گنجور

غزل شمارهٔ ۵

آن شکل بین وان شیوه بین وان قد و خد و دست و پا
آن رنگ بین وان هنگ بین وان ماه بدر اندر قبا
از سرو گویم یا چمن از لاله گویم یا سمن
از شمع گویم یا لگن یا رقص گل پیش صبا
ای عشق چون آتشکده در نقش و صورت آمده
بر کاروان دل زده‌، یک دم امان ده یا فتی
در آتش و در سوز من‌، شب می‌برم تا روز من
ای فرخ پیروز من از روی آن شمس‌الضحی
بر گرد ماهش می‌تنم‌، بی‌لب سلامش می‌کنم
خود را زمین برمی‌زنم زان پیش کو گوید صلا
گلزار و باغ عالمی چشم و چراغ عالمی
هم درد و داغ عالمی‌، چون پا نهی اندر جفا‌؟
آیم کنم جان را گرو‌، گویی مده زحمت‌، برو
خدمت کنم تا واروم گویی که ای ابله بیا
گشته خیال همنشین با عاشقان آتشین
غایب مبادا صورتت یک دم ز پیش چشم ما
ای دل قرار تو چه شد وان کار و بار تو چه شد
خوابت که می‌بندد چنین اندر صباح و در مسا
دل گفت حسن روی او وان نرگس جادوی او
وان سنبل ابروی او وان لعل‌ِ شیرین‌ماجرا
ای عشق پیش هر کسی نام و لقب داری بسی
من دوش نام دیگرت کردم که درد بی‌دوا
ای رونق جانم ز تو‌، چون چرخْ گردانم ز تو
گندم فرست ای جان که تا خیره نگردد آسیا
دیگر نخواهم زد نفس این بیت را می‌گوی و بس
بگداخت جانم زین هوس ارفق بنا یا ربنا

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن شکل بین وان شیوه بین وان قد و خد و دست و پا
آن رنگ بین وان هنگ بین وان ماه بدر اندر قبا
هوش مصنوعی: به آن زیبایی‌ها و حالت‌ها نگاه کن؛ به آن قد و قامت و دست و پایش. به رنگ و شمایلش توجه کن و به صدایش. آن ماهی که در قبا پوشیده است را ببین.
از سرو گویم یا چمن از لاله گویم یا سمن
از شمع گویم یا لگن یا رقص گل پیش صبا
هوش مصنوعی: می‌توانم از زیبایی‌های طبیعت مانند درخت سرو یا گل‌ها و عطرشان بگویم، از شمع و زیبایی‌هایش یا از ظرفی که گل‌ها را در خود دارد. همچنین می‌توانم از رقص گل‌ها در برابر نسیم سخن برانم.
ای عشق چون آتشکده در نقش و صورت آمده
بر کاروان دل زده‌، یک دم امان ده یا فتی
یا فتی‌ (فَ تا)‌: ای جوانمرد!
در آتش و در سوز من‌، شب می‌برم تا روز من
ای فرخ پیروز من از روی آن شمس‌الضحی
هوش مصنوعی: من در آتش و درد خود شب را سپری می‌کنم تا روزی برسد. ای روزگار خوشبخت من، از نور آن خورشید روشنت.
بر گرد ماهش می‌تنم‌، بی‌لب سلامش می‌کنم
خود را زمین برمی‌زنم زان پیش کو گوید صلا
هوش مصنوعی: من دور آن ماه زیبا می‌چرخم و بدون سلام لب هایش به او درود می‌فرستم. خود را به زمین می‌زنم تا ببینم آیا کسی قبل از او صدا می‌زند.
گلزار و باغ عالمی چشم و چراغ عالمی
هم درد و داغ عالمی‌، چون پا نهی اندر جفا‌؟
هوش مصنوعی: باغ و گلزار نماد زیبایی و زندگی را به نمایش می‌گذارند و در عین حال فریادهایی از درد و رنج نیز در دل خود دارند. در این فضا، زمانی که پای خود را در اینجا می‌گذاری، با چه نوع ظلم و بی‌مهری مواجه خواهی شد؟
آیم کنم جان را گرو‌، گویی مده زحمت‌، برو
خدمت کنم تا واروم گویی که ای ابله بیا
هوش مصنوعی: من می‌آیم و جانم را فدای تو می‌کنم، انگار که زحمت نده! من می‌روم تا به تو خدمت کنم، تا این‌که بگویی ای احمق، بیا!
گشته خیال همنشین با عاشقان آتشین
غایب مبادا صورتت یک دم ز پیش چشم ما
هوش مصنوعی: تصور می‌کنم که در کنار عاشقان شجاع و پرشور هستم، نکند که یک لحظه تصویر تو از چشمانم دور شود.
ای دل قرار تو چه شد وان کار و بار تو چه شد
خوابت که می‌بندد چنین اندر صباح و در مسا
صباح و مسا‌: صبح و شام.
دل گفت حسن روی او وان نرگس جادوی او
وان سنبل ابروی او وان لعل‌ِ شیرین‌ماجرا
هوش مصنوعی: دل می‌گوید که زیبایی چهره‌اش، چشم‌های جادوئی‌اش، ابروی خوش‌فرم‌اش و لعل‌های شیرینش همگی دل‌انگیزند و دل را به عشق می‌کشند.
ای عشق پیش هر کسی نام و لقب داری بسی
من دوش نام دیگرت کردم که درد بی‌دوا
ای عشق! تو در نزد هرکسی لقب و صفتی داری و تورا نامی نهاده‌اند، من دیشب نام تازه‌ای برایت گذاشته‌ام؛ «درد بی‌دوا»
ای رونق جانم ز تو‌، چون چرخْ گردانم ز تو
گندم فرست ای جان که تا خیره نگردد آسیا
گَردان‌: چرخنده‌.    خیره‌: بیهوده و بی‌فایده.
دیگر نخواهم زد نفس این بیت را می‌گوی و بس
بگداخت جانم زین هوس ارفق بنا یا ربنا
هوش مصنوعی: دیگر نمی‌خواهم نفس بزنم، این جمله را بگو و تمام. جانم از این آرزو به شدت رنج می‌برد، ای پروردگار ما.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۵ به خوانش سیده سحر حسینی
غزل شمارهٔ ۵ به خوانش زهرا بهمنی
غزل شمارهٔ ۵ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۵ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵ به خوانش آرش خیرآبادی
غزل شمارهٔ ۵ به خوانش سعید نامجو

