گنجور

غزل شمارهٔ ۶۵۳

چون بر رخ ما عکس جمال تو برآید
بر چهره ما خاک چو گلگونه نماید
خواهم که ز زنار دوصد خرقه نماید
ترسابچه گوید که «بپوشان که نشاید»
اشکم چو دهل گشته و دل حامل اسرار
چون نه مهه گشتست ندانی که بزاید
شاهیست دل اندر تن ماننده گاوی
وین گاو ببیند شه اگر ژاژ نخاید
وان دانه که افتاد در این هاون عشاق
هر سوی جهد لیک به ناچار بساید
از خانه عشق آنک بپرد چو کبوتر
هر جا که رود عاقبت کار بیاید
آیینه که شمس الحق تبریز بسازد
زنگار کجا گیرد و صیقل به چه باید

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون بر رخ ما عکس جمال تو برآید
بر چهره ما خاک چو گلگونه نماید
هوش مصنوعی: وقتی که تصویر زیبایی تو بر چهره ما تابیده می‌شود، چهره‌ ما مانند گل‌ها زیبا و دل‌انگیز می‌شود.
خواهم که ز زنار دوصد خرقه نماید
ترسابچه گوید که «بپوشان که نشاید»
هوش مصنوعی: می‌خواهم که از زنار، دویست لباس به من بدهد. ترسا (کسی که ترس از دین دارد) می‌گوید: «بپوشان، زیرا که این کار شایسته نیست».
اشکم چو دهل گشته و دل حامل اسرار
چون نه مهه گشتست ندانی که بزاید
هوش مصنوعی: چشمانم مانند دهل شده‌اند و دلم پر از رازهاست، مثل ماهی که دیگر نمی‌تواند در دل شب قرار بگیرد و نمی‌دانی که چه چیزهایی خواهد زایید.
شاهیست دل اندر تن ماننده گاوی
وین گاو ببیند شه اگر ژاژ نخاید
هوش مصنوعی: دل انسان مانند یک شاه است و بدن او مانند گوسفند، اگر این گوسفند بخواهد، شاه را می‌بیند، اما اگر دل بخواهد خاموش و بی‌صدا می‌ماند.
وان دانه که افتاد در این هاون عشاق
هر سوی جهد لیک به ناچار بساید
هوش مصنوعی: دانه‌ای که در این هاون عاشقان افتاده، هر طرف تلاش می‌کند، اما ناچار باید ساییده شود.
از خانه عشق آنک بپرد چو کبوتر
هر جا که رود عاقبت کار بیاید
هوش مصنوعی: از خانه عشق که خارج شود، مانند کبوتر در هر کجا که پرواز کند، در نهایت به سرنوشت خود می‌رسد.
آیینه که شمس الحق تبریز بسازد
زنگار کجا گیرد و صیقل به چه باید
هوش مصنوعی: آیینه‌ای که توسط شمس الحق تبریز ساخته شده، کجا می‌تواند زنگار بگیرد و به چه چیزی نیاز دارد تا دوباره صیقل و پاک شود؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۵۳ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1403/05/22 22:07
همایون

از غزل های طلایی

در فرهنگ ایران دو آینه هست که زنگار نمیگیرد یکی شاهنامه فردوسی و دیگری ماهنامه و شمس نامه جلال‌‌دین که مثنوی و دیوان شمس نامیده میشود در شاهنامه مردم در میدان از دین مداران شکست میخورند و در ماهنامه نبرد به پیش برده میشود 

این آینه ها برای نمایش  زندگی مردم است که بازتاب هستی است، خورشید بیرون و شاه درون 

در استوره جمشید شاه و خورشید با هم یکی میشود

1403/08/07 01:11
نردشیر

" بپوشان که نشاید "
چرا داخل کیومه نوشته شده؟

جمله کیه ؟