گنجور

غزل شمارهٔ ۶۵۱

مهتاب برآمد کلک از گور برآمد
وز ریگ سیه چرده سقنقور برآمد
آنک از قلمش موسی و عیسیست مصور
از نفخه او دمدمه صور برآمد
در هاون اقبال عنایت گهری کوفت
صد دیده حق بین ز دل کور برآمد
از تف بهاری چه خبر یافت دل خاک
کز خاک سیه قافله مور برآمد
از بحر عسل‌هاش چه دید آن دل زنبور
با مشک عسل گله زنبور برآمد
در مخزن او کرم ضعیفی به چه ره یافت
کز وی خز و ابریشم موفور برآمد
بی دیده و بی‌گوش صدف رزق کجا یافت
تا حاصل در گشت و چو گنجور برآمد
نرم آهن و سنگی سوی انوار چه ره یافت
کز آهن و سنگی علم نور برآمد
بنگر که ز گلزار چه گلزار بخندید
وز سرمه چون قیر چه کافور برآمد
بی غازه و گلگونه گل آن رنگ کجا یافت
کافروخته از پرده مستور برآمد
در دولت و در عزت آن شاه نکوکار
این لشگر بشکسته چه منصور برآمد
یک سیب بنی دیدم در باغ جمالش
هر سیب که بشکافت از او حور برآمد
چون حور برآمد ز دل سیب بخندید
از خنده او حاجت رنجور برآمد
این هستی و این مستی و این جنبش مستان
زان باده مدان کز دل انگور برآمد
شمس الحق تبریز چو این شور برانگیخت
از مشرق جان آن مه مشهور برآمد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مهتاب برآمد کلک از گور برآمد
وز ریگ سیه چرده سقنقور برآمد
هوش مصنوعی: ماه تابید و قلمی از گور بیرون آمد و از زمین سیاه، سوسک‌ها به سطح آمده‌اند.
آنک از قلمش موسی و عیسیست مصور
از نفخه او دمدمه صور برآمد
هوش مصنوعی: او با قلم خود تصاویری از موسی و عیسی را به تصویر کشیده و از لطافت نفس او، روحی تازه در زندگی دمیده شده است.
در هاون اقبال عنایت گهری کوفت
صد دیده حق بین ز دل کور برآمد
هوش مصنوعی: در دست سرنوشت، فرصتی بهره‌مند از زحمات فراوان به ثمر می‌رسد که تنها افرادی با بینش و بصیرت واقعی به آن می‌رسند و کسانی که در تاریکی غفلت غرق شده‌اند، از آن بی‌خبرند.
از تف بهاری چه خبر یافت دل خاک
کز خاک سیه قافله مور برآمد
هوش مصنوعی: دل خاک با رسیدن بهار چه خبرهایی از زندگی جدید دریافت کرده است، در حالی که از خاک تیره، گروهی از مورچه‌ها به سمت بالا آمده‌اند.
از بحر عسل‌هاش چه دید آن دل زنبور
با مشک عسل گله زنبور برآمد
هوش مصنوعی: دل زنبوری که در میان عسل‌ها زندگی می‌کند، از زیبایی و شیرینی آن‌ها چه تجربیاتی دارد؟ از این رو، زنبور با مشک عسل به گله و شکایت پرداخته و ناراحتی‌اش را بیان کرده است.
در مخزن او کرم ضعیفی به چه ره یافت
کز وی خز و ابریشم موفور برآمد
هوش مصنوعی: در دل آن موجود، کرم کوچکی چه راهی را پیمود که از آن خز و ابریشم فراوانی به دست آمد.
بی دیده و بی‌گوش صدف رزق کجا یافت
تا حاصل در گشت و چو گنجور برآمد
هوش مصنوعی: بدون چشم و گوش، صدف چطور می‌تواند روزی را پیدا کند، در حالی که محصولی به دست نیاورد و همچون گنجی که از زمین بیرون می‌آید.
نرم آهن و سنگی سوی انوار چه ره یافت
کز آهن و سنگی علم نور برآمد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چگونه آهن و سنگ، که به نظر سخت و بی‌تحرک می‌آیند، توانسته‌اند به سمت نور و دانش راه یابند و از خود علم و آگاهی ساطع کنند. این تغییر و تحول نشان‌دهنده‌ی این است که حتی مواد بی‌جان نیز می‌توانند به شکل‌های جدیدی از وجود و درک دست یابند.
بنگر که ز گلزار چه گلزار بخندید
وز سرمه چون قیر چه کافور برآمد
هوش مصنوعی: نگاهی به باغ کن و ببین که چه گل‌های شادابی در آن شکفته‌اند و از رنگ تند سیاهی مانند قیر، چه سفیدی و روشنی مانند کافور بیرون آمده است.
بی غازه و گلگونه گل آن رنگ کجا یافت
کافروخته از پرده مستور برآمد
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و لطافت گلی اشاره شده که فاقد عطر و رنگ است، و این سؤال را مطرح می‌کند که چنین زیبایی‌ای را از کجا می‌توان یافت. فردی که با پرده‌ای پوشیده شده است، در حالی که مست و شیدا به نظر می‌رسد، از پشت پرده نمایان می‌شود. این تصویر کنایه‌ای از جذابیت و زیبایی پنهانی است که نمی‌توان به سادگی دید.
در دولت و در عزت آن شاه نکوکار
این لشگر بشکسته چه منصور برآمد
هوش مصنوعی: در دوران حکومت و شرف آن پادشاه صالح، این لشکر شکست‌خورده چه افتخاری برای منصور به همراه دارد؟
یک سیب بنی دیدم در باغ جمالش
هر سیب که بشکافت از او حور برآمد
هوش مصنوعی: در باغ زیبایی او، سیبی را دیدم که هر بار که پوستش شکافته می‌شد، از آن حوری‌ای زیبا بیرون می‌آمد.
چون حور برآمد ز دل سیب بخندید
از خنده او حاجت رنجور برآمد
هوش مصنوعی: زمانی که حوری از دل سیب خارج شد، به قدری زیبا و خوشحال بود که از خنده‌اش، نیازها و آرزوهای کسانی که در سختی و ناراحتی بودند، برآورده شد.
این هستی و این مستی و این جنبش مستان
زان باده مدان کز دل انگور برآمد
هوش مصنوعی: این وجود و این حال خوش و این حرکت شاداب که در زندگی جاریست، از شراب ندانسته‌ای نیست که از دل انگور جسته است.
شمس الحق تبریز چو این شور برانگیخت
از مشرق جان آن مه مشهور برآمد
هوش مصنوعی: وقتی شمس الحق تبریز این شور و هیجان را ایجاد کرد، از مشرق وجودش آن ماه معروف (مولانا) درخشید و نمایان شد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۵۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1394/11/22 21:01
هنگامه حیدری