حاشیه ها

1394/10/20 12:01
ٔسیامک

سرمستی از خدا ...لذت از مناجات زبان شاعر رو باز میکنه با این سرمستی...بامیدنیایش خدا در زبان و دلمان با شوغ و لذت. آمین

1395/05/01 16:08
کاوه

من فکر نمیکنم این شعر درباره ی خدا باشد. در وصف هر کس هست، آن شخص در قباست، یعنی لباس به تن دارد. آن شخص جفا هم میکند، عاشق را از خود میراند و بعد صدایش میکند " ای ابله بیا." در بیت آخر هم از خدا میخواهد که آنها را به هم نزدیک کند." ارفق بنا یا ربنا" یعنی "خداوندا ما را به هم رفیق کن."

1395/05/01 20:08
بابک چندم

کاوه گرامی،
این غزل بی تردید در وصف شخص شمس تبریزی است...

1395/11/18 01:02
مسعود

اسرار رباعی (الهی) نه تو دانی و نه من
وین سر معما نه تو خوانی و نه من
وقتی عاشقی؛ ابیات همراهیت میکنه. وقتی دلشکسته،ای دلداریت میده. وقتی نیایش میکنی؛ بتو خلوص دل می،بخشه. من به شخصه بدنبال وقت الحال شاعر نمیگردم. میخوانم، می،نویسم و گوشش فرا میدهم. و در پایان؛ احسنتی و خدایش بیامرزدی نثارش کرده و دیگر هیچ!

1396/11/27 00:01
آیدا

کاش من هم مثل شما دوستان شعرهای رو به این خوبی میفهمیدم .

1396/11/27 00:01
آیدا

میشه راهنمایی کنید

1400/12/23 08:02
شیدایی

اگر تمایل به یادگیری دارید به من ایمیل بزنید

1396/12/25 19:02
محمدمصطفی

با سلام
فکر می کنم مصرع اول بیت هشتم “گشته خیال همنشین با عاشقان دلنشین” باید بجای خیال ، خیالش یا خیالت باشه به شکل زیر
“ گشته خیالت همنشین با عاشقان دلنشین”

1397/08/10 16:11
سعید

این یکی از عجاز جناب حضرت حق بر زبان مولانا جاری شده است تمام این شعر از خدا و برای خداست ...در بیتهایی که مخاطب کس دیگر است ان مخاطب نفس انسانی خود مولانا است ..

