غزل شمارهٔ ۴
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴ به خوانش زهرا بهمنی
غزل شمارهٔ ۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۴ به خوانش سیده سحر حسینی
غزل شمارهٔ ۴ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۴ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۴ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۴ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۴ به خوانش آرش خیرآبادی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
در مصرع دوم بیت دوم
تا مِی شود انگور ما
صحیح است نباید پیوسته نوشته شود
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
این غزل تکراری است. غزل شماره 18 همین مجموعه همین شعر است منتها به صورت کامل تر
لطغا این غزل را حذف کنید
دوست عزیز این غزل با آن غزل یعنی غزل شماره ۱۸ تفاوت دارد
با سلام این شعر کجاش غزله این که مصراع اولش با تمامی بیت ها هم قافیه است.
قالب از ما هست شد نی ما از او *** باده از ما مست شد نی ما از او
به نظر من مهم مفهوم و جان کلامه، و قالب چندان مهم نیست
سامان جان
این غزل یکی از زیباترین غزلیات زبان فارسی است و از نظر قافیه کاملا درست است قوافی در غزل به ترتیب در مصرع اول و تمامی مصرعهای زوج میایند اما به علت رعایت قافیه های درونی یا میانی در هر بیت مثل مقصود - معبود- دود(قافیه میانی) یا عیار - خمار - یار- کار- دستار(قافیه درونی) مولانا با ساختار شکنی همواره زیبایش از رعایت قافیه های اصلی دوری جسته تا در کنار مظمون های والایش ساختاری متفاوت ایجاد کند و همین سبب شده که این غزل به لحاظ فرم اینگونه دلنشین و جاودانه شود
به قولی : قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر / پوست بود پوست بود در خور مغز شعرا
یا در جایی دیگر
رستم ازین بیت و غزل ای شه و سلطان ازل / مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
آنچه از تعریف ردیف و قافیه به یاد این کمترین مانده اینکه در این غزل ما ردیف است ، دام و بام و خمار و.... قافیه و وزن همان مستفعلن مس.......
در این شعر " ما " ردیف نیست زیرا ردیف کلمه ای است که عینا بعد از هر قافیه تکرار می شود در حالی که در مصراع اول بیت پنجم " ما " دیده نمی شود. در واقع " ما " همان قافیه شعر است که در مصرع اول و مصرعای زوج همسان است و غالب شعر را مطابق غالب غزل نموده است. و واژه های " بام و دام" و " منصور و انگور " قافیه شعر نیستند و حضرت مولانا آنها را صرفا جهت زیبایی به این شکل آورده اند.
اگر مصرع اول بیت پنجم به ما ختم می شد " ما " ردیف و غالب شهر مثنوی می شد که اینجا مد نظر نیست.
من هم با نظر شهاب موافقم چرا که اولا به قول شهاب ردیف باید عینا در هر مصراع تکرار گردد که در اینجا تکرار نشده وبعد هم اگر ما ردیف باشد دیگر برای قالب غزل که باید مصرع اول بیت اول با مصرع دوم بقیه بیتها هم قافیه باشد قافیه ای نمی ماند . ما را می توانیم ردیف درونی برای همه ی ابیات به جزبیت آخر که دل ردیف درونی اش می شود. در نظر بگیریم .البته ردیف و قافیه درونی معمولا در پاره چهارم بیت رعایت نمی شود .
استعمال الفاظ متناسب و مطنطن که در بطن آنها ترنمی زیبا جریان دارد ازخصوصیات سخن استادمعرفت جناب مولانا است واین غزل نمونه بارز این خوش قریحگی ایشان ونشانگرتسلط آوایی و لغوی ایشان دربکارگیری کلمات است چیزی که بسیاری ازدیگران سخنوران عالم ادبیات ازآن بی بهره اند .
غزل را بشنویم :
پیوند به وبگاه بیرونی
این غزل بینهایت زیباست و در آهنگ دود عود استاد مشکاتیان به زیبایی آهنگ ساخته اند و استاد شجریان به زیبایی هر چه تمام خوانده اند
پیوند به وبگاه بیرونی
این شعر مولانا در تمام ابیات بجز بیت آخر مثنویست ما ردیف هر بیت می تواند باشد و هر بیت از قافیه های درونی و کناری برخوردار است که دقیقا منطبق بر مثنویست
اما در بیت اخر عدم وجود ردیف هم یکی از صدها لغزش مولانا در وزن و عروض و قافیه است . در توانمندی این عارف شکی نیست اما او در بند وزن و عروض و قافیه نبوده است
اگه بیت اخر را حذف کنید قطعه ای از قصیده است.وبی غزل نیست.
