گنجور

غزل شمارهٔ ۵۸۳

رسیدم در بیابانی که عشق از وی پدید آید
بیابد پاکی مطلق در او هر چه پلید آید
چه مقدارست مرجان را که گردد کفو مر، جان را
ولی تو آفتابی بین که بر ذره پدید آید
هزاران قفل و هر قفلی به عرض آسمان باشد
دو سه حرف چو دندانه بر آن جمله کلید آید
یکی لوحیست دل لایح در آن دریای خون سایح
شود غازی ز بعد آنک صد باره شهید آید
غلام موج این بحرم که هم عیدست و هم نحرم
غلام ماهیم که او ز دریا مستفید آید
هر آن قطره کز این دریا به ظاهر صورتی یابد
یقین می‌دان که نام او جنید و بایزید آید
درآ ای جان و غسلی کن در این دریای بی‌پایان
که از یک قطره غسلت هزاران داد و دید آید
خطر دارند کشتی‌ها ز اوج و موج هر دریا
امان یابند از موجی کز این بحر سعید آید
چو عارف را و عاشق را به هر ساعت بود عیدی
نباشد منتظر سالی که تا ایام عید آید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رسیدم در بیابانی که عشق از وی پدید آید
بیابد پاکی مطلق در او هر چه پلید آید
هوش مصنوعی: به بیابانی رسیدم که عشق در آن شکل می‌گیرد و در آنجا هر چیزی که ناپاک باشد، ناپاکی‌اش از میان می‌رود و تنها پاکی مطلق باقی می‌ماند.
چه مقدارست مرجان را که گردد کفو مر، جان را
ولی تو آفتابی بین که بر ذره پدید آید
هوش مصنوعی: چقدر ارزش مرجان است که بتواند با مروارید برابری کند؟ اما تو مانند خورشید هستی که بر ذرات نور می‌تابی و آن‌ها را روشن می‌کنی.
هزاران قفل و هر قفلی به عرض آسمان باشد
دو سه حرف چو دندانه بر آن جمله کلید آید
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که با وجود هزاران قفل بزرگ و محکم، تنها چند کلمه به اندازه دندانه یک کلید می‌تواند همه آن‌ها را باز کند. این مفهوم به قدرت کلمات و دانش اشاره دارد که می‌تواند به سادگی بر موانع غلبه کند.
یکی لوحیست دل لایح در آن دریای خون سایح
شود غازی ز بعد آنک صد باره شهید آید
هوش مصنوعی: دل مانند لوحی است که در آن دریاهایی از خون و احساسات جاری است. از این دل، قهرمانی برمی‌خیزد که پس از بارها به شهادت رسیدن، دوباره به میدان می‌آید.
غلام موج این بحرم که هم عیدست و هم نحرم
غلام ماهیم که او ز دریا مستفید آید
هوش مصنوعی: من همانند بنده‌ای هستم که در این دریا غوطه‌ورم؛ این دریا هم برای من زمان شادی و جشن است و هم زمان حزن و اندوه. مانند ماهی‌ای هستم که از دریا بهره‌مند می‌شود و از آن بهره‌برداری می‌کند.
هر آن قطره کز این دریا به ظاهر صورتی یابد
یقین می‌دان که نام او جنید و بایزید آید
هوش مصنوعی: هر قطره‌ای که از این دریا خارج می‌شود، به‌طور واضح شکلی پیدا می‌کند. بدان که این قطره‌ها نام‌هایی چون جنید و بایزید به خود می‌گیرند.
درآ ای جان و غسلی کن در این دریای بی‌پایان
که از یک قطره غسلت هزاران داد و دید آید
هوش مصنوعی: ای جان، وارد شو و در این دریای بی‌کران غوطه‌ور شو و با این عمل، از یک قطره پاکیزگی‌ات هزاران تجربه و فهم نو به دست خواهی آورد.
خطر دارند کشتی‌ها ز اوج و موج هر دریا
امان یابند از موجی کز این بحر سعید آید
هوش مصنوعی: کشتی‌ها با بالا و پایین شدن در دریاها دچار خطر می‌شوند، اما اگر از امواجی که از این دریا خوشبخت می‌آید در امان باشند، نجات پیدا می‌کنند.
چو عارف را و عاشق را به هر ساعت بود عیدی
نباشد منتظر سالی که تا ایام عید آید
هوش مصنوعی: عاشق و عارف هر لحظه را جشن می‌گیرند و نیازی به انتظار برای سالی که عید بیاید، ندارند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۸۳ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۸۳ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1395/09/28 22:11
نادر

حس حضور، تجربه ی غریبی ست از بینهایت ...

1395/09/28 22:11
نادر

زمانی که به درستی درک کنی:
هر سال زاده می شوی از سال قبل،
هر روز زاده می شوی از روز قبل، ...
"هر لحظه زاده می شوی از لحظه ی قبل"،
آنگاه،
"زنده ی جاوید” شده ای ...