شهری در آذربایجان ، لقبی بوده برای شمس که بر گرفته از حالتی در وی بوده که نام شمس همراه با این پسوند در آن زمان مشهور بوده است .
تشابه اسمی تبریز در پسوند شمس با شهر تبریز در جهت منسوب شدن شمس به تبریز هرگز هم خوانی ندارد ! و خیلی مشکوک می باشد به این جهت که شمس هیچ قرابتی با این شهر در زمان حیات خود نداشته ! چنانجه در کتابت های همان دوره به غیر از شکل توریز توسط ابوالفدا به هیچ نامی مانند تبریز برای قصبه یی کوچک برخورد نمی شود !
استاد محمد رضا شفیع کدکنی بهتر از جناب بدیع الزمان فروزانفر به این جریان جعل پی برده اند ولی چرا تا به حال اقدام به پرده برداری کامل ازین جریان نکرده اند ! خود جای سوال دارد !
باید توجه داشته باشیم که حضرت مولانا در اواخر عمر دچار تب میشده و این حضور شمس بر بالین وی بوده که تب ایشان رو فروکش میکرد و به نوعی شمس تبریز مولانا بوده !
حکایتی مانند حکایت معروف فروکشی تب زبیده خاتون همسر هارون الرشید !
نیز قرابتی که بین شمس و شیخ اشراقی سهره وردی با خواندن اشعارشان مشهود است ! ایشان را به همان جنوب آذربایجان بیشتر متمایل میکند تا سرزمینی به دور این مرام عرفانی !
به هر حال در آخر مکشوف خواهد شد که صوفیان چلبی چه نیاتی را دنبال می کرده اند !؟
آیا هدف آنها ازین کار ساختن خانقاهی در آذربایجان برای ایجاد کشوری مستقل بوده !!!
یا تاسیس مکتبی جدید با مرکزیت آذربایجان با اتکا به پیشینه یی که به حضرت مولانا و شمس ملک داد می رسید را در سر داشتند !
جره به معنای سبو آمده و با مفهوم شعر همخوانی دارد.
مخدوم جانم شمس دین از جاهت ای روح الامین
تبریز چون عرش مکین از مسجد اقصی بیا
زیرا نمیتانی شدن همرنگ ما همرنگ ما
عالی خداوند شمس دین تبریز از او جان زمین
پرنور چون عرش مکین کو رشک شد انوار را
این بیت به روشنی نشان می دهد که منظور مولانا شهر تبریز است
اگر در بیتی که آوردید بر فرض اینکه منظور از تبریز نام شهری است آیا میتوانید با تعویض نام تبریز با نام شهری دیگر این بیت را برایم به درستی معنی بکنید !؟
عالی خداوند شمس دین، بغداد از او جان زمین
پرنور چون عرش مکین کو رشک شد انوار را
بیت دیگری از مولانا:
از تبریز خاک را کحل ضیای نفس ما
در عوض عبیر جان در بدن هزار سنگ
جناب طهماسب زاده خمش یا خاموش یا مشابهات دیگر تخلص برای مولانا نیست بلکه فرمان خاموشی است
ای که میان جان من تلقین شعرم میکنی
گر تن زنم خامش کنم ، ترسم که فرمان بشکنم
در بیت فوق البته تاکید بر تلقین شعر است و تلقین را فرمان انگاشته است و با خاموشی و قطع گفتار میترسد که فرمان حق را شکسته باشد
این بیت مثالی است تا به رسیدن فرمان خاموشی یا فرمان گفتار، بر مولانا باور داشته باشیم
منیت ما چیست ؟
منیت تو چیست ؟
چگونه میتوانیم اسحاق شویم و قربانی کنیم همه ی آنچه را که داریم در نحری که مولانا معرفی کرده است ؟!
چگونه در چنان بحری میتوان خاموش شد و به خاموشی دست یافت ؟!
مگر نه این است که این بحر مرده را بر سر مینهد ؟!
چگونه قبل از آنی که مرگ فرارسد و فرصت از دست برود میتوانیم بمیریم ؟
مولانا یکی از دلسوزترینها ست برای بشر ،
میگوید با مقنعه و حجابها کی میتوان در شد در جنگ ما ؟!
سرهنگ راه مولانا کیست با کدامین شهان همنشین است ؟ !
این شراب آگاهی را کی در خواهیم کشید و مستیی که قلم بر تمام دانسته های ما بکشد کی مستولی خواهد شد ؟!!!!!!