از دیگر اساتید تقاضا دارم نظراتشون را در باره این غزل بفرمایند.!
تشکر
محمد درست گفته، قافیه ها در غزل و قصیده در مصرع اول و مصرع های زوج تکرار میشن. با کمی دقت می بینید که این شعر مثنوی هست یعنی ابیات هرکدام قافیه جدا دارن و "ما" هم میتونه ردیف باشه. البته به جز بیت آخر که شعر رو از حالت مثنوی خارج میکنه. در طراوت و سرزندگی و مفاهیم عمیق اشعار مولانا شکی نیست ولی خودش هم بارها در پاسخ به گله هایی که به ناصحیح بودن قالب های شعرش وارد میشده گفته که من به قالب و قافیه و... توجهی نمی کنم و این اشعار فقط بیانگر حالات روحی مولانا در لحظات مختلف هستن.
این شعر در قالب مثنوی سروده شده، زیرا قافیه نباید تکراری باشد و "ما"تکراری است پس ردیف محسوب می شود و کلمات آخر هر دو مصراع، که پیش از ردیف آمده اند با هم قافیه هستند.
این شعر مجموع چند بیت الغزله. هر بیت یک غزل
این شعر رو استاد در قالب تصنیف نوا با پرویز مشکاتیان در کنسرتهای سال شصت و شش تا شصت و هشت اجرا کردند
و با ارکستر سنفونیک در دود عود
با سپاس
این غزل زیبای حضرت مولانا را خانم پریسا با آواز بیات ترک به زیبایی خود شعر خواندند و بسیار زیباست .
👌
این شعر را دکتر سروش بسیار زیبا خوانده بزارید روی شعر
عزیزان جهت افزایش اطلاع عمومی ردیف میتواند در یک بیت باشد و در بیت دیگر نه
در شعر کلاسیک ردیف اجباری نیست
و ما در صورتی قافیه محسوب میشه که در هر مصراع با مصراع بعدی تفاوت معنایی داشته باشه در اینجا ردیف هست
اجرای همایون شجریان هم در آلبوم به یاد یار در گرامیداشت استاد مشکاتیان، عالی و شنیدنی است.
این قالبش غزل نیست مثنوی. اگر به قافیه هایش دقت کنید مسدفهمید که اشکالی دارد
آنچه در اینجا بدان اشاره شد بخش کوتاهی بود از یک داستان بلند پرکشش و دنباله دارکه نخستین بار در دفتر سوم دیوان به ان پرداخته شده است. ما در همین باره پژوهشی را آغاز نموده ایم که گشایشگر این دامنه پرکشش ناب باشیم و باشد که با یاری شما دوستان از پس آن برآییم.
فلیکس آیزنبرگوت در کتاب التداخل فی مداخل به دخالت نخاله های خالی بند کلاه مخملی مخالف تخلیه خلا خیلی خلیده که خلاصه خالی از لطف نیست.
سلام
نظر محمد درسته.
شعر در واقع از هیچ قالب شناخته شده ای پیروی نمیکنه.
غیر از اینکه تا بیت یکی به آخر مثنوی هست.
ما قطعا قافیه نیست و هر کس به ضوابط قافیه آگاه باشه میدونه که نباید قافیه تکراری باشه.
پس در ابیات غیر آخر قافیه بیت به بیت جفت شده و ما ردیف هست و نزدیک ترین قالب، قالب مثنوی هست
اگرچه شعر از متعارف اشعار مثنوی بسیار کوتاه تر است.
سلام
این شعر در قالب ابتکاری《غزل مثنوی》 سروده شده که اگر بین آخر را در نظر نگیریم بقیه ابیات را می توان مثنوی نامید و با قافیه ما نظم خاصی گرفته است که به غزل شبیه شده است.
برای اطلاعات دقیق تر به کتاب انواع ادبی دکتر سیروس شمیسا بخش قوالب ابتکاری مراجعه کنید.
میتوان غزل دانست
اگر کسره ی انتهای مصرع اول و کسره ی آخر همه ی ابیات را قافیه در نظر بگیریم ، ” کسره“ قافیه و ” ما “ ردیف است .
