غزل شمارهٔ ۶۷۲
بگویم خفیه تا خواجه نرنجد
که آن دلبر همی در بر نگنجد
ز مستی من ترازو را شکستم
ترازو کان گوهر را نسنجد
بتان را جمله زو بدرید سربند
که ماده گرگ با یوسف نغنجد
هم از جمله سیه روییست آن نیز
که پیش رومیی زنجی بزنجد
قراضه کیست پیش شمس تبریز
که گنج زر بیارد یا بگنجد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بگویم خفیه تا خواجه نرنجد
که آن دلبر همی در بر نگنجد
هوش مصنوعی: بگویم به طور پنهانی تا آن بزرگوار ناراحت نشود، زیرا آن محبوب نمیتواند در آغوش جای بگیرد.
ز مستی من ترازو را شکستم
ترازو کان گوهر را نسنجد
هوش مصنوعی: به خاطر شور و شوق و مستی خود، ترازویی را شکستم که نمیتواند ارزش آن گوهر را اندازهگیری کند.
بتان را جمله زو بدرید سربند
که ماده گرگ با یوسف نغنجد
هوش مصنوعی: همه بتها را با او دچار مشکل کن، زیرا که گرگ نمیتواند با یوسف همراه شود.
هم از جمله سیه روییست آن نیز
که پیش رومیی زنجی بزنجد
هوش مصنوعی: یکی از نشانههای بدشانسی این است که کسی در پیش کسی زیبا و خوشچهره احساس حقارت کند.
قراضه کیست پیش شمس تبریز
که گنج زر بیارد یا بگنجد
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که کسی که به شمس تبریز برسد و از حضور او بهرهمند شود، چه ارزشی میتواند داشته باشد؟ اشاره به این است که شمس تبریز دارای مقام و اهمیت بالایی است و هیچ چیز عادی و بیارزشی نمیتواند در کنار او قرار گیرد. هر چیزی که در کنار او باشد باید ارزشمند و گرانبها باشد.