غزل شمارهٔ ۶۲۷
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۶۲۷ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
مرغ دل عاشق، که از تخم و پوسته خود، بیرون آمد و زاده شد ، با چنگال شتابگرش، هرگونه تاءخیری را از هم می درد، تا به فضای آزاد و باز، بپرد .
تجربیات هر انسانی، ناگنجا در عبارات و آداب و تصاویر ِ گذرایش هست . هر تجربه بنیادی از انسان ، ژرفتر و پهناورتر از صورتی و عبارتی و پیکریست که به آن میدهد ، و از هر صورت و عبارت و پیکری که بدان تجربه داده میشود ، آن تجربه ، لبریز میگردد . صورتها و عبارات و پیکرها ، دهانه هائی هستند که این تجربه های بنیادی انسان ، از آنها ، سرازیر میشوند.
این تجربه را که رابطه بُن انسان در درون انسان با تنش ، باشد ، با تصاویر گوناگونی، اینهمانی میدادند، تا در هر یک از این صورتها ، بخشی از این تجربه را ، عبارت بندی کنند .
1 - یک تصویر ، تصویر مغز دانه، با پوست دانه بود .
2 - یک تصویر، جوجه در بیضه ، یا بیچ و ویچ بود که در بیرون آمدن از آن ، مرغ میشد و پرواز میکرد.
3 - یک تصویر نیز آن بود که تن ، زهدان جان و ضمیر است ، که باید از آن زاده شود .
4 - یک تصویر نیز، کاریز یا قنات بود . انسان ، فرهنگ یا قناتی بود که از بنش ، آب میزهید .
5 - یک تصویر دیگر از انسان ، آن بود که انسان ، نائی است که در او، سرود و شیرابه ( نیشکر= اسل ) هست، و باید افشرد، تا این شیرابه ، برون آید ..... .
هر کدام از این تصاویر ، برآیند دیگری از این تجربه اصیل را بیان میکرد . این تصاویر، در غزلیات مولوی نیز در اوج برجستگی باقی مانده اند :
چو مغز ، خام بود ، در درون پوست ، نکوست چو پخته گشت ، از این پس، بدانک پوست ، بـَـد ست
درون بیضه ، چو آن مرغ ، پر و بال گرفت بدانک بیضه از این پس ، حجاب اوست ، بَــد ست
بـدی ، دیرماندن در زهدان و پوسته و تخم ، پس از فرا روئیدن و ناگنجیدنی شدن در زهدان و پوسته و تخم است . در درون انسان ، بُنی هست که میروید که روزی پوست بیرونیش را میترکاند .آنچه را ما خود مینامیم ، چنین پوستی است . پس آنچه در خود، دیروز، نیک بود ، از امروز به بعد ، که ما در خود، نمیگنجیم، بد میشود . بدی و خوبی ، معیارثابت و ابدی نیست که از خارج ، وضع گردد ، بلکه بستگی به رشد و شکوفائی مداوم ِ ضمیر و روان و خرد انسان دارد