گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷۱

دلم را ناله سرنای باید
که از سرنای بوی یار آید
به جان خواهم نوای عاشقانه
کز آن ناله جمال جان نماید
همی‌نالم که از غم بار دارم
عجب این جان نالان تا چه زاید
بگو ای نای حال عاشقان را
که آواز تو جان می‌آزماید
ببین ای جان من کز بانگ طاسی
مه بگرفته چون وا می‌گشاید
بخوان بر سینه دل این عزیمت
که تا فریاد از پریان برآید
چو ناله مونس رنجور گردد
گرش گویی خمش کن هم نشاید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم را ناله سرنای باید
که از سرنای بوی یار آید
هوش مصنوعی: دل‌تنگی‌ام باید با صدای سُرنا ابراز شود، زیرا از آن صدا بوی معشوق به مشام می‌رسد.
به جان خواهم نوای عاشقانه
کز آن ناله جمال جان نماید
هوش مصنوعی: به دل می‌خواهم آهنگی عاشقانه بزنم که از آن، زیبایی روح نمایان شود.
همی‌نالم که از غم بار دارم
عجب این جان نالان تا چه زاید
هوش مصنوعی: من از غم و اندوهی که بر دوش دارم شکایت می‌کنم. عجیب است که این روح ناتوان من تا چه حد تحمل می‌کند.
بگو ای نای حال عاشقان را
که آواز تو جان می‌آزماید
هوش مصنوعی: بگو ای نای، حال و وضعیت عاشقان را بیان کن؛ چرا که صدای تو جان و روح را به چالش می‌کشد و می‌آزماید.
ببین ای جان من کز بانگ طاسی
مه بگرفته چون وا می‌گشاید
هوش مصنوعی: ببین ای عزیز من، چگونه صدای مهتاب تیره را می‌شکافد و نور را به دنیا می‌آورد.
بخوان بر سینه دل این عزیمت
که تا فریاد از پریان برآید
هوش مصنوعی: بخوان بر دل خود این اراده که تا صدای لطیف پریان به گوش برسد.
چو ناله مونس رنجور گردد
گرش گویی خمش کن هم نشاید
هوش مصنوعی: وقتی که صدای دل‌شکسته‌ی دوست رنجوری بلند می‌شود، حتی اگر به او بگویی ساکت باشد، باز هم نباید چنین چیزی را درخواست کنی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۷۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1395/08/29 18:10
محمدرضا

"آواز تو جان می آزماید" به چه معنی هست؟

1399/03/17 08:06
م .د

امیدوارم برداشتم درست باشد .آواز تو جان من را برای زنده بودن می آزماید یعنی گاهی چنان از خود بیخود میشود که به مرز مردن می رسد و باز برمیگردد پس بین زنده بودن و مردن جانم را رصد میکند

1399/10/19 22:01
بی نشان

بگو ای نای حال عاشقان را
که آواز تو جان می آزماید
ببین ای جان من کز بانگ طاسی
مه بگرفته چون وا می گشاید
عرض سلام و ادب
در پاسخ به سوال جناب محمد رضا این کمترین در چند کلمه ای برداشت شخصی و خطورات ذهنی رو عرض میکنم الله اعلم
به نظر بنده بیت سپسین راهگشای سوال دوست بزرگوارمان می تواند باشد
بگو : گفتن یک مرتبه و مقام است در گفتمان عارفان و رازآشنایان و لوازم و مقتضیاتی را می طلبد یکی آنکه به اذن و اجازه باشد و به امر که اصل در گفتمان رازآشنایان خاموشی و سکوت ظاهری و باطنی است لذا گفتن موقوف امر و دیگر سنخیت است وگرنه یاوه گویی است و شعار و نمود بی بود و دعوی میان تهی ....
ای نای تو حال عاشقان را بگو چرا ؟! چون تو خود عاشقی و آشنای عاشقان
خویشکاری آواز تو چیست ؟! میزان و محک و آزمونی است برای سنجش عیار جان و به آزمون درآورنده ی عاشقی آن که نوای نای تذکارگر جدایی ها و تنهایی ها و تفاوت هاست در مقام محاکات که بحثی دراز دامن است ....
به میزانی که جان با آواز برآمده از نی انبان از خویش تهی و از دم نایی پر سنخیت بیابد عاشق حقیقی است ....
و برای تقریب ذهن فرمایش بیت بعدی در مقام روشنگری است ....
ماه از بانگ پنگان زدن و بر طاس و کاسه کوبیدن گشاده شده از پس ظلمت و تاریکی خسوف بیرون می آید به اعتقاد قدما
خطاب به جان که چون ماه بگرفته از استماع بانگ طاس گشوده می گردد تو نیز از استماع آواز نی در مقام آزمون چیستی و چرایی خویش برآ و خویشکاری را در پرتو این نوا بیازما .....
نی پرده در است و پرده هایش پرده های عاشقان می درد
ماه گرفته ماه در عین فعلیت تامه اما در حجاب و ستر و مانع است و در گرو هرآنچیزی که وی را از گرفتگی و بستگی به گشایش و رهایی رهنمون شود
جان در حجاب و پرده نیز به نوای پرده های نای در پی همین آزمون و آزمایش مدام است ....