غزل شمارهٔ ۶۱۰
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۶۱۰ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۶۱۰ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۶۱۰ به خوانش فاطمه زندی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
در اشعار عرفا به خصوص حضرت مولانا از مردن بسیار سخن گفته شده
ای حیات عاشقان در مردگی
دل نیابی جز که در دلبردگی
آن چیز در این خصوص قطعی است این مردن جسمانی نیست. اما سوال اینجاست آیا در غزل 610 این "مصحف خاموشان" یا "خاموش کن" به این مطلب مربوط میگردد و به وادی خاموشان (مردگان) اشاره دارد و یا حضرت مولانا منظور دیگری داشته اند؟
گــر تــشــنـه اســراری پــیـش آر شــراب اول
گــر گــنـج خــواهـی مــی گــرد خــراب اول
ان نـقـطـه خـامـوشـی درحـرف نمـی گـنـجـد
بــر طــاق فــرامـوشــی بــگـذار کــتــاب اول
درود به جان پاک مولانا ،
خاره به معنی خاره سنگ است ولی به دری افغانستان امروز خاره یعنی شوره زار ، لغت دیگر غشته است که باز شوره زار است .
در آخر فکر میکنم به جای
آن نفس که شد عاشق اماره نخواهد شد
باید باشه
آن نفس که عاشق شد اماره نخواهد شد
با درود به دوستان
هر بار که این غزل رو میخونم اشک از چشمام جاری میشه.
یه سوال : میشه گفت 4 بیت اول غزل از زبان خدا سروده شده؟
در پاسخ به دوست عزیزم امین در مکتب مولانا خدا و حقیقت و خود مولانا و هر کس که حقیقتی را بیان کند همه از یک جنس هستند وقتی حقیقتی اومد و وارد قلب شما شد چه فرقی داره که گوینده اون کی باشه در نمایشنامه های مولانا هر دفعه مولانا حقیقت رو تو دهن یه کاراکتر میذاره یه وقت از قول خدا یه بار از قول شاه و یه بار از دهان کنیزک
مهم اینه که این مرد بزرگ اسراری رو کشف کرده که میخواد اونا رو با ما به اشتراک بزاره
لطفا این رباعی رو از ابوسعید ابو الخیر بخونید
منصور حلاج آن نهنگ دریا
کز پنبهٔ تن دانهٔ جان کرد جدا
روزیکه انا الحق به زبان میآورد
منصور کجا بود؟ خدا بود خدا
آن نفس که شد عاشق، امّاره نخواهد شد ...
سلام یکی از دوستان لطف میکنه مصراع دوم بیت 4 رو واسه بنده معنی کنه؟
با سلام در جواب هموطن گرامی امین با ید بگو یم که تمام اشعار عرفا از جانب خدا به عارف الها میشوداینستکه همه اشعار عرفا بوی خدائی می دهد
با سلام اقای محمد امین من فکر می کنم که معنی مصرع دوم بیت چهارم این باشد
مصحف خاموشان منضور کسانی که ظاهر قران راگرفته وهیچ از بطن قران نمی دانند وقر ان هیچ اثری در زندگی انان ندارد که مانند قران بلا استفاده وخاموش می ماند واما سی پاره منضور قران ناطق پویا موثر بوده که در تمام زندگی افراد اثر گذار می باشد اید وارم که درست فهمیده با شم و درست توضیح داده باشم
باسلام
تا آنجاییکه من میفهمم منظور از بیت زیر اینست
آن قبله مشتاقان ، ویران نشود هرگز
وان مصحف خاموشان سی پاره نخواد شد
امکان خرابی خانه کعبه که مشتاقان فراوان داره . با اینهمه مشتاق غیرممکنه
وکتاب قرآن که مجلد شده سی جزء هستش دیگه نمیشه تبدیل به سی پاره کرد
روفیای عزیز ، با سپاس از توضیحات بسیار دلنشین شما، شاید "مکتب عشق" کلمه ی مناسب تری باشه برای این دیدگاه ...