مولانا بسیار رک گو است
میگوید برو ای میر اجل ، ای کسی که جلالتی بر دانسته و فهمیده های خود قائل هستی ، تو نمیتوانی همرنگ ما شوی چون جامه های رنگ شده در بر کرده ای و جهان خود را بدانها محدود کرده ای
و جز از دانسته و فهمیده های خود رنگ دیگری را نمیشناسی و رنگهای نو نو را که از آسمان معنا در میرسد را ننگ میپنداری بگریز ای میر اجل از ننگ ما
از ننگ ما ،
کجا غیر از توهمی که در قالب قوانین و ریاضات دیکته شده داری حمله های لشکریان او را دیده ای ؟؟؟؟ !!
برو که اگر وارد شوی و سر نهی ، حتی یک رگت سالم نخواهد ماند حال آنکه تو در بند بقا در این جهان و آن جهانی !!!!!
سلام،خیلی غم انگیز هست که اینقدر اشتباه شعر خوانی انجام و منتشر شده که به کل معنای شعر به این عظمت ضایع شده
دو شعر خوان هر دو اشتباه
لطفاً اشتباهات را که به گفتهی شما به قدری زیاد است که به کل معنای این شعر ضایع شده، بیان فرمایید. ابراز غم سودی ندارد. نمیدانم اجرای من هم جزو مواردی است که شما شنیدهاید یا نه، اما تمنا میکنم اگر موردی هست که اشتباه است، مشخص بنویسسد و درستاش را گوشزد کنید. عبارات کلی کمکی به من در اصلاح نمیکند.
ضمن تشکر از فرزانه عزیز به خاطر توضیحات عالمانه ای که دادند. خواهش دارم اگر برای ایشان امکان پذیر است، از غزل نسختین به شرح و تفسیر بپردازند تا همه استفاده کنیم.
سلام بعضی دوستان معنی رو اشتباه نوشتن!!
אָז יָשִׁיר و مریم خواهر موسی، طبل را به دست می گیرد و به اتفاق زنان برای آزادی و نجات از بردگی پایکوبی می کنند וַתִּקַּח מִרְיָם הַנְּבִיאָה אֲחוֹת אַהֲרֹן, אֶת-הַתֹּף--בְּיָדָהּ ماده است مریخ: اشاره است به خداوند مرد جنگی که برای بنی اسرائیل می جنگد. عبری آن יְהוָה, אִישׁ מִלְחָמָה در این جنگ که مریخ (در میتولوژی رومی خدای جنگ ) که در تفکر یهود خود خداوند است برای بنی اسرائیل می جنگد و اشاره به تاریکی فکر - مقنعه - دارد که بر مصریان مستولی است و نمی تواند با عشق خداوندی که بر ما ساطع است یعنی نور ، بجنگد یعنی با حضور نور تاریکی محو می شود. گر تیغ خواهی: این که بشر تمی تواند از خورشید و ماه شمشیر و سپر بسازد این معجزه الهی است که از آنها شمشیر و سپر برای ما میسازد که بتوانیم با تو بجنگیم و تو به شرطی می توانی مانند ما از دریا عبور کنی که آن سیاهی دل را به سپیدی بدل کنی. خداوند ما هم خداوند جنگ است و هم خداوند دفاع هم خورشید را آفریده و هم مهتاب را یعنی او آفریننده دوئیت است ، هم جنگ و هم دفاع. اگر دقت کنیم سفر تورا ( که روی پوست آهو نوشته می شود و در محفظه ای نقره ای آن را می گذارند و به صورت سپر این جعبه را درست می کنند) و در کنیساها نگهداری می کنند، هم وسیله جنگی یهودیان است یعنی آگاهی و هم سپری است برای دفاع در برابر دشمن. اسحق شو در نحر ما: باید اسحق شوی که حاضر شوی قربانی شوی تا حس منیت تو در برابر دریای تفکر ( تنک) بی فروغ شود و ایمان بیاوری به نور الهی و آن جاست که اگر به این سلاح مجهز شدی کشتی تو در برابر تقدس ما و یا آب مقدسی ( آب گنگ) که با کوزه برداشته ایم که همان آگاهی است ، نمی شکند. و در پایان، گذر بنی اسرائیل از دریا نشانه تغییر و تبدیل است از بردگی به آزادگی با سلاح آگاهی. نویسنده : بیژن خلیلی برگرفته از نشریه هفتگی ایرانشهر شماره 436 پیوند به وبگاه بیرونی