غزل شمارهٔ ۶۴۰
تا باد سعادت ز محمد خبر افکند
زان مردی و زان حمله شقاوت سپر افکند
از حال گدا نیست عجب گر شود او پست
تیغ غم تو از سر صد شاه سر افکند
روزی پسر ادهم اندر پی آهو
مانند فلک مرکب شبدیز برافکند
دادیش یکی شربت کز لذت و بویش
مستیش به سر برشد و از اسب درافکند
گفتند همه کس به سر کوی تحیر
مسکین پسر ادهم تاج و کمر افکند
از نام تو بود آنک سلیمان به یکی مرغ
در ملکت بلقیس شکوه و ظفر افکند
از یاد تو بود آنک محمد به اشارت
غوغای دو نیمه شدن اندر قمر افکند
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا باد سعادت ز محمد خبر افکند
زان مردی و زان حمله شقاوت سپر افکند
هوش مصنوعی: تا زمانی که بادی از خوشبختی پیامبر محمد به این موضوع اشاره کند، از آن مرد و از آن حملهی سخت و بیرحمانه، سپر و دفاع بیندازد.
از حال گدا نیست عجب گر شود او پست
تیغ غم تو از سر صد شاه سر افکند
هوش مصنوعی: طبیعی است که حال گدا تغییر کند، وقتی که او زیر فشار غم تو قرار میگیرد. غم تو میتواند حتی بر سر بزرگترین افراد نیز سایه بگستراند.
روزی پسر ادهم اندر پی آهو
مانند فلک مرکب شبدیز برافکند
هوش مصنوعی: روزی پسر ادهم به دنبال یک آهو رفت، همانطور که آسمان با شتابت خود را به جلو میبرد.
دادیش یکی شربت کز لذت و بویش
مستیش به سر برشد و از اسب درافکند
هوش مصنوعی: او به کسی شربتی داد که بوی خوش و لذت آن او را به شدت مست کرد و باعث شد از اسبش بیفتد.
گفتند همه کس به سر کوی تحیر
مسکین پسر ادهم تاج و کمر افکند
هوش مصنوعی: همه گفتند که در خیابان حیرت، جوانی بیچاره از خاندان ادهم، تاج و کمربند خود را به زمین انداخت.
از نام تو بود آنک سلیمان به یکی مرغ
در ملکت بلقیس شکوه و ظفر افکند
هوش مصنوعی: از نام تو بود که سلیمان با یک پرنده، در سرزمین بلقیس، بزرگی و پیروزی به دست آورد.
از یاد تو بود آنک محمد به اشارت
غوغای دو نیمه شدن اندر قمر افکند
هوش مصنوعی: محمد با اشارهای، یاد تو را در میان شلوغی و هیاهوی جدایی دو نیمه از هم به ماه افکند.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۶۴۰ به خوانش عندلیب
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
"باد سعادت (دکلمه: ژاله صادقیان)"
با صدای مرتضی فلاحتی (بامداد) (آلبوم گوهر افشان)
حاشیه ها
1392/03/04 15:06
امین کیخا
ابراهیم ادهم أنست که شتر بر بام میجویی و سخن گفتن اهو با او دانسته و خنیده است