1397/08/10 16:11
سعید

این شعر از عجاز است که خود خداوند از زبان مولانا برای خود ذات حق جاریست ...ان بیتهایی که مخاطب را شخصی دیگری میپندارید ان خود مولانا است که خود را در قالب تجلی خدا بیان میکند.

1397/10/10 10:01
مهراب

شمس الضحی امام زمان( عج) است.همان ماه اندر قبا
دل گفت حسن روی او وان نرگس جادوی او
آئمه علیهم السلام همگی حسن هستند و همگی نور واحدند.امام دوازدهم حجت ابن الحسن هستند و فرزند نرگس خاتون.و حکومت ایشان حکومت نور است.
ارفق بنا یا ربنا یعنی خدایا بین ما و ولی زمانمان رفاقت بنا کن
آمین

1397/10/10 10:01
مهراب

غایب مبادا صورتت یک دم ز پیش چشم ما
این شعر در شرح فراغ امام زمان( عج ) است.شمس در اشعار مدلانا در ظاهر، یارو رفیق او شمس تبریزیست و در باطن، شمس هستی امام زمان میباشد

1397/10/16 16:01
داود

شاید به جای لگن در مصرع دوم بیت دوم اینطوری بهتر بود
از دشت گویم یا چمن یا رقص گل پیش صبا

1397/11/30 10:01
مجتبی آموزگار

در پاسخ خدمت داود عزیز
در اینجا واژه‌ی لگن به چم شمعدان است و شمع و شمعدان به‌زیبایی در کنار هم آورده شده‌اند.

1402/04/25 20:06
نسیم بهاری

بله صحیح است. من هم به معنای امروزی لگن فکر میکردم و واژه را نامناسب دیدم ولی در لغتنامه دهخدا معنی شمعدان را یافتم و قانع شدم.

1402/04/25 21:06
علی میراحمدی

منوچهری دامغانی شعر شاهکاری دارد در وصف شمع که از بهترین قصاید ادبیات پارسی است اما در یک بیت ازین قصیده هم واژه لگن بکار برده شده که من با هر بار خواندن این اثر متعجب میشدم که چرا این شاعر توانا این واژه را بکار برده است، گویا در گذشته معنا و مفهوم دیگری داشته است. 

گر نیی کوکب، چرا پیدا نگردی جز به شب
ور نیی عاشق، چرا گریی همی بر خویشتن
کوکبی آری ولیکن آسمان تست موم
عاشقی آری، ولیکن هست معشوقت لگن

1397/11/30 10:01
مجتبی آموزگار

با سپاس از بزرگواران در سایت وزین گنجور و تلاش و کمکی که در این وانفسای خشکسالی فرهنگی متقبل شده‌اند، این کمترین بر خود ذکر نکته‌ای را از قول بزرگی ضروری می‌دانم:
این شعرها را چون آینه دان! آخر دانی که آینه را صورتی نیست در خود. اما هر که نگه کند صورت خود تواند در آن دیدن. همچنین می‌دان که شعر را در خود هیچ معنایی نیست! اما هرکسی از او آن تواند دیدن که نقد روزگار و کمال کار اوست.
- عین القضات همدانی

1399/02/11 12:05
محسن

در بیت:
«ای رونق جانم ز تو چون چرخ گردانم ز تو
گندم فرست ای جان که تا خیره نگردد آسیا»
مفهوم عمیقی نهفته که مولانا خودش را -فکر انسان را- به «چرخ آسیاب» تشبیه میکند و گندم را نشانه های خدا بر روی زمین. و از خدا میخواهد که پیوسته گندمهایی بفرستد و چشم او را برای دیدن این نشانه ها باز بگذارد تا چرخ آسیاب او- یعنی دستگاه فکری او- بیکار نشه و پیوسته در تولید و تکاپو باشه...

1399/09/02 13:12
سامان

بیت هشتم: گشته خیالش همنشین ....-فروزانفر

1399/10/29 22:12
توحید

سلام دوستان در بیت سوم، قافیه مصرع دوم با بیت های دیگه همخوانی نداره چرا؟

1399/10/30 02:12
nabavar

گرامی توحید
بر کاروان دل زده یک دم امان ده یا فتی
فتی را فتا می خوانند
مثل : کبری،کبرا، مصطفی. مصطفا