گنجور

غزل شمارهٔ ۶۹۷

دل بی‌لطف تو جان ندارد
جان بی‌تو سر جهان ندارد
عقل ار چه شگرف کدخداییست
بی خوان تو آب و نان ندارد
خورشید چو دید خاک کویت
هرگز سر آسمان ندارد
گلنار چو دید گلشن جان
زین پس سر بوستان ندارد
در دولت تو سیه گلیمی
گر سود کند زیان ندارد
بی ماه تو شب سیه گلیمست
این دارد و آن و آن ندارد
دارد ز ستاره‌ها هزاران
بی ماه چراغدان ندارد
بی گفت تو گوش نیست جان را
بی گوش تو جان زبان ندارد
وان جان غریب در تظلم
می‌نالد و ترجمان ندارد
لیکن رخ زرد او گواهست
و اشکی که غمش نهان ندارد
غماز شوم بود دم سرد
آن دم که دم خران ندارد
اصل دم سرد مهر جانست
کان را مه مهر جان ندارد
چون دل سبکش کند بهارت
صد گونه غمش گران ندارد
آن عشق جوان چو نوبهارت
جز پیران را جوان ندارد
تا چند نشان دهی خمش کن
کان اصل نشان نشان ندارد
بگذار نشان چو شمس تبریز
آن شمس که او کران ندارد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل بی‌لطف تو جان ندارد
جان بی‌تو سر جهان ندارد
هوش مصنوعی: دل بدون محبت تو زندگی ندارد و جان بدون تو برایم ارزش و مقصدی ندارد.
عقل ار چه شگرف کدخداییست
بی خوان تو آب و نان ندارد
هوش مصنوعی: اگرچه عقل و دانش فرد همچون قلعه‌ای بزرگ و باارزش است، اما بدون بهره‌مندی از علم و آموزش، مانند آبی و نانی که بدون حضور در سفره نیست، ارزش خاصی ندارد.
خورشید چو دید خاک کویت
هرگز سر آسمان ندارد
هوش مصنوعی: خورشید وقتی خاک کوی تو را می‌بیند، دیگر سر خود را به آسمان بلند نمی‌کند.
گلنار چو دید گلشن جان
زین پس سر بوستان ندارد
هوش مصنوعی: گلنار وقتی باغ را دید، دیگر از سرسبزی و زیبایی‌اش بی‌خبر شد و در واقع دیگر به آن توجهی ندارد.
در دولت تو سیه گلیمی
گر سود کند زیان ندارد
هوش مصنوعی: اگر در دوران خوشبختی تو، کسی با چالش و سختی روبرو باشد، این مشکل برای تو ضرری ندارد.
بی ماه تو شب سیه گلیمست
این دارد و آن و آن ندارد
هوش مصنوعی: بدون حضور تو، شب تاریک و بی‌نور است؛ دیگران هر چیزی دارند اما من چیزی ندارم.
دارد ز ستاره‌ها هزاران
بی ماه چراغدان ندارد
هوش مصنوعی: در آسمان، ستاره‌های زیادی وجود دارند، اما هیچ‌کدام به اندازه‌ی یک ماه روشنایی ندارند.
بی گفت تو گوش نیست جان را
بی گوش تو جان زبان ندارد
هوش مصنوعی: اگر تو سخنی نگویی، گوش‌ها هم بی‌فایده‌اند. بدون کلام تو، جان نمی‌تواند صحبت کند.
وان جان غریب در تظلم
می‌نالد و ترجمان ندارد
هوش مصنوعی: آن روح تنهایی که در درد و رنج است، فریاد می‌زند و هیچ‌کس نیست که صدای او را بفهمد.
لیکن رخ زرد او گواهست
و اشکی که غمش نهان ندارد
هوش مصنوعی: اما رنگ زرد چهره‌اش نشان‌دهنده حال اوست و اشکی که نمی‌تواند غم‌هایش را پنهان کند.
غماز شوم بود دم سرد
آن دم که دم خران ندارد
هوش مصنوعی: زمانی که کسی در حالتی سرد و غمگین قرار دارد، دیگر نمی‌تواند از خود صدایی درآورد و در واقع، اگر کسی به راحتی شیطنت کند یا دم بزند، نشان‌دهنده راحتی و شادابی اوست. در این حالت، احساسات منفی و سردی مانع از ابراز وجود می‌شوند.
اصل دم سرد مهر جانست
کان را مه مهر جان ندارد
هوش مصنوعی: اصل این عشق و محبت به جان انسان برمی‌گردد و اگر کسی مهر و محبت را در وجودش نداشته باشد، نمی‌تواند آن را به دیگران منتقل کند.
چون دل سبکش کند بهارت
صد گونه غمش گران ندارد
هوش مصنوعی: وقتی دل آزاد و سبک می‌شود، بهاری از شادی و خوشبختی به همراه می‌آورد و دیگر غم‌های سنگین را احساس نمی‌کند.
آن عشق جوان چو نوبهارت
جز پیران را جوان ندارد
هوش مصنوعی: عشق جوان مانند بهار است که فقط برای جوانان جذابیت دارد و پیران را نمی‌تواند جوان کند.
تا چند نشان دهی خمش کن
کان اصل نشان نشان ندارد
هوش مصنوعی: تا کی می‌خواهی به ظاهرت تظاهر کنی؟ در حالی که حقیقت در عمق وجودت نمایان است و این نشان دادن‌ها هیچ‌گونه ارزشی ندارند.
بگذار نشان چو شمس تبریز
آن شمس که او کران ندارد
هوش مصنوعی: اجازه بده که نشان تو مثل شمس تبریز باشد، آن خورشیدی که هیچ نهایتی ندارد و همواره تابان است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۹۷ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1403/09/01 18:12
همایون

زندگی بدون دوست چون زمین بدون ماه است شب سیاه با هزاران ستاره بدون ماه چون جنگلی با هزاران کرم شبتاب سوت و کور میماند ماه نماد دوست است مهرهرچند آغاز سرماست اما هنگامی که مهرگان هست زیبا و‌گرم میشود  یکی از ویژگی های دوست جوان شدن است هرچند که پیری عمر باشد

در آیین باستانی مهر شاه و جوان و زن و پهلوان چهار بنیاد مردم است و مهرگان و یلدا و نوروز جشن های همین باور دیرین است