غزل شمارهٔ ۶۴۹
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۶۴۹ به خوانش علی مرادی گنجه
غزل شمارهٔ ۶۴۹ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۶۴۹ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
هر پاره کف جسم کز آن بحر نشان یافت
در حال گذارید و در آن بحر روان شد
ممنون میشم اگه کسی بتونه مفهوم این بیت رو توضیح بده.
هر پاره کف جسم کز آن بحر نشان یافت // در حال گدازید و در آن بحر روان شد
این صور صحیح بیت است در چاپ اصلی ( طبع انتقادی فروزانف- جلد دوم صفحهٔ 65). از روی نسخه بدل (چت که یکی از نسخههای مورد مقابلهٔ فروزانفر بوده است ) صورت دیگری ازحاشیه به دست میآید به این صورت:
هر پاره کف جسم کز آن بحر گهر یافت // در حال گدازید و در آن بحر روان شد
این دو صورت از بیت است مطابق نسخهٔ فروازنفر.
ولی چاپ امیرکبیر را که از روی نسخهٔ فروزانفر گرفته شده است، تا آن جا که من دیدهام (چاپ چهاردهم!) همان است که مورد استفدهٔ گنجور است( که از روی ریرا وآن هم از روی درج است) که غلط فاحش چاپی دارد!.
باسلام میخواستم نظر خودم را در باره سوال صبا خانم از بیت عنوان شده بگم. با توجه به اینکه هر چیزی در این عالم جزئی از دریای حقیقت است و این حقیقت در این شعر به بحر تشبیه شده است هر چیزی یک روز مانند موجی در این دریا بوجود می آید ( مانند هرکدام از ما انسانها و یا هر موجود دیگری) و روزی دیگر همانند کف موج و یا برفی که آب میشود دوباره در دریای هستی محو میشود و گداخته شدن هم معنی همین ذوب شدن و برگشت به اصل را میدهد.البته به نظر من این بحر میتواند وجود هر کدام از ما انسانها نیز باشد وهمه تغییر و تحولات درونی ما نیز میتوانند همان کفها باشند،حتی این جسم ما هم همینطور یک روز در این دریا محو میشود .
بیت یکی مانده به آخر را لطفاً اصلاح کنید و به جای (گذارید) (گدازید) بنویسید:
هر پاره کف جسم کز آن بحر نشان یافت
در حال گدازید و در آن بحر روان شد
.
شعر با صدای پیرایه یغمایی:
پیوند به وبگاه بیرونی
هر پاره کف جسم کز آن بحر نشان یافت
در حال گذارید و در آن بحر روان شد
تجسم کل یعنی کلیت این جهان حبابی بر روی دریای بیکرانگی است
پاره کف جسم یعنی موجودات داخل این جهان مجازی
که موجودیت خود را از آن بحر بیکرانگی گرفته اند
درحال گذارید یعنی در دنیایی که در آن حباب در جریان بود زندگی خود را طی نمود و دوباره در دریای بیکرانگی غوطه ور گشت.
بی دولت مخدومی شمس الحق تبریز
نی ماه توان دیدن و نی بحر توان شد
شمس الحق تبریز صورت نور ذات خداوندی بود که بی واسطه نمایان گشته بود و تا در حلقه بندگی او نباشی و عنایت او شامل حال تو نگردد نه قادر به دیدن صورت بی صورت او خواهی بود و نه به هستی واقعی خواهی رسید.
بیان زیبایی از گم شدن در حق.
درود فراوان
این غزل را حضرت مولانا در مورد شمس و زمان اولین دیدارش با ایشان سروده و گفت: مرا بربود.