در حاشیه ام اشتباه کردم ما ردیف است
درود بر دوستان، تمام پست ها رو خوندم
این شعر غزل نیست
اگر «مستفعلن مستفعلن» را یک مصرع بگیریم وزن آن می شود «رجز مربع سالم» و غالب آن میشود «دوبیتی پیوسته» یا همان «چهارپاره»
به اینصورت:
ای یوسفِ خوشنامِ ما
خوش میروی بر بامِ ما
ای درشکسته جامِ ما
ای بردریده دامِ ما
ای نورِ ما، ای سورِ ما
ای دولتِ منصورِ ما
جوشی بنه در شورِ ما
تا مِی شود انگورِ ما
ای دلبر و مقصودِ ما
ای قبله و معبودِ ما
آتش زدی در عودِ ما
نظّاره کن در دودِ ما
ای یارِ، ما عیّارِ ما
دامِ دلِ خمارِ ما
پا وامکش از کارِ ما
بستان گرو دستارِ ما
در گل بمانده پای دل
جان میدهم چه جای دل
وز آتشِ سودای دل
ای وای دل، ای وای ما
که هر دوبیت برای خود قافیۀ جداگانه دارد. در غالب «چهاذپاره» رعایت قافیه در مصراع سوم اختیاری است که مولانا ذر این چهارپاره، قافیه را در همۀ مصراع های سوم رعایت کرده.
اگر وزن هر مصراع را «مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن» در نظر بگیریم، وزن شعر «رجز مثمن سالم» خواهد بود، در اینصورت غالب شعر «مثنوی» می باشد.
به اینصورت:
ای یوسفِ خوشنامِ ما، خوش میروی بر بامِ ما
ای درشکسته جامِ ما، ای بردریده دامِ ما
ای نورِ ما، ای سورِ ما، ای دولتِ منصورِ ما
جوشی بنه در شورِ ما، تا مِی شود انگورِ ما
ای دلبر و مقصودِ ما، ای قبله و معبودِ ما
آتش زدی در عودِ ما، نظّاره کن در دودِ ما
ای یارِ، ما عیّارِ ما، دامِ دلِ خمارِ ما
پا وامکش از کارِ ما، بستان گرو دستارِ ما
در گل بمانده پای دل، جان میدهم چه جای دل
وز آتشِ سودای دل، ای وای دل، ای وای ما
در غالب «مثنوی» هر بیت قافیۀ جداگانه دارد که شعر فوق مظابق این تعریف است، فقط چون این وزن «دوری» است، این خاصیت را دارد که بتوان در آن از قافیۀ درونی استفاده نمود، زیرا در اوزان «دوری» هر مصراع حکمِ دو نیم مصراع را دارد که مولانا در این مثنوی از همۀ قافیه های درونی استفاده نموده است.
نتیجه گیری:
برای این شعر هر دو قرائت، چه «چهارپاره» چه «مثنوی» بر اساس تعریف غالب در ادبیات کلاسیک درست است اما به لحاظ محتوا قرائتِ «چهارپاره» برای این شعر صحیح تر است.
پوزش بابت وقتی که از شما گرفتم.
سلام بر ادب دوستان، خواهشمندم به جای بحث بر سر عروض و قافیه، به معنی و مفهوم ابیات بپردازید، چون فقط دارید از موضوع و هدف اصلی منحرف میشید. مهم درک مفهومی ابیات است، حالا در هر وزنی که باشد.
قافیه اندیشم و دلدار من
گویدم مندیش جز دیدار من
به نظر به جای بحث در باب قالب و ظاهر شعر، پسندیده تر آن باشد که به جان کلام و معنای آن پرداخته شود.
اجرای این شعر توسط استاد سراج فوق العده ست
این همه حاشیه بر یر نوع شعر دریغ از یک حاشیه برای شرح مفهوم شعر.
توی مصرع دوم، طبق منبع تصویری که گذاشتین "وی بردریده دام ما" درسته
به نظر میرسد این شعر از زبان زلیخا خطاب به یوسف گفته شده
فقط این مصراع که می فرماید:بستان گرو دستار ما، منظور چیست؟
راهنمایی بفرمائید. ممنون
این همه در مورد ردیف و قافیه نوشتند، ولی نظر آقای محسن،2 درست تر است
گرامی رسول صالحی
ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما
پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما
برای تضمین چیزی یا قولی که میدادند ، گرویی می گذاشتند
اگر قول به زبان پذیرفته نبود ، سبیل گرو می گذاشتند.
