غزل شمارهٔ ۶۸۸
روی تو به رنگریز کان ماند
زلف تو به نقش بند جان ماند
گر سایه برگ گل فتد بر تو
بر عارض نازکت نشان ماند
روزی گذرد ز هجر تو سالی
مسکین عاشق چنان جوان ماند
دلتنگ نیم اگر چه دل تنگم
کآخر دل من بدان دهان ماند
در چشم من آی تا تو هم بینی
یک تن که به صد هزار جان ماند
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روی تو به رنگریز کان ماند
زلف تو به نقش بند جان ماند
هوش مصنوعی: چشمانت مانند رنگی است که بر روی بوم می ریزند و موهایت مانند طرحی است که روح را به خود جلب می کند.
گر سایه برگ گل فتد بر تو
بر عارض نازکت نشان ماند
هوش مصنوعی: اگر سایهی برگ گل بر چهرهی حسرتانگیز تو بیفتد، اثری از آن باقی خواهد ماند.
روزی گذرد ز هجر تو سالی
مسکین عاشق چنان جوان ماند
هوش مصنوعی: روزی فرا میرسد که من، این عاشق بیچاره، هنوز هم جوان و سرزنده به خاطر دوری تو باقی میمانم.
دلتنگ نیم اگر چه دل تنگم
کآخر دل من بدان دهان ماند
هوش مصنوعی: اگرچه دلم گرفته و دلتنگم، اما دل من هنوز به یاد آن لبها و صحبتهاست.
در چشم من آی تا تو هم بینی
یک تن که به صد هزار جان ماند
هوش مصنوعی: بیا در چشمان من نگاه کن، تا تو هم ببینی کسی را که برای من به اندازهی صد هزار جان ارزشمند است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۶۸۸ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1399/09/13 19:12
Lira R
رنگریزکان... یعنی رنگرزان باید یکسره نوشته شود
نقش بند یعنی نقاش
1403/09/01 18:12
همایون
شعر بابا طاهری اینجا چه میکنه؟! جالبه

مولانا