گنجور

غزل شمارهٔ ۶۴۲

در خانه نشسته بت عیار که دارد
معشوقِ قمرروی شکربار که دارد
بی زحمت دیده، رخ خورشید که بیند
بی پرده، عیان، طاقت دیدار که دارد
گفتی به خرابات، دگر کار ندارم
خود کار تو داری‌و دگر کار که دارد
رندان صبوحی همه مخمور خمارند
ای زهره کلید در خمّار که دارد
ما طوطی غیبیم، شکرخواره و عاشق
آن کان شکرهای به قنطار که دارد
یک غمزه دیدار، بِه از دامن دینار
دیدار چو باشد غم دینار که دارد
جان‌ها چو از آن شیر، ره صید بدیدند
اکنون چو سگان میل به مُردار که دارد
چون عین عیانست ز اقرار که لافد
اقرار چو کاسد شود انکار که دارد
ای در رخ تو زلزله‌ی روز قیامت
در جنت حُسن تو غم نار که دارد
با غمزه‌ی غمّازه‌ی آن یار وفادار
اندیشه‌ی این عالم غدّار که دارد
گفتی که ز احوال عزیزان خبری ده
با مخبَر خوبت سر اخبار که دارد
ای مطرب خوش لهجه شیرین دم عارف
یاری ده و برگو که چنین یار که دارد
بازار بتان از تو خرابست و کسادست
بازار چه باشد دل بازار که دارد
امروز ز سودای تو کس را سرِ سر نیست
دستار که دارد سر دستار که دارد
شمس الحق تبریز چو نقد آمد و پیدا
از پار که گوید غم پیرار که دارد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در خانه نشسته بت عیار که دارد
معشوقِ قمرروی شکربار که دارد
هوش مصنوعی: در خانه دختری زیبا و باهوش نشسته است که محبوبش هم چهره‌ای ماهی و شیرینی دارد.
بی زحمت دیده، رخ خورشید که بیند
بی پرده، عیان، طاقت دیدار که دارد
هوش مصنوعی: بدون زحمت، چشم نمی‌تواند چهره‌ی خورشید را ببیند. آیا کسی توانایی دیدن زیبایی عریان و خیره‌کننده‌اش را دارد؟
گفتی به خرابات، دگر کار ندارم
خود کار تو داری‌و دگر کار که دارد
هوش مصنوعی: گفتی که من دیگر به میخانه کار ندارم و فقط به تو اهمیت می‌دهم، اما هیچ کس دیگری هم نگران نیست.
رندان صبوحی همه مخمور خمارند
ای زهره کلید در خمّار که دارد
هوش مصنوعی: همه افرادی که در حال نوشیدن و شادمانی هستند، تحت تأثیر مشروب قرار دارند. ای زهره، تو کسی هستی که دروازه‌ای به دنیای این مستی را در دست داری.
ما طوطی غیبیم، شکرخواره و عاشق
آن کان شکرهای به قنطار که دارد
هوش مصنوعی: ما مانند طوطیانی هستیم که به رازهای نهفته و عشق به معشوق مشغولیم، همان‌طور که قنطارهایی شکر در دل داریم.
یک غمزه دیدار، بِه از دامن دینار
دیدار چو باشد غم دینار که دارد
هوش مصنوعی: یک نگاهی از محبوب هزاران بار ارزشش بیشتر از دیدن ثروت و جواهرات است، زیرا غم و اندوهی که در غم از دست دادن آن ثروت وجود دارد، غیرقابل مقایسه با شادی و لذتی است که از یک نگاه به محبوب می‌بریم.
جان‌ها چو از آن شیر، ره صید بدیدند
اکنون چو سگان میل به مُردار که دارد
هوش مصنوعی: زمانی که جان‌ها از آن شیر وحشت کرده و به سوی صید فرار کردند، اکنون مانند سگان به دنبال مردارهایی هستند که به آن‌ها می‌رسد.
چون عین عیانست ز اقرار که لافد
اقرار چو کاسد شود انکار که دارد
هوش مصنوعی: وقتی چیزی واضح و روشن است، نیازی به گفتن آن نیست. اگر کسی که در حال حرف زدن است، در واقع چیزی را که می‌گوید باور نداشته باشد، به راحتی می‌تواند از آنچه گفته، عقب‌نشینی کند و انکار کند.
ای در رخ تو زلزله‌ی روز قیامت
در جنت حُسن تو غم نار که دارد
هوش مصنوعی: ای تو که زیبایی‌ات به حدی است که مانند زلزله‌ای در روز قیامت انسان را تحت تأثیر قرار می‌دهد، در بهشت زیبایی‌ات، هیچ اندوهی از آتش وجود ندارد.
با غمزه‌ی غمّازه‌ی آن یار وفادار
اندیشه‌ی این عالم غدّار که دارد
هوش مصنوعی: با نگاه فریبنده و دل‌ربای آن یار وفادار، حزن و غم این دنیا را که پر از خیانت است را می‌نگرم.
گفتی که ز احوال عزیزان خبری ده
با مخبَر خوبت سر اخبار که دارد
هوش مصنوعی: گفتی که درباره اوضاع عزیزان خبری به من بده، با خبرچین خوبی که اطلاعات خوبی دارد.
ای مطرب خوش لهجه شیرین دم عارف
یاری ده و برگو که چنین یار که دارد
هوش مصنوعی: ای هنرمند خوش صدا و شیرین زبان، به من کمک کن و بگو که چه یار زیبایی دارم.
بازار بتان از تو خرابست و کسادست
بازار چه باشد دل بازار که دارد
هوش مصنوعی: بازار بستر زیبایی‌ها و جذابیت‌ها به خاطر تو متوقف و ساکت است. حالا دل من چگونه می‌تواند پررونق باشد، در حالی که چنین حالتی در بازار وجود دارد؟
امروز ز سودای تو کس را سرِ سر نیست
دستار که دارد سر دستار که دارد
هوش مصنوعی: امروز هیچ‌کس از فکر و خیال تو آرامش ندارد و تنها کسی که درگیر این فکر است، کسی است که دستاری بر سر دارد.
شمس الحق تبریز چو نقد آمد و پیدا
از پار که گوید غم پیرار که دارد
هوش مصنوعی: شمس الحق تبریز مانند نقد و ارزشی است که به وضوح نشان می‌دهد از طرف چه کسی باید درباره غم و اندوه زندگی صحبت کرد. او در واقع به بیان این نکته می‌پردازد که دیگر چه دلیلی برای ابراز غم وجود دارد وقتی که حقیقتی روشن و ارزشمند در دسترس است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۴۲ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1391/07/10 00:10
amir

به جای واژه کی باید از که استفاده کرد.

1395/06/17 14:09
بامداد

بیت چهارم رندان صبوحی هست و زندان صبوحی نیست.

1395/09/18 12:12
سراج

با درود و سپاس ،در تمام این غزل واژه » کی « اشتباه است، طبق نسخه تصحیح شادروان بدیع الزوان فروزانفر » که « صحیح می باشد و لطف کنید و تصحیح فرمایید،سپاسگزار زحمات شما هستم...با مهر سراج

1395/09/18 13:12
سراج

با پوزش اشتباه تایپی ،شادروان بدیع الزمان فروزانفر...

1396/11/25 19:01
مهدی

البته اگر به لهجه قدیم خراسان و بلخ باشد اونوقت کی درسته... دوستان افِغانستانی هم دقیقا اینطور میخونن...