مولوی هم برای آنکه یار ،عیار و دام دل خمارش پا واپس نکشد، به تضمین وفاداریش، دستار به گرو می گذارد
سلام جناب نابارور
ممنون از توضیح شما
معمول این بوده که در مقابل متاعی که می گرفته اند ،چنانچه پول برای پرداخت نداشته اند چیزی گرو می گذاشته اند ، اما «عاشق» مورد نظر ما در این غزل هنوز در مرحله درخواست وصال «معشوق »است و هنوز پاسخ موافق دریافت نکرده و در این مرحله معشوق نیازی به گرفتن «گرو» ندارد.
دستار استعاره از عقل است، منظورش اینه که شیدایی ما رو نیمه کاره رها نکن و با گرفتن عقل ، ما رو عاشق دیوانه و شیدا ی کامل خود کن. یا دل خمار ما رو کامل مست لایعقل خودت کن و دستار از سر ما بردار همچون دیوانگان بی دستار.
گرامیان صالحی و جعفر
پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما
شاید برداشت من ازین مصرٰع دگرگونه است
دستار را نشانه ی حیثیت و آبرو می دانسته اند،
بسوزان خلعت سلطانی و دستار دیبا را
به یک ساغر بیاویزی به بر عِقد ثریا را
” نیا“
دستار را با خلعت سلطانی برابر دانسته،
می گوید : دستار {آبروی} خود را به گرو می گزارم ، یا حتا از آبروی خویش می گذرم تا تو پا وا مکشی، یا
از آبروی خود میگذرم تا دست مهر تو بر سرم باشد.
نمی گوید ”دستار از سر ما بردار“ بلکه در گرو تو باشد.
من هنوز دستار به معنای عقل را ندیده ام. اما سر و دستار را به مانای وجود و جان دیده ام.
که بی سرو دستار به مجاز کسی ست که به جنون رسیده باشد.
جعفر گرامی
نوشته اید دستار استعاره از عقل است و یعنی عقل مرا بگیر و بطور کامل مرا عاشق و شیفته خود بساز.
عرض می کنم که از نگاه عرفا عشق وقتی بیاید همزمان عقل رخت می بندد و زایل می شود و نیازی نیست معشوق، عقل عاشق را بگیرد تا عشق کامل ظهور کند. مولانا میفرماید:
عشق آمد عقل از آن آواره شد
صبح آمد شمع ازو بیچاره شد
یا در جای دیگر می فرماید :
پس چه باشد عشق به دریای عدم
درشکسته عقل را آنجا قدم
ایضاً :
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
که در اینجا احتمالا "چیز دگر " اشاره به عقل است.
کاملا درست میفرمائید. منظور شاعر از دستار اعتبار و مکنت مادی است.
با تشکر از آقای رسول صالحی و آقا یا خانم ناباور
سلام دوستان من به اشعار مولانا بسیار علاقه دارم اما گاهی اوقات متوجه معانی و اشارات و داستان های اشعار نمیشم
کتابی سایتی یا دوره ای اگر میشناسید معرفی کنید تا با اشعار مولانای جان بیشتر آشنا بشیم
با سلام
لطفا معنای بیت اول رو میشه بگید
بابا برید دیوان شمسو بگیرید بخونید تا بفهمین این غزله لعنت بر شیطون.
