غزل شمارهٔ ۶۰۳
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۶۰۳ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
mishe lotfan tafsire in ghazalo begin?
va mesrae aval : torki ya taraki?
gofte mishavad ke az zamane saghoon (yek amire torke oyghur 605 ) ke ba khod bala avard torkha daraye do zaban shodand )do kaman) (farsi va torki ke zabane khodeshan boode)-----------------hala agar anha yeki az an zabanhara (kamanhara) digar nadashte bashand che ziyani be maa mirasad. molavi dar in beyt eshare darad be khanate karaman ar anatoliye miyane ke say dar naboodiye zabane torki dar aanja dashtand.ba tashakor baradare shoma az vienna
بلاساقون نام شهری در تزکستان است . حضرت مولانا در کل این غزل به بیهودگی مال و منال دنیوی اشاره دارد.
در بیت اول می فرماید: می گویند در شهر بلاساقون یک فرد ترکی دارای دو کمان است. حالا اگر یکی از این کمان ها را نداشته باشد چه اتفاقی برای ما می افتد و بعد در بیت بعد ادامه میدهد که اینقدر حساب کتاب نکنبد که دیگران چه دارند و چه ندارند. کل فضای غزل بیان کننده ی آن است که جز وجود ،خشم و رضایت شاه شاهان (ذات مقدس حق) باقی مسایل واهی و هرزه است. حتی به خداوند می فرماید اگر تو طاعت من باشی من از تمامی ترس های بی طاعتی ام در امان هستم.
سرکار خانم هنگامه حیدری، می خواستم از توضیحات شما تشکر کنم، من همیشه حاشیه ها را می خوانم، به خصوص توضیحات شما را. شرح و تفاسیر شما از غزلیات دیوان شمس بسیار روشنگر و واقعاً عالی است. حقیقتاً به دانش بالا و ادراک وسیع شما غبطه می خورم، خوش به سعادتتان که چنین درک و دانش عمیق و متعالی ای از اشعار مولوی دارید.
دیوانه کنم خود را تا هرزه نیندیشم..
چون عقل ندارم من پیش آ که تویی عقلم...
مصرع اول بیت اول اینگونه نیز ضبط شده است:
گویند که در "سقسین" شخصی/ترکی دو کمان دارد
همانطور که از معنی بیت نخست رداشت می شود مولانا در این غزل می خواهد بگوید از علم ظاهری یا هر چیزی که نقشی در پیشرفت معنوی ما ندارد باید پرهیز کنیم و تنها به دیدار یار و آنچه یار را خشنود می کند بپردازیم.همانگونه که در بیت 4 می فرماید:
جز غمزه چشم شه جز غصه خشم شه
والله که نیندیشد هر زنده که جان دارد
جلال دین فرهنگ تازه ای برای انسان دارد
کلید این فرهنگ دیوانگی است که در اینجا به زیبایی بیان میشود، ابتدا عقل معمول وکارکرد آنرا نشان میدهد که چگونه غمگین و خوشحال میشود و وابستگی آنرا به پول و مادیات و مقایسه خود با دیگران را بیان میکند، براستی انسان در اصل دیوانه است و با وابستگی به پول خودرا عاقل جلوه میدهد و هر روز با برآمدن خورشید در فکر بدست آوردن پول بیدار میشود
قبل از اینکه این دیوانگی انسان این گونه به هدر رود باید وابستگی ها را تغییر داد و خورشید دیگری یافت و بجای پول بیشتر بدنبال جان بیشتر بود و بجای نور خورشید برای فردا و پول بیشتر باید بدنبال یار خوب گشت و با همراه شدن با جان دیگر جان خود را گسترش داد
ای در غم بیهوده از بوده و نابوده
***
[ترسی که ضمیر (خاطر) را در بر گیرد]
سلام. لطفا برگردان شعر به زبان ساده را به هوش مصنوعی نسپارید چون خطای معنایی بسیاری رخ میدهد و هوش مصنوعی قادر نیست اشعار ایرانی را برگردان و تفسیر کند. باتشکر از سایت خوبتان.