گنجور

غزل شمارهٔ ۶۰۸

ایمان بر کفر تو ای شاه چه کس باشد
سیمرغ فلک پیما پیش تو مگس باشد
آب حیوان ایمان خاک سیهی کفران
بر آتش تو هر دو ماننده خس باشد
جان را صفت ایمان شد وین جان به نفس جان شد
دل غرقه عمان شد چه جای نفس باشد
شب کفر و چراغ ایمان خورشید چو شد رخشان
با کفر بگفت ایمان رفتیم که بس باشد
ایمان فرسی دین را مر نفس چو فرزین را
وان شاه نوآیین را چه جای فرس باشد
ایمان گودت پیش آ وان کفر گود پس رو
چون شمع تنت جان شد نی پیش و نی پس باشد
شمس الحق تبریزی رانی تو چنان بالا
تا جز من پابرجا خود دست مرس باشد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایمان بر کفر تو ای شاه چه کس باشد
سیمرغ فلک پیما پیش تو مگس باشد
هوش مصنوعی: ای شاه، چه کسی می‌تواند ایمان را در برابر کفر تو قرار دهد؟ در برابر تو که همچون سیمرغی در آسمان‌ها پرواز می‌کنی، مگس چه ارزشی دارد؟
آب حیوان ایمان خاک سیهی کفران
بر آتش تو هر دو ماننده خس باشد
هوش مصنوعی: آب حیات و ایمان، مانند خاکی هستند که به کفر و نادانی دلالت می‌کند و هر دوی آن‌ها در برابر آتش شمند و به مانند علفی که در آتش می‌سوزد، بی‌ارزش و زودگذر به نظر می‌آیند.
جان را صفت ایمان شد وین جان به نفس جان شد
دل غرقه عمان شد چه جای نفس باشد
هوش مصنوعی: جان به وصف ایمان آراسته شد و اکنون این جان به واسطه نفس، جان دیگری یافته است. دل در عشق و فراق غرق شده، پس دیگر جایی برای نفس نیست.
شب کفر و چراغ ایمان خورشید چو شد رخشان
با کفر بگفت ایمان رفتیم که بس باشد
هوش مصنوعی: در زمان تاریکی و نافرمانی، وقتی که نور ایمان همچون خورشید می‌درخشد،‌ نافرمانی آن را ترک کرده و به سمت ایمان می‌رویم و می‌گوییم که دیگر بس است.
ایمان فرسی دین را مر نفس چو فرزین را
وان شاه نوآیین را چه جای فرس باشد
هوش مصنوعی: ایمان مانند اسب دین است که نفس، همچون سوارکار، بر آن نشسته است. اگر آن سوارکار (نفس) شایسته نباشد، این مرکب (ایمان) چگونه می‌تواند به سمت هدف برود؟
ایمان گودت پیش آ وان کفر گود پس رو
چون شمع تنت جان شد نی پیش و نی پس باشد
هوش مصنوعی: ایمان تو در جلو و کفر در پشت سر توست؛ مانند شمعی که جانش در وسط است و نه به جلو می‌رود و نه به عقب.
شمس الحق تبریزی رانی تو چنان بالا
تا جز من پابرجا خود دست مرس باشد
هوش مصنوعی: شمس الحق تبریزی، تو به اندازه‌ای بلندی و مقام داری که جز من هیچ کس نمی‌تواند به تو دست یابد و در کنار تو از خود بی‌خود باشد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۰۸ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1397/03/16 18:06
بابک بامداد مهر

شب کفر وچراغ ایمان ،خورشید چوشدرخشان
باکفربگفت ایمان،رفتیم که بس باشد
زیباترین شکل بیان عبورازمرحله محدود مذهب به فرا مذهب همین بیت است.زمانیکه خورشیدحقیقت بدرخشد ایمان که مثل چراغ تاریکی شب کفر کفررا روشن می کردنیزدیگرنقش خودرا ازدست می دهد.خورشیدحقیقت چیزی درخشانتراز ایمان ومذهب است ودرقوالب تنگ مذاهب وتعصبات آن نمی گنجد.