سلام غیر جدای معنای جذاب یه ادامه بحثی که کردید در مورد قالب بیت اخر اگه مولوی میخواست که فکر نکنم ازدستش در رفته باشه میتونست خیلی راحت میتونست جابه جا کنه بگه
وز اتش سودای دل ای وای ما ای وایِ دل
جالبه خیلی حال کردم که چرا اینکارو نکرد میخواست شعرش غزل باشه نمیتونست یا حساسیت اوایی داشت یا شاید این حساسیت رو داشت که حتما اول دل رو بگه بعد ما رو از لحاظ معنایی بنظرم سوال جالبیه اگه بقیه راجب قالب صحبت نمیکردم این سوال به ذهنم نمیرسید
از همون بیتی که توش دستار داره هم خیلی حال کردم به قول بقیه عقل بنظر منطقی میاد ولی چیزی که من اول بار تو ذهنم اومد میتونه یه استفاده زیبا از زکات باشه میگه من این زکاتو میدم که تو مثلا بهم بدهکارشی و من نه اینو برای سودش میخوام که میخوام تو بهانه ای داشته باشی که برگردی به خاطر همین مهم نیست چی یه دستارم میتونه باشه که پاوا مکش از کار ما میتونه تایید این باشه دستار میتونه مالی که روی دوش ادم سنگینی میکنه هم باشه یا حتی بار گناه یا حتی عقل اینجا دستار چون زوایای زیادی خواسته با نا خواسته در بر میگیره که همشونم زیبا هستن بُعد شعرو زیاد کرده امیدوارم از اینکه نظرمو بی پروا گفتم کسی ناراحت نشه
اشعار مولانا رومی رحمه الله دریای بیکرانی از چشمه معرفت الهی است، علاوه بر بالا بودن سطح ادبیات وقوه استعاره وایهام جناب مولانا، معارف ومعانی سنگینی در اشعارش نهفته که هر کس را توان فهم آن نیست. علمای هند ( دیوبند ) ما بر آنند که بعد از قرآن وحدیث اصح واجل کتب مثنوی معنوی است. جامعه شناسی و روان شناسی وفلسفه علومی هستند که متخصصان هر فن قایل به چیره دستی وتخصص مولانا هستند
به نام خدا
اشعار جلاالدین محمّد بلخی از بهترین اشعار هاست،نمونهاش را می توانیم نه تنها در این شعر زیبا بلکه در اشعار های دیگرش نیز ببینیم.این شعر اندکی هم مانند شعر بی همگان به سر شود است...
من از همه ی بیت های این شعر لذّت بردم...جایدارد از سایت گنجور نیز تشکّر کنم.
به نام خدا
سلام این شعر ، شعر بسیار زیبایی است🌹
با سلام بیت پنجم باید به این طریق ویرایش شود..
درگل بمانده پای دل. گل می نهم دل جای دل.... از آتش سودای دل ای وای دل ای وای دل...
شرح غزل شمارهٔ ۴ دیوان شمس (اِی یوسفِ خوشنام ما)
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
محمدامین مروتی
این شعر بیش از آن که غزل باشد، به دلیل قوافی درونی اش، تبدیل به یک چهارپاره یا حتی مثنوی شده است. اگر هر مصرع را یک بیت بدانیم، می توانیم آن را به شکل مثنوی یا چارپاره بنویسیم.
اِی یوسفِ خوشنام ما، خوش میروی بر بامِ ما
ای دَرشکسته جامِ ما، ای بردَریده دامِ ما،
مخاطب می تواند شمس تبریزی باشد که برای مولانا، به زیبایی و خوشنامی یوسف است. جام تشخص مولانا را شکسته و او را از دام این تعین نجات داده است.
ای نورِ ما، ای سورِ ما، ای دولتِ منصورِ ما،
جوشی بِنِه در شورِ ما؛ تا مِی شَوَد انگورِ ما
شمس برای مولانا نور و شادی آورده. هم نور معرفت و هم شادمانگی. شمس بخت پیروزمند مولاناست. مولانا از او می خواهد در شور و شیدایی اش، جوش و خروشی نهاده شود تا از انگور به می تبدیل شود. یعنی مست شود.
ای دلبر و مقصودِ ما، ای قبله و معبودِ ما،
آتش زدی در عودِ ما؛ نَظّاره کُن در دودِ ما
شمس دلبر و مقصود و حتی معبود مولاناست. عود دلش را به آتش کشیده تا از دود این آتش، بوی خوش معنا ساطع شود.
ای یارِ ما، عیّارِ ما، دامِ دلِ خمّارِ ما،
پا وامَکش از کارِ ما؛ بِستان گِرو دَستارِ ما
شمس یار عیار است که دل مست مولانا را به دام انداخته. از او می خواهد او را رها نکند و به جایش عقل یا دستار تشخص مولانا را گرو بگیرد. دستا راستعاره ای است برای تشخص و حتی عقل.
در گِل بِمانده پایِ دل؛ جان میدهم چه جایِ دل؛
وَز آتشِ سودایِ دل، ای وایِ دل، ای وایِ ما
پای دل مولانا در گل مانده و حاضر است جانش را هم بدهد و از آتشی سوزناک و عاشقانه، دل بیچاره از دست رفته است.
28 آذر 1403