غزل شمارهٔ ۵۹۳
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۵۹۳ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۵۹۳ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۵۹۳ به خوانش عندلیب
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
بیت اول:ای قم از سینه برو ودور شو که بخشش ونیکویی یار می آید ای دل تو نیز از من دور شو زیرا معشوق من به سوی من می آید
برون شو ای غم از سینه که لطف یار میآید
تو هم ای دل ز من گم شو که آن دلدار میآید
نگویم یار را شادی که از شادی گذشت است او
مرا از فرط عشق او، ز شادی عار میآید
مسلمانان، مسلمانان، مسلمانی ز سر گیرید
که کفر از شرم یار من، مسلمان وار میآید
برو ای شکر کاین نعمت، ز حد شکر بیرون شد
نخواهم صبر گر چه او گهی هم کار میآید
چه نور است این، چه تاب است این، چه ماه و آفتاب است این
مگر آن یار خلوت جو، ز کوه و غار می آید
روید ای جمله صورتها که صورتهای نو آمد
علم هاتان نگون گردد که آن بسیار میآید
در و دیوار این سینه، همی درّد ز انبوهی
که اندر دَر نمیگنجد، پس از دیوار میآید
غلط گفتم ، غلط گفتم که این اوراق شعر من
ز شرم آن پری چهره به استغفار می آید
چه نورست این چه تابست این چه ماه و آفتابست این
مگر آن یار خلوت جو ز کوه و غار میآید
در پاسخ به جناب حامد غفوری بیت بالا مربوط به غزل شماره 591 است.
بیت سوم که میگه کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید .ینی چی دقیقا؟
سلام،
برای فهمیدن معنی هر بیت شعر باید به سایر ابیات و معنا و هدف کلی و حال و هوای کل آن قطعه شعر توجه کرد. برای پی بردن به معنی "بیت سوم" هم توجه داشتن به این مساله راه گشاست.
همانطور که مشخص است زمینه و حال و هوای شعر بیانگر شعف و شادی خارج از حد شاعر از رسیدن لطف یار و حضور دلدار و پیامدهای آن می باشد. که شاعر از همان ابتدا در بیت اول به آن اشاره می کند و در باقی ابیات به بیان شادی بی حد و حصر و بی نیازی از دل برای دلدادگی و صبر برای وصال با حضور خود یار می پردازد و از زوال صورتها و سرنگونی پرچمهای حاضر و نوشدگی همگی و وفور نعمتها در حدی فراتر از حد شکر در پی آن خبر می دهد. بر این مبنا شرح بیت سوم این خواهد بود:
"مسلمانان! مسلمانی خود را دوباره (دلگرم به لطف یار و با نیروئی تازه) پی بگیرید که حتی خود کفر هم از شرم حضور یار من رنگ خود را باخته و ظاهر مسلمانی به خود گرفته است". یا به اختصار نوید "رونق و شکوفائی دوباره مسلمانی و رنگ باختن کفر در برابر مسلمانی با حضور یار" را می دهد.
در کل معنای قطعه شعر می تواند اشاره به "ظهور حضرت قائم آل محمد(عج)" باشد که در بین تمام مسلمانان اعم از شیعه و سنی مورد انتظار است.
مسلمانان مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید
که کفر از شرم یار من مسلمان وار میآید
اینکه از نگاه مولانا کفر هم از شرم مسلمان میشوند و میتواند نشانه ی این باور مولانا باشد که تمام انسان ها با هر آیین و باوری که هستند دارای یک وجه شخصیتی شرمگین هستند که هنگام رجوع به آن وجه ی شخصیتی شرمگین؛ احساس نزدیکی بیشتری به روحیات یک انسان مسلمان میکنند. باور این حقیر اینست که مولانا فراتر از کفر و ایمانی در حد فقه برای ما میگوید و در یک پنجره ی عارفانه به این رویداد نظاره می کند و او که میداند کفر در همچین نقاب زیرکانه ای می تواند با اسلام در آمیزد با اینکه این نزاع را یک نزاع دوستانه میپندارد برای زیبا تر بودن این ستیز نمایشی میانِ کفر و دین ؛ مسلمانان را هشدار میدهد که نسبت به این زیرکی حریف مقابلش یعنی کفر سهل انگاری نکند. و از طرفی؛ از آنجا که مقوله ای بنیادی به نام شرم در وجود انسان ها وجود دارد؛ گمان من این است این شاعرانگی در خطاب به مسلمانان از طرف مولانا میتواند بیان گرِ امیدواری مولانا برای تغییر یافتن کفر به ایمان باشد.