این غزل را تقدیم می کنم به دوستان و سروران ارجمند:
خویش نظاره می کنی، محو شو در خیال من
عاشق خویش گشته ای، غرق شو در وصال من
جهل بوَد زوال تو، تیره کند زلال تو
زخم زند نهال تو، جهد شو در سئوالِ من
سوز و گداز شو ز تب، شعله شو در زغالِ شب
یکّه شو از همه نَسَب، بدر شو ای هلالِ من
تازه به تازه صد تله، مادر دهر حامله
زین تله ها گذر بنه، تا که رسی به حالِ من
هیچ نبوده ام جدا، چون شده ای به هر سرا
من همه هستی و بقا، تو ز من و مَآلِ من!
با من و لیک بی خبر، بی تو کجا منم دگر؟
سایه نئی تو درنگر، آنِ تو شد جمالِ من
از همه خواهش و طمع، می گذر از رهِ ورع
آمده ای چو مجتمع، تو من و نی مثالِ من
در بگشودمت حرم، پا نزده در آن قدم
غم مخوری ز هر عدم، خوش بِجَهی غزالِ من
از پیِ ساغری دگر، نادر گشت خون جگر
ریز شرابِ کهنه تر، نوش کند حلالِ من ..
وان مصحف خاموشان سی پاره نخواهد شد یعنی :
مرامنامهء عارفان ، خلل ناپذیر است .
نادر جان بسیار زیبا بود
سپاس محمد جان
نظر لطف شماست
البته شکل درست بیت چهارم این است:
تازه به تازه صد تله، جلوه کنند سلسله
زین همه چون شوی یله، خود برسی به حال من
مولانا داره از زبان مسیح صحبت میکنه و شام آخر رو در بیت اول کاملا شرح داده
باسلام خدمت دوستان.امروز این شعر چنان گرمم کرده که نمیدونم چی بگم.این بزرگ مرد که خدایش بیامرزدش زمان نداره.مثل همه مردان خدا در طول هستی,گسترده شده.واقعا دست مریزاد.هنوز بعد اینهمه سال از شعرهاش مستی میباره.گرم میکنه آدمو.خصوصیت مردان خدا همینه که گرمت میکنن.
شکر ایزد که دیدم روی تو...
با عرض سلام
در مورد بیت 4:
آن قبله مشتاقان، ویران نشود هرگز
وان مصحف خاموشان سی پاره نخواهد شد
- قبله مشتاقان معنای مصطلح قطعی ندارد، میتواند به معنای کعبه و یا مراد رهروان و یا انسان کامل و غیره باشد؛ و اما مصحف به معنای لغوی کتاب واحدی که مجموعه ای از چند صفحه و یا جزو پراکنده باشد میدهد و همانگونه که شعرای زیادی مثنوی سروده اند اما وقتی کسی میگوید میخواهم بروم مثنوی بخرم منظورش مثنوی مولاناست (مثنوی معنای مصطلح یا حتی استعاری دارد) مصحف هم معنای قرآن میدهد، اینجا لازم است یادآور شوم که قرآن به صورت پراکنده بود و در زمان خلیفه سوم به طور رسمی جمع آوری شده و به شکل یک کتاب تدوین شد و نام مصحف گرفت که به مصحف عثمان معروف گردید و البته حضرت علی و کسان دیگری هم مصحف هایی به وجود آوردند که بنا به دلایلی رسمیت مصحف عثمان را نیافت و امروزه وقتی میگوییم مصحف منظور مصحف عثمان است؛ و کلمه سی پاره هم به همبن شکل معنای قرآن (سی جزء قرآن) است.
با توجه به معنای لغات معنی تحت الفظی بیت به این صورت است: آن قبله مشتاقان و یا عاشقان خلل ناپذیر است و از بین نمیرود (میتوان گفت کعبه خراب نمیشود) و آن قرآن گردآوری شده دیگر به شکل پراکنده و سی پاره در نمی آید.