مصراع اول بیت اول
مهتاب برآمد کلک از گور برآمد
وز ریگ سیه چرده سقنقور برآمد
بسیار فکرم را مشغول کرد که کلک در اینجا به چه معناست، کلکی که از گور برآمده باشد. ربطی بین کلک به معنای نی عموما و قلم خصوصا با گور نتوانستم پیدا کنم معناهای متعددی برای آن دیدم از جمله کوف، جغد یا بوم. اما دکترمعین یکی از معناهای کلک را قصب آورده اند و قصب همان کتان است و می دانیم که میان ماهتاب و قصب تناسبی وجود دارد. تنها وجه قابل توجیهی که یافتم همین بود. می گویند که ماهتاب کتان را می پوساند.
سقنقور نیز جانوری شبیه سوسمار است.
والله اعلم بالصواب

1394/11/23 10:01
بابک

بانو هنگامه گرامی،
در بسیاری نقاط که آتشفشانی داشته خاک سیه رنگ است و مملو از خزندگان، شاید که این سقنقور نیز در چنان مکانی می زید و یا می زیسته....
اما،
مهتاب برآمد، کَلَک از گور بر آمد
کَلَک هم به معنای شوم و نامبارک است، و هم درد سر

1396/07/05 23:10
یحیی حیدری

به نظر بنده حقیر مفهوم حضرت مولانا از مصرع اول ؛ کلک معانی متعدد دارد و به معنی نی نیز آمده در بیتی (نگردد نقش جز بر کلک نقاش به گرد نقطه گردد پای پرگار) مولانا شمس را مهتاب و خود را نی وصف کرده همچنانکه در مثنوی بیت اول میفرمایند بشنو این نی و منظورشون از این مصرع همان مرده بدم زنده شدم این کلکی (نی) که زنده میشه خود مولاناست

1398/11/23 03:01
شهاب نیک

احتمالا اینجا منظور کلک به معنی قلم است
هر کو نکند فهمب زین کلک خیال انگیز
حضرت حافظ

1403/11/17 23:02
رحمان مشتاق مهر

کَلَک= کَل (کچل) + ک (تحقیر)

بیت لحن طنز دارد.