مسلمانان مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید
که کفر از شرم یار من مسلمان وار میآید
اینکه از نگاه مولانا کفر هم از شرم مسلمان میشود؛ میتواند نشانه ی این باور مولانا باشد که تمام انسان ها با هر آیین و باوری که هستند دارای یک وجه شخصیتی شرمگین هستند که هنگام رجوع به آن وجه ی شخصیتی شرمگین؛ احساس نزدیکی بیشتری به روحیات یک انسان مسلمان در درون خود دارند. باور این حقیر اینست که مولانا فراتر از کفر و ایمانی در حد فقه برای ما میگوید و در یک پنجره ی عارفانه به این رویداد نظاره می کند؛ او که میداند کفر در چنینین نقاب زیرکانه ای می تواند با ایمان در آمیزد با اینکه این نزاع را یک نزاع دوستانه میپندارد برای زیبا تر بودن این ستیزِ نمایشیِ میانِ کفر و دین ؛ مسلمانان را هشدار میدهد که نسبت به این زیرکی حریف مقابلش یعنی کفر سهل انگاری نکند. و از طرفی؛ از آنجا که مقوله ای بنیادی به نام شرم در وجود انسان ها وجود دارد؛ گمان من این است این شاعرانگی در هشدار به مسلمانان از طرف مولانا میتواند بیان گرِ امیدواری مولانا برای تغییر یافتن کفر به ایمان از طریق "شرم" باشد.
دومین متن فرستاده شده از لحاظ ویرایش مناسب تر است.
ممنونم
که کفر از شرم یار من مسلمان وار میآید! توضیح: کافر همانا سنگدل و بیرحم برعکس مسلمان که نرم دل و لطیف شناخته میشود. اکنون یار به غایت سنگدل و بی ملاحظه گشته چنانکه کفر یا کافر پیش او شرم میکند! سپاس
ای کاش دوستان کمی بیشتر در تفسیر این شعر می نوشتند. توضیح بوف کور به نظر منطقی می باسد
مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید .
مسلمان یعنی تسلیم شده .می فرماید ای تسلیم شدگان تسلیم این یارم شوید که چنان لطفش فراگیر شده است که کافر هم در برابر او شرمش می آید سرکشی کند
کلمه مسلمان در قرآن در مورد حضرت ابراهیم و یوسف که پیش از پیامبر عظیم الشأن ما حضرت محمد نیز بیان شده و مسلمان یعنی اعتقاد صددرصد به یکتایی خداوند و انجام کاهای شایسته است و یک مسیحی یا یهودی هم که این خصوصیات را داشته باشد مسلمان است.محتوا مهم است و نه نام و عنوان
مسلمان همونطور که در دین هم بیان شده یعنی فرد تسلیم دربرابر دستورات خداوند و اسلام هم یعنی تسلیم بودن، به همین دلیل در زمان هر پیامبری تا قبل از آمدن پیامبر دارای شریعت بعدی، پیروانش مسلمان نامیده می شدند و در حال پیروان آخرین پیامبر یعنی حضرت محمد مسلمان نامیده می شوند.
باسلام
از نظر من بیت سوم مولانا می گه ای مسلمان ها مسلمانیتان را یه بازنگری کنید چرا که اینبار کفر مسلمان وار یا مسلمان گونه خواهد آمد.
