گنجور

غزل شمارهٔ ۶۸۲

یکی لحظه از او دوری نباید
کز آن دوری خرابی‌ها فزاید
تو می‌گویی که بازآیم چه باشد
تو بازآیی اگر دل در گشاید
بسی این کار را آسان گرفتند
بسی دشوارها آسان نماید
چرا آسان نماید کار دشوار
که تقدیر از کمین عقلت رباید
به هر حالی که باشی پیش او باش
که از نزدیک بودن مهر زاید
اگر تو پاک و ناپاکی بمگریز
که پاکی‌ها ز نزدیکی فزاید
چنانک تن بساید بر تن یار
به دیدن جان او بر جان بساید
چو پا واپس کشد یک روز از دوست
خطر باشد که عمری دست خاید
جدایی را چرا می‌آزمایی
کسی مر زهر را چون آزماید
گیاهی باش سبز از آب شوقش
میندیش از خری کو ژاژ خاید
سرک بر آستان نه همچو مسمار
که گردون این چنین سر را نساید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی لحظه از او دوری نباید
کز آن دوری خرابی‌ها فزاید
هوش مصنوعی: انسان نباید حتی برای لحظه‌ای از او دور شود، زیرا این دوری می‌تواند باعث افزایش مشکلات و آسیب‌ها شود.
تو می‌گویی که بازآیم چه باشد
تو بازآیی اگر دل در گشاید
هوش مصنوعی: تو می‌گویی که اگر به سوی تو برگردم چه خواهد شد، اما اگر تو هم دلت را به روی من باز کنی، همه‌چیز ممکن است.
بسی این کار را آسان گرفتند
بسی دشوارها آسان نماید
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد کاری را راحت و ساده تلقی کردند، در حالی که کارهای دشوار می‌توانند به راحتی انجام شوند.
چرا آسان نماید کار دشوار
که تقدیر از کمین عقلت رباید
هوش مصنوعی: چرا باید کارهای سخت و پیچیده راحت به نظر بیایند، در حالی که سرنوشت می‌تواند به سادگی عقل و فکر تو را به دام بیندازد؟
به هر حالی که باشی پیش او باش
که از نزدیک بودن مهر زاید
هوش مصنوعی: در هر شرایطی که هستی، نزد او بمان چون نزدیکی به او محبت و عشق را به وجود می‌آورد.
اگر تو پاک و ناپاکی بمگریز
که پاکی‌ها ز نزدیکی فزاید
هوش مصنوعی: اگر تو به خوبی‌ها و بدی‌ها توجه کنی، بدان که خوبی‌ها از نزدیکی و ارتباط با آن‌ها افزایش می‌یابند.
چنانک تن بساید بر تن یار
به دیدن جان او بر جان بساید
هوش مصنوعی: چنان که بدن بر بدن محبوب ساییده می‌شود، به خاطر دیدن جان او، جان نیز بر جان ساییده می‌شود.
چو پا واپس کشد یک روز از دوست
خطر باشد که عمری دست خاید
هوش مصنوعی: وقتی روزی پاهایت از دوست برمی‌گردد، خطر وجود دارد که به زودی زود به دستت نرسد.
جدایی را چرا می‌آزمایی
کسی مر زهر را چون آزماید
هوش مصنوعی: چرا جدایی را امتحان می‌کنی؟ آیا کسی زهر را تجربه می‌کند؟
گیاهی باش سبز از آب شوقش
میندیش از خری کو ژاژ خاید
هوش مصنوعی: به دنبال شوق و علاقه‌ات باش و مانند گیاهی سبز و سرزنده بمان. نگران یا افسرده نشوید از کسانی که بی‌فایده و بدون تفکر حرف می‌زنند.
سرک بر آستان نه همچو مسمار
که گردون این چنین سر را نساید
هوش مصنوعی: به آرامی و با احترام وارد مکان‌های مقدس شو، زیرا این دنیا به گونه‌ای طراحی نشده که انسان را به راحتی و بدون دقت بپذیرد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۸۲ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۶۸۲ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/06/30 21:08
نادر..

جدایی را چرا می‌آزمایی؟!

1396/06/19 00:09
همایون

پیامی زیبا و سودمند و پایه ای‌ در این غزل هست
که با زبانی ساده و صمیمی بیان شده است
با یار خود جدایی و دوری را تجربه نکن
آنچه اهمیت دارد داشتن یار و دوست است
جلال دین در عرفان خود داشتن دوست را شرط اساسی‌ میداند
و دوستی‌ شمس این نکته را به او آموخت و همواره آن را بکار بست
و همیشه دوستی‌ با وفا در کنار خود داشت
بار‌ها تأکید میکند که از دل‌ به دل‌ راهی‌ هست
که همان راه مستی و پرواز است
چه زیبا دیدن یار را تماس دو جان قلمداد میکند
که بالاترین لذت برای انسان است

1399/02/01 09:05
علی حسنی

مولانا در حالتی قرار دارد که این حالت خود را دوست خطاب می کند، تا زمانی که در این حالت قرار دارد یا با دوست نزدیک است، همه چیز درست و صحیح است،ایمن است،گرفتاری و مشکلات ندارد،اما زمانی که از این حالت دور شود، یا به تعبیر شاعر از دوست فاصله بگیرد، مدام اتفاقاتی برایش می افتد، یا خطرهایی او را تهدید می کند، و مثل زهری زندگی او را تلخ می کند، به خودش می گوید، تو که می دانی نبایست از این حالت(نزدیک یار)دور شوی، پس چرا این کار را می کنی،و می گوید، نفس و واکنش ها فریبم می دهند، می گویند به نفس پاسخ بده و برگرد، یا به خواسته های بد خود را انجام بده و سریع برگرد، در صورتیکه برگشتن دشوار است،
حالتی که مولانا در او قرار دارد، زندگی در لحظه است، یعنی به گذشته، آینده اجازه نمی دهد که او را با خودش به جاهای مختلف ببرند، در زمان حال هم ،همه موضوعاتی که به ذهن او می رسد را کنترل می کند، و اجازه نمی دهد هر موضوعی مطرح شود ، و او را با خودش ببرد، فقط با موضوعاتی است که بایست به آنها بپردازد، بعبارت دیگر بر گفتگوی سر خود کنترل دارد، و گفتگوی سر را خاموش می کند،،
و در ارتباط با اتفاقات ،از عدم تصمیم می گیرد، یعنی مثال گربه گرسنه ای است که برای گرفت موش دست پاچه ،دست در هر سوراخی نمی کند، یعنی واکنشی تصمیم نمی گیرد، از طرفی بی خیال یک جا نمی نشیند و نمی گوید خدایی که مرا خلق کرده بایست روزی مرا برساند، واکنش منفی نمی دهد، یا با تصمیم عقلی نمی گوید من با تحقیق و عقل به این نتیجه رسیدم که ،فقط موش بر فرض در سوراخ 5 است، و به بقیه راه حل های کاری نداشته باشد،
او می داند گرسنه است، و بایست شکمش را سیر کند، منتظر است تا موشی از سوراخی بیرون بیاید و آن را شکار کند،