اما سخن مولانا کنایه در کنایه و تشبیه در تشبیه است و اگر لفظی رانده آن را فدای معنی کرده، با توجه به شخصیت معنا گرا و معنوی مولانا حدث حقیر بر این است که از این لفظ ها و تشابهات استفاده می کند تا این معنی را برساند که آن قبله مشتاقان که امثال شمس تبریزی باشند نا میرا هستند و خدا زمین را از هدایت و عشق خالی نخواهد گذاشت و مصحف دلشان و درک و فهم بلندشان از زندگی و خداوند پراکنده و نخواهد شد هر چند که هیچ نگویند و خاموش باشند توسط مشتاقانشان مصحف های دلشان خوانده و شنیده خواهد شد و در دست رس خواهندگان قرار خواهد گرفت
جناب آقای محمد ثنایی بینهایت بینهایت از تفسیر ابیات لذت بردم خدا می داند که چه دری در آگاهی من باز شد مطمئن باش در پیشگاه خدا از تو قدردانی میکنم عمری رو با تعصب شیعه و سنی گذرانده بودم .
((وان مصحف خاموشان سی پاره نخواهد شد))
مصحف خاموشان دارای آرایه ادبی متناقض نما(پاردوکس)است. یعنی اینکه کسانی که سکوت را پیشه می کنند و سخنی نمی گویند از این سخن های ناگفته نمی توان کتابی نوشت و این کتاب نانوشته نه پاره می شود و نه تحریف...
این بیت از نظر معنا شبیه بیت سعدی است
((آنکس از دزد بترسد که متعای دارد عرافان جمع بکردند و پریشانی نیست))
یعنی که متاعی عرافان دارند که دزدیده نمی شود
و کتابی دارند که نوشته نمی شود.
این غزل رو امیر رفعتی نیز با همراهی کمانچه خوانده است
پیوند به وبگاه بیرونی
به نظرم من قبله مشتاقان منظور قبله اصلی( خالق) یا خدا هست که هیچوقت نمیشود خدا و راه خدا را ویران یا تحریف کرد
آن نفس که شد عاشق اماره نخواهد شد
قابلیت کسب تجربه عشق، یکی از نقاط عطف طراحی انسان است؛ عشق زمینی عاملی برای تجربه وحدت و رسیدن به یکتابینی است. انسان در قالب عشق یکتایی میبیند و در عشق موحد میشود. توحید، درک یکتایی خداوند است. گوشه ای از درک این یکتایی در تجربه وحدتی حاصل می شود که عشق زمینی ایجاد می کند. او میتواند از درس وحدتی که در این تجربه به دست می آورد، در حرکت به سوی کمال بهره برد.
آن نفس که شد عاشق عماره نخواهد شد
اشاره به پیدایش عشق داره و از درس عشق زمینی به وحدت الهی رسیدن
سلام عزیزان.میشه لطفا بیت اول و مصرع اول رو واسم توضیح بدید؟
درود عزیز
پاره در این جا یک تکه نان است
ولی از نظر من اینجا آرایه استعاره یا مجاز میتواند وجود داشته باشد ... ؟!
یعنی منظور از نان پاره یا همان تکه نان ، شاید مهر و محبت یا روزی باشد
یا چیزی در کل غیر از معنی واژه ؛
چون ترس از اشتباه گفتن دارم فقط نظرم را میگویم تا بزرگان تصحیح کنند !
از نظرم این شعر عرفانی است و در رابطه با خدا سروده شده است ...
همین بیت اول هم ، میگوید :
اگر روزی را از من بستانی ، یا اگر خوشی ها یا مراد دلم را از من بگیری ، در عشق تو از راه نخواهیم رفت ... دور نخواهیم شد
درود بیکران
نان پاره ز من بستان اشاره به دنیا دارد و می خواهد بگوید اگر تمام دنیا را از من بگیری از تو دست نمی کشم و این اتصال من به تو گسسته نمی شود.
اصولا طریقت از نبوت شروع می شود آنگاه که در اثر دلشکستگی و یا تفکر و یا انکار همه چیز، سالک شایسته آن می شود که انسان کامل را درک کند و انسان کامل سینه او را فراخ می گرداند و روح انسانی او را فعال می کند.
از آن پس رهنمودها در گوش سالک نجوا می شود و فرمانهایی در جهت کمال به او داده خواهد شد چه در خواب و چه در بیداری. مانند آنکه به ابراهیم فرمان دادند اسماعیل را قربانی کن.
