غزل شمارهٔ ۶۴۳
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۶۴۳ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
آنها که بگفتند که ما کامل و فردیم
سرگشته و سودایی و رسوای جهان کرد...
اعنی ملامتیهمسلک باش که بلا نکشی
غزل سّر تجلی ،غزل کامل ، غزل همدان
هر چه در باره این غزل بگوئیم کم است
جلال دین خود را اینجا جای داده است در نه بیت
جلال دین منزل در کوی عشق داشت چون پدر و آشنایان او همه اهل معرفت بودند و از دکان مذهب ارتزاق نمیکردند
و نان دین به مذاق آنان مزهای نداشت بلکه خود دین را مییافتند
پس عشق دست او را گرفت و به خانه شماره دویست و نه در کوچه خرابات برد که بعدا فهمید در خیابان تبریز و در شهر همدان است
شمس یکبار با جلال دین روبرو میشود ولی ارتباط برقرار نمی شود چون این ارتباط هرگز اتفاقی ساده نبود
البته پیر او را نشان کرد ولی ساعت عشق زمان پرواز را به تاخیر انداخته بود
این عشق با همه عشقها ی دیگر فرق میکرد چرا که بر خلاف عشقهای ماورای آسمانی عشقی زمینی بود و بر عکس همه عشقهای زمینی عشقی غیر جسمانی بود و زمین را و جسم را با باورهای آسمانیاش و درماندگیاش در برابر آسمان به هم زد و نظمی نوین را بر آن حاکم ساخت
بغداد را که هم نزد عرفا مظهر جایگاه معشوق بود و هم نزد زهدا مرکز خلیفه اکنون از پایتختی میاندازد و با بصیرتی ویژه همدان را که شهر دل عاشق است بجای آن قرار میدهد
و سلاله بایزید را به پادشاهی میرساند که باور میداشت در لباس انسان چیزی جز خدا نیست
و جبراییل را به دنبال انسان روانه میکند تا پیامهای معانی را از انسان دریافت کند و اینگونه همه رازهای پیدایش را یکباره باز میگشاید
و تکلیف همه ما را روشن میکند تا پیروی کردن حقیقی را بیاموزیم و با رعایت کورکورانه دستورات بی معنی خود را به درجه کمال نرسانیم
وقتی معنی حاکم میشود شعرهای آسمانی جلال دین پیدا میشوند که از معانی سر شارند و از زیبایی
که این دو هنگامی که با هم همراه میگردند آهوی خوش نافی میشود که بوی حقیقت را با خود به همه جا میپراکند
دوست محترم ، «شمس الحق» ، انسان نیست بلکه خداوند حقیقی و حضرت اعلی است که در این دنیا تجلی می کند .....
شمس : بمعنی نور خداوند است
الحق : بمعنی حقیقی و واقعی و زنده است
تبریزی : تبری + زی بمعنی « بیزار از زندگی این دنیا » تخلص مولویست
شمس الحق تبریزی : نور حقیقی خدای من بیزار از زندگی این دنیا
سلام
دوست گرامی این وجه تسمیه برای تبریز،درهیچ واژنامه ای بکار برده نشده است و بعید بنظر میرسد مولانا درتخلص بکار رفته در غزلیاتش چنین منظوری را در نظر داشته باشد وبیشتر به اصالت وتبار شمس اشاره دارد . مضافا با تعبیر حضرتعالی شمس مقام الوهیت دارد وبه گفته شما انسان نیست .در صورتی که این موضوع با آموزه های قرآن منافات دارد چرا که خداوند در جای جای قرآن به خود حضرت رسول (ص) وتمامی مومنان یادآوری میکند که بگو من بشری مانند شمایم که فقط به من وحی میگردد .حال چگونه میشود مقام انسانی ،فردی مثل شمس را انکار کرد.
شاد باشی عزیز
دوست محترم ، شاید این کمترین حقیقتی گفته باشد که نیروهای تاریکی همیشه در انکار او هستند ... کافیست به اشعار مولانا دقت کنید ؟.. چون او شمس الحق را بارها بعنوان خدا ، شهِ دو عالم ، کعبه عشاق و نور.... نامبرده و با عرض معذرت ، مولانا می گوید:
شمس تبریز را بشر بینند
چون گشایند دیدهها کفار
همچنین مولانا در مورد یکتا برستان می گوید:
شمس الحق تبریز چو بگشاد پر عشق
جبریل امین را ز پی خویش دوان کرد
آنها که بگفتند که ما کامل و فردیم
سرگشته و سودایی و رسوای جهان کرد
سلام
بنده مانند نیروهای تاریکی که فرمودید منکر وجود شخصی بنام شمس اهل تبریز نیستم
شاید هم شما درست میفرمایید الله اعلم بالصواب شاد باشی عزیز
با سپاس از همایون عزیز که به زیبایی هرچه تمامتر تصویر این دیدار بزرگ را
هرچه روشنتر و شفاف تر به ما نمایاندی .قابل توجه اساتیدی که اظهار میدارند
تصویر روشنی از دیدار مولانا و شمس در دست نیست .
آنکس که به تحقیق ورا کرد سجودی
نه به تقلید عزیز!!!