گنجور

غزل شمارهٔ ۶۹۸

آن کس که ز تو نشان ندارد
گر خورشیدست آن ندارد
ما بر در و بام عشق حیران
آن بام که نردبان ندارد
دل چون چنگست و عشق زخمه
پس دل به چه دل فغان ندارد
امروز فغان عاشقان را
بشنو که تو را زیان ندارد
هر ذره پر از فغان و ناله‌ست
اما چه کند زبان ندارد
رقص است زبان ذره زیرا
جز رقص دگر بیان ندارد
هر سو نگران تست دل‌ها
وان سو که توی گمان ندارد
این عالم را کرانه‌ای هست
عشق من و تو کران ندارد
مانند خیال تو ندیدم
بوسه دهد و دهان ندارد
ماننده غمزه‌ات ندیدم
تیر اندازد کمان ندارد
دادی کمری که بر میان بند
طفل دل من میان ندارد
گفتی که به سوی ما روان شو
بی لطف تو جان روان ندارد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن کس که ز تو نشان ندارد
گر خورشیدست آن ندارد
هوش مصنوعی: کسی که از تو خبری نبیند، حتی اگر مانند خورشید هم درخشان باشد، ارزش و جایی ندارد.
ما بر در و بام عشق حیران
آن بام که نردبان ندارد
هوش مصنوعی: ما در عشق به شدت متعجب و مشغولیم، اما نمی‌توانیم به آن مرتفعی که هیچ نردبانی برای رسیدن به آن وجود ندارد، دست یابیم.
دل چون چنگست و عشق زخمه
پس دل به چه دل فغان ندارد
هوش مصنوعی: دل مانند یک ساز موسیقی است که عشق به آن ضربه می‌زند، پس چرا دل ناله نمی‌کند؟
امروز فغان عاشقان را
بشنو که تو را زیان ندارد
هوش مصنوعی: امروز ناله و فریاد عاشقان را بشنو، چرا که این چیزها به تو آسیبی نمی‌رسانند.
هر ذره پر از فغان و ناله‌ست
اما چه کند زبان ندارد
هوش مصنوعی: هر بخش از این دنیا مملو از درد و اندوه است، اما چه توان کرد که چیزی نمی‌تواند بگوید.
رقص است زبان ذره زیرا
جز رقص دگر بیان ندارد
هوش مصنوعی: زبان ذره همچون رقصی است، زیرا هیچ شکل دیگری برای بیان احساسات و افکارش ندارد.
هر سو نگران تست دل‌ها
وان سو که توی گمان ندارد
هوش مصنوعی: در هر طرف دل‌ها به تو فکر می‌کنند و در جایی که تو هرگز به آن فکر نمی‌کنی، همگان نگران تو هستند.
این عالم را کرانه‌ای هست
عشق من و تو کران ندارد
هوش مصنوعی: این دنیا حد و مرزی دارد، اما عشق من و تو بی‌پایان و بی‌کران است.
مانند خیال تو ندیدم
بوسه دهد و دهان ندارد
هوش مصنوعی: هیچ‌گاه بوسه‌ای مانند بوسه‌ی تو را ندیدم، حتی اگر دهانی وجود نداشته باشد.
ماننده غمزه‌ات ندیدم
تیر اندازد کمان ندارد
هوش مصنوعی: هیچ کس را مانند تو ندیده‌ام که با چنان ناز و عشوه‌ای ضربه بزند، انگار که کمان و تیر ندارد.
دادی کمری که بر میان بند
طفل دل من میان ندارد
هوش مصنوعی: تو دادی بند کمری که در بین دوش دل من جایی ندارد.
گفتی که به سوی ما روان شو
بی لطف تو جان روان ندارد
هوش مصنوعی: تو گفتی که به سوی ما بیا، اما بدون محبت و لطف تو، جان بی‌روحی دارم و نمی‌توانم حرکت کنم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۹۸ به خوانش مبینا جهانشاهی
غزل شمارهٔ ۶۹۸ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۶۹۸ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1393/10/28 20:12

بنظر این حقیر در بیت پنجم مصرع دوم
بجای زیان باید زبان باشد
هر ذره پر از فغان و ناله ست اما چه کند زبان ندارد

1396/03/11 13:06
نوید

اما چه کند "زبان" ندارد (نه زیان)

1396/05/20 16:08
نادر..

مانند خیال تو ندیدم
بوسه دهد و دهان ندارد!..