در این زمان سالک به همه چیز بی اعتنا می شود و دنیا را به نان پاره تشبیه می کند. از این پس نه عقل که دل و عشق رهنمای سالک است. «تو پای به ره در نه و هیچ مپرس/// خود راه بگویدت که چون باید رفت»
در اینجا جناب مولانا با عشوه هایی طلب مقام بالاتر را مد نظر دارد. مقامها یکی پس از دیگری در نوردیده می شود تا به عارف برسد. عارف از ماده «عُرُف» عربی است. (که به اعتقاد حقیر معرب کلمه اُرُج فارسی است) عرف به زبان عرب یعنی هم آغوشی. یعنی عارف کسی است که با حضرت عشق هم آغوش است. «خوشا آنان که دائم در نمازند» و پس از آن صوفی است که اجازه دارد به حضور انسان کامل مشرف شود. صوفیان در هر دوره انگشت شمارند.
به هر حال به قول عزیزالدین نسفی انسان کامل که تمام هستی بر مدار او می چرخد (قطب باید گردش افلاک را /// محوری باید ستون خاک را) در کار دنیا ضعیف و اغلب فقیر و ندار است و هر روز روزی همان روز را به دست میآورد. پس دنیا برای اهل طریقت همان نان پاره است که باید بخورد تا جان بگیرد. دقت داشته باشید که نان متعلق جهان ملک است و جان از دیار ملکوت. ارتباط نان و جان اولین چیزی است که سالک در میابد و شگفتزده می شود.
شرح غزل شمارهٔ ۶۱۰ دیوان شمس (آن نفس که شد عاشق)
مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
نان پاره ز من بستان، جان پاره نخواهد شد
آواره عشق ما آواره نخواهد شد
مولانا می گوید از دست دادن نان، به معنی از دست دادن جان نیست. از دست رفتن پاره ای نان، تمامیت جان مرا ناقص نخواهد کرد.
آن را که منم خرقه، عریان نشود هرگز
وان را که منم چاره، بیچاره نخواهد شد
از قول مرد خدا می گوید کسی که تحت نفس گرم من باشد، بی پوشش و لخت نمی ماند. یعنی من برای او پوشش هستم و از او حمایت می کنم. در واقع چنین کسی در بند پوشش ظاهری نیست.
آن را که منم منصب، معزول کجا گردد
آن خاره که شد گوهر، او خاره نخواهد شد
اگر دنبال منصب دل هستید، کسی نمی تواند شما را عزل کند. سنگ خارا اگر در اثر تابش نور خورشید(معرفت) به گوهر تبدیل شود، دیگر سنگ نمی شود. یعنی وقتی سالک تبدل یافت، دیگر به حال سابق برنمی گردد.
آن قبله مشتاقان، ویران نشود هرگز
وان مصحف خاموشان، سی پاره نخواهد شد
اهل دل، قبله و مصحفی دارند که نه ویران می شود و نه پاره می گردد. منظور این است که قبلۀ اهل دل از سنگ و گل نیست که روزی ویران شود و فهم اهل دل از قرآن، یکپارچه و وحدتبخش است نه تکه تکه و پراکنده.
از اشک شود ساقی، این دیدۀ من، لیکن
بی نرگس مخمورش، خماره نخواهد شد
چشم من چندان اشک می ریزد که می تواند مانند ساقی، همه را سیراب کند. با این وجود، چشمی با این کمالات، برای مست شدن و مست کردن، نیاز به چشمان مست تو دارد.
بیمار شود عاشق، اما بنمی میرد
ماه ار چه که لاغر شد، استاره نخواهد شد
بیماری عاشق را لاغر و رنجور می کند و لی نمی کشد. چنان که ماه به هلال تبدیل می شود ولی به ستاره تبدیل نمی شود و دوباره بدر کامل می گردد.
خاموش کن و چندین، غمخواره مشو آخر
آن نفس که شد عاشق، امّاره نخواهد شد
بیت الغزل شعر همین بیت است که می گوید عشق است که بیماری نفسانیت را درمان می کند و کسی که عاشق شد دیگر غصه ای ندارد زیرا نفس عاشق، تابع نفس اماره نمی شود.
در ضمن "خاموش"، تخلص مولانا هم هست.
14 آذر 1403