مشاهیر و مفاخر بزرگی مثل مولانا از علمای و عرفای بزرگ بودن و قیاس پاکانهشون رو از خود بگیریم جفای در حق اونهاست.
سخن عارفان از مردم جداست همونطور که خانم اعتصامی هم در اشعار شون این موضوع متجلی شده که عرفا از دید حتی عقلای قوم دیوانه پنداشته می شدند
بهرحال مولانا عالم بزرگی بوده و در جای اشعارش می شه مفاهیم بسیار عمیق عرفان رو پیدا کرد لیک چشم و گوش را آن نور نیست.
همچین من در این شعر آشکارا علی می بینیم و هر کسی که سر سوزن ذوقی و مثقالی مطالعه در قرآن و احادیث داشته باشه عریان این مطلب رو خواهد دید.
اونجا که مولانا می گه کفر از شرم یار من مسلمانوار می آید تلمیح به آیه الیوم یاس الذین کفرو من دینکم هست
همونجا ادامه می گه کاین نعمت ز حد شکر بیرون شد ادامه همین آیهست که الیوم اتممت علیکم نعمتی من امروز نعمت را بر شما تمام کردم
روید ای جمله صورت ها روید ای غیر علی ها
علم هاتان نگون گردد که آن بسیار می آید در اون جنگ که علمم سه نفر اون جمله صورت ها نگون گشت تا آن بسیار آمد
در آخر هم می گه در و دیوار این سینه یعنی بند بند وجودم ز انبوهی اش بدرد آمد
و این علی که حتی در در کعبه نمی گنجه و از دیوار وارد می شه
شرح غزل شمارهٔ ۵۹۳ دیوان شمس (برون شو ای غم از سینه)
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
محمدامین مروتی
در این غزل کوتاه، مولانا مطابق معمول از حال بسیار خوشش سخن می گوید که در لفظ نمی گنجد.
برون شو ای غم از سینه، که لطف یار میآید
تو هم ای دل ز من گم شو، که آن دلدار میآید
مولانا ای غم! از من دور شو که محبوبم دارد می آید. دلم را هم تقدیم دلدار کرده ام و هویتی و انانیتی برایم باقی نمانده است.
نگویم یار را شادی، که از شادی گذشتست او
مرا از فرط عشق او، ز شادی عار میآید
نمی گویم سوغات یارم شادی است که عشق ورای شادی و غم است.
مسلمانان مسلمانان، مسلمانی ز سر گیرید
که کفر از شرم یار من، مسلمانوار میآید
ای مسلمانان! دوباره مسلمان شوید که کفر هم از محبوب من خجالت می کشد و به یار من ایمان آورده است.
شیخ محمود شبستری هم در گلشن راز همین مضمون را پروده و می گوید:
به باطن، نفس ما چون هست کافر
مشو راضی به دین اسلام ظاهر
ز نو، هر لحظه ایمان تازه گردان
مسلمان شو، مسلمان شو، مسلمان
برو ای شُکر، کاین نعمت، ز حدّ شُکر بیرون شد
نخواهم صبر گرچه او، گهی هم کار میآید
صبر بر نداشته و شکر داشته، دو فضیلت بزرگند. مولانا می گوید عاشق از شکر و صبر هم در می گذرد، هر چند صبر کردن بر جفای معشوق هم لازم است.
رَوید ای جمله صورتها، که صورتهای نو آمد
عَلَمهاتان نگون گردد، که آن بسیار میآید
صورت های کهنه و تکراری در عشق، وجود ندارند و جهان بر عاشق نو به نو صورت می نماید. مولانا می گوید پرچم کهنگی سرنگون شود تا به جایش پرچم عشق بلند شود که صورت های نو و فراوان با خود می آورد.
دَر و دیوار این سینه، همیدَرَّد ز انبوهی
که اندر دَر نمیگنجد، پس از دیوار میآید
مولانا می گوید سینه ام گنجایش این فراوانی نعمت و خوشی را ندارد. اگر شادی معمولی از در بیاید شادی من از در و دیوار هجوم می آورد.
20 اسفند 1403