گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷

از آن مایی ای مولا اگر امروز اگر فردا
شب و روزم ز تو روشن زهی رعنا زهی زیبا
تو پاک پاکی از صورت ولیک از پرتو نورت
نمایی صورتی هر دم چه باحسن و چه بابالا
چو ابرو را چنین کردی چه صورت‌های چین کردی
مرا بی‌عقل و دین کردی بر آن نقش و بر آن حورا
مرا گویی چه عشقست این که نی بالا نه پستست این
چه صیدی بی ز شستست این درون موج این دریا
ایا معشوق هر قدسی چو می‌دانی چه می‌پرسی
که سر عرش و صد کرسی ز تو ظاهر شود پیدا
زدی در من یکی آتش که شد جان مرا مفرش
که تا آتش شود گل خوش که تا یکتا شود صد تا
فرست آن عشق ساقی را بگردان جام باقی را
که از مزج و تلاقی را ندانم جامش از صهبا
بکن این رمز را تعیین بگو مخدوم شمس الدین
به تبریز نکوآیین ببر این نکته غرا

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از آن مایی ای مولا اگر امروز اگر فردا
شب و روزم ز تو روشن زهی رعنا زهی زیبا
هوش مصنوعی: ای مولا، تو نور زندگی من هستی، چه امروز و چه فردا، روزها و شب‌هایم از تو روشن است. تو زیبا و فرخنده‌ای هستی.
تو پاک پاکی از صورت ولیک از پرتو نورت
نمایی صورتی هر دم چه باحسن و چه بابالا
هوش مصنوعی: تو خودت بسیار پاک و بی‌آلایش هستی، اما پرتو نورت به هر حال چهره‌ای زیبا و دل‌انگیز به نمایش می‌گذارد، چه در حالات خوب و چه در حالات دیگر.
چو ابرو را چنین کردی چه صورت‌های چین کردی
مرا بی‌عقل و دین کردی بر آن نقش و بر آن حورا
هوش مصنوعی: وقتی که ابروهایت را به این شکل درآورده‌ای، چه زیبایی‌هایی را خلق کرده‌ای. تو با این کار مرا از عقل و دینم بی‌نصیب کردی، به خاطر آن نقش و زیبایی‌ای که داری.
مرا گویی چه عشقست این که نی بالا نه پستست این
چه صیدی بی ز شستست این درون موج این دریا
هوش مصنوعی: دربارهٔ عشق صحبت می‌کنی، اما آیا می‌دانی این چه حسی است که نه در موقعیت بالا قرار می‌گیرد و نه پایین؟ این چه تله‌ای است که بدون دستان کسی قربانی می‌شود؟ این حالت در میان امواج این دریا چه معنایی دارد؟
ایا معشوق هر قدسی چو می‌دانی چه می‌پرسی
که سر عرش و صد کرسی ز تو ظاهر شود پیدا
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی که معشوق هر موجودی چه ویژگی‌هایی دارد؟ از تو پرسش می‌کند که چرا قدرت نمایی می‌کند و از عرش و تخت عالی‌اش خود را آشکار می‌سازد؟
زدی در من یکی آتش که شد جان مرا مفرش
که تا آتش شود گل خوش که تا یکتا شود صد تا
هوش مصنوعی: شما در من آتشی ایجاد کردید که جانم را به تلاطم انداخت، به‌طوری‌که می‌خواهم احساسات و زیبایی‌های مختلفی را تجربه کنم و به یک حالات یکتا و بی‌نظیر برسم.
فرست آن عشق ساقی را بگردان جام باقی را
که از مزج و تلاقی را ندانم جامش از صهبا
هوش مصنوعی: بفرست آن عشق را که ساقی همچنان جام باقی را بچرخاند؛ زیرا من از ترکیب و آمیزش آنها اطلاعی ندارم و نمی‌دانم جامش از شراب ناب است یا نه.
بکن این رمز را تعیین بگو مخدوم شمس الدین
به تبریز نکوآیین ببر این نکته غرا
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که کسی باید رمز و راز خاصی را روشن کند. همچنین اشاره به این دارد که شخصی به نام شمس الدین باید به تبریز برود و نکته مهمی را بگوید. در کل، درخواست و اشاره‌ای به اهمیت کار و سفر به تبریز و ارتباط با شخصی خاص وجود دارد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۷ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۶۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۶۷ به خوانش آرش خیرآبادی

حاشیه ها

1396/06/27 20:08
نادر..

تو پاک پاکی از صورت ولیک از پرتو نورت
نمایی صورتی هر دم، چه باحسن و چه با بالا!..

1397/02/04 22:05
همایون

نکات زیبائی اینجاست یکی‌ آنکه عشق ساقی است و همیشه جام ویژه‌ای و مستی خاصی‌ به ما می‌‌بخشد یعنی‌ عشق، حسی در انسان ایجاد می‌‌کند که بدون آن چنین حسی در ما غایب است و باید از باده و بنگ کمک بگیریم تا اندکی مستی و روانی‌ را تجربه کنیم و یا دامن موفقیت را به هر قیمت به چسبیم و با حاکمیت و زد و بند‌های گاه شرم آور آن به سازیم و همه چیز را توجیه کنیم و یا به سواد علمی‌ خود خوش باشیم و به زندگی‌ خانوادگی خود به بالیم و همواره با ترس دعا کنیم که خداوند شر و بیماری و بلا را از ما دور کند
در عشق ویژه جلال دین، انسان نه به موفقیت‌های زمینی (پایین و پست) توجه خاصی‌ دارد نه به آسمان و خدا (بالا) که برکت و امنیت برای ما بیاورد بلکه آتشی است که چون گلستان است و همه چیز را می‌‌سوزاند و از جنس خود می‌‌کند و هر لحظه به آن افزوده می‌‌شود و جان ما را نیز می‌‌افزاید و یک جان ما را به صد جان مبدل می‌‌کند و شادی و خرمی و مستی همیشگی‌ می‌‌بخشد زیرا بیرون از صورت است و از جنس جسم نیست و هرگز از بین نمی رود و از طریق جلال دین به همه جا این آتش گسترده می‌‌گردد و در اخر معین می‌‌کند که بی‌ حضور شمس نیز این عشق جریان دارد زیرا او سر چشمه آن است چه با صورت و چه بی‌ صورت
مسلما ما در معرض چنین آتشی نبوده ایم ولی از حرارت آن بهره می‌‌بریم و زندگی‌ ما را رنگ ویژه‌ای می‌‌بخشد در عین حال که به زندگی‌ و مقدسات ما هم آسیبی نمی زند چون او معشوق هر نوع تقدسی است چون این عشق را دو انسان آفریده ا‌ند و این آتش از جنس انسان است و میان آدمیان گل می‌‌اندازد