گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۲

خیال ترک من هر شب صفات ذات من گردد
که نفی ذات من در وی همی اثبات من گردد
ز حرف عین چشم او ز ظرف جیم گوش او
شه شطرنج هفت اختر به حرفی مات من گردد
اگر زان سیب بن سیبی شکافم حوریی زاید
که عالم را فروگیرد رز و جنات من گردد
وگر مصحف به کف گیرم ز حیرت افتد از دستم
رخش سرعشر من خواند لبش آیات من گردد
جهان طورست و من موسی که من بی‌هوش و او رقصان
ولیکن این کسی داند که بر میقات من گردد
برآمد آفتاب جان که خیزید ای گران جانان
که گر بر کوه برتابم کمین ذرات من گردد
خمش چندان بنالیدم که تا صد قرن این عالم
در این هیهای من پیچد بر این هیهات من گردد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خیال ترک من هر شب صفات ذات من گردد
که نفی ذات من در وی همی اثبات من گردد
هوش مصنوعی: هروقت به یاد ترک می‌افتم، صفات خودم در ذهنم شکل می‌گیرد؛ به‌گونه‌ای که احساس می‌کنم نادیده گرفتن خودم در آن تصویر، وجود واقعی‌ام را تأیید می‌کند.
ز حرف عین چشم او ز ظرف جیم گوش او
شه شطرنج هفت اختر به حرفی مات من گردد
هوش مصنوعی: با دیدن حرکات چشمانش، می‌توانم احساسات و شگفتی‌های او را دریابم. وقتی که به صدای گوشش گوش می‌دهم، متوجه می‌شوم که چطور می‌تواند من را غافلگیر کند. شاه بازی شطرنج مانند هفت ستاره در آسمان است که با یک کلمه می‌تواند مرا به زمین بنشاند و در نهایت، من را مات کند.
اگر زان سیب بن سیبی شکافم حوریی زاید
که عالم را فروگیرد رز و جنات من گردد
هوش مصنوعی: اگر از آن سیبِ بهشتی یک دانه را بشکافم، حوریی به وجود می‌آید که زیبایی‌اش جهان را فرا می‌گیرد و باغ‌های من را بهشت می‌کند.
وگر مصحف به کف گیرم ز حیرت افتد از دستم
رخش سرعشر من خواند لبش آیات من گردد
هوش مصنوعی: اگر قرآن را در دست بگیرم از شگفتی از دستم می‌افتد، چرا که لبان رخش زیبا همچون آیات قرآن می‌خوانند.
جهان طورست و من موسی که من بی‌هوش و او رقصان
ولیکن این کسی داند که بر میقات من گردد
هوش مصنوعی: دنیا مانند تابلویی است و من همچون موسی بی‌خبر و غافل از آنچه در اطرافم می‌گذرد هستم. او در حال رقص و نشاط است، اما تنها کسی می‌داند که در زمان مقرر و مناسب من به آن صحنه ورود خواهم کرد.
برآمد آفتاب جان که خیزید ای گران جانان
که گر بر کوه برتابم کمین ذرات من گردد
هوش مصنوعی: خورشید جان سر برآورده است، پس ای عزیزان بیدار شوید، زیرا اگر بر کوه هم بروم، ذرات وجودم در کمین خواهند ماند.
خمش چندان بنالیدم که تا صد قرن این عالم
در این هیهای من پیچد بر این هیهات من گردد
هوش مصنوعی: من به قدری در دل خود ناله و غم کردم که اگر صد سال هم این دنیا از فریادها و دردهای من بشنود، باز هم هیچ‌کس به من توجهی نخواهد کرد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۶۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۶۲ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۵۶۲ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1398/10/16 00:01
گیو

بیت اول را شاید بتوان از دید تصوف نظری اینچنین شرحی داد:
گویا مولانا اشاره به این آیه دارد:
39:42الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی… ):(خداست که نفسها را در هنگام مرگشان و نیز آنها را که نمرده اند در خوابشان ، بطورکامل می گیرد، پس هر یک از آنها که حکم مرگش رسیده باشد نگه می دارد و آن دیگری را به بدنش باز می گرداند تا مدتی معین)
خیال ترک من هر شب صفات ذات من گردد که نفی ذات من در وی همی اثبات من گردد
در اینمورد از قول دانشمند ارجمند توشیهیکو ایزوتسو در باره خیال و رؤیا از نظر عارف بزرگمند و همفکر مولانا ابن عربی می نویسد:
عادتا تخیل به معنای نیرویی است که قادر به ایجاد یک تلقی گول زننده از حضور اشیایی است که یا در عالم خارج قرار ندارند و یا کلا غیر موجودند. لیکن تخیل برای ابن عربی قوه ای است که اشیائی را در ذهن احضار میکند…و در عالم محسوسات حاضر نیستند…این تخیل به صورتی مبهم و محجوب شأنی از حضرات (عوالم[تجلیات الهی]) بالای هستی را دیدنی می سازد…عملی درذهن مستقیما در ارتباط با عالم مثال…[که] عالمی حقیقی است که در آن صورتهای اشیاء به نحوی میان…روحانیت محض و مادیت صرف وجود دارند…عالم «مثال» همیشه موجود است و در هر لحظه بر ضمیر انسان کار میکند. لیکن آدمی معمولا به هنگام بیداری از این عالم آگاهی ندارد، [زیرا] به دلیل نیروهای مادی عالم خارجی تمرکز نمی یابد. تنها به هنگام خواب است که با به تعلیق در آمدن قوای مادی ذهن او، نیروی خیال قادر به درست عمل کردن است، و رؤیاهای صادقه (درست) پدید می آید. [باید رؤیا را درست تعبیر کرد]
مولانا، 33:
جمله خیالات جهان پیش خیال او دوان
مانند آهن پاره‌ها در جذبه آهن ربا
و در مورد رؤیا بدین معنا، از بیان حافظ (61) یک نمونه:
من گدا و تمنای وصل او هیهات
مگر به خواب ببینم خیال منظَر [دیدگاه، لقا] دوست