غزل شمارهٔ ۵۶۱
طوطی جان مست من از شکری چه میشود
زهره می پرست من از قمری چه میشود
بحر دلم که موج او از فلک نهم گذشت
خیره بماندهام که او از گهری چه میشود
باغ دلم که صد ارم در نظرش بود عدم
نرگس تازه خیره شد کز شجری چه میشود
جان سپهست و من علم جان سحرست و من شبم
این دل آفتاب من هر سحری چه میشود
دل شده پاره پارهها در نظر و نظارهها
کاین همه کون هر زمان از نظری چه میشود
از غلبات عشق او عقل چه شور میکند
وز لمعان جان او جانوری چه میشود
من همگی چو شیشهام شیشهگریست پیشهام
آه که شیشهٔ دلم از حجری چه میشود
باخبران و زیرکان گرچه شوند لعل کان
بی خبرند از این کز او بیخبری چه میشود
از تبریز شمس دین راست شود دل و نظر
آن نظر خوش از کژ و کژنگری چه میشود
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
طوطی جان مست من از شکری چه میشود
زهره می پرست من از قمری چه میشود
هوش مصنوعی: پرنده زیبای من که حالا سرمست و شاداب است، اگر از طعم شیرینی بینصیب بماند چه خواهد شد؟ و آن کس که قلبش را در عشق قمر میسوزاند، اگر از زیبایی او بهرهمند نشود، چه سرنوشتی را خواهد دید؟
بحر دلم که موج او از فلک نهم گذشت
خیره بماندهام که او از گهری چه میشود
هوش مصنوعی: در دریاچه دل من، وقتی امواج آن به آسمان رسید به حیرت ماندهام که این حالت چه پیامدی خواهد داشت.
باغ دلم که صد ارم در نظرش بود عدم
نرگس تازه خیره شد کز شجری چه میشود
هوش مصنوعی: باغ دل من که در آن صد آرزو و زیبایی وجود داشت، حالا فقدان متوجه نرگس تازهای شده که از درختان چه خواهد شد.
جان سپهست و من علم جان سحرست و من شبم
این دل آفتاب من هر سحری چه میشود
هوش مصنوعی: عشق و زندگی من، روحی است که در دور و برم شگفتیها و جذابیتها ایجاد میکند. من خود را مانند دل شب میدانم و این دل، مانند آفتابی است که در دل تاریکی میدرخشد. هر صبح که میرسد، چه تحولی در این دل رخ میدهد!
دل شده پاره پارهها در نظر و نظارهها
کاین همه کون هر زمان از نظری چه میشود
هوش مصنوعی: دل در نظر و تماشای چیزها شکسته و پاره پاره شده است، زیرا هر آنچه در این دنیا وجود دارد، از یک نگاه چه تغییراتی میتواند پیدا کند.
از غلبات عشق او عقل چه شور میکند
وز لمعان جان او جانوری چه میشود
هوش مصنوعی: عشق او چنان بر عقل چیره میشود که او را به دیوانگی میکشاند و درخشش جان او چنان قدرتی دارد که موجودات زنده را تحت تأثیر خود قرار میدهد.
من همگی چو شیشهام شیشهگریست پیشهام
آه که شیشهٔ دلم از حجری چه میشود
هوش مصنوعی: من مانند شیشهFragile هستم و کارم همانند شیشهگری است. افسوس که دل من چنان آسیبپذیر است که از یک سنگ چگونه آسیب میبیند.
باخبران و زیرکان گرچه شوند لعل کان
بی خبرند از این کز او بیخبری چه میشود
هوش مصنوعی: هرچند افراد دانا و باهوش ممکن است مانند لعل و جواهر ارزشمند باشند، اما اگر از حقیقتی آگاهی نداشته باشند، در واقع از آن حقیقت کاملاً بیخبرند و نمیدانند که بیخبری از آن چه عواقبی میتواند داشته باشد.
از تبریز شمس دین راست شود دل و نظر
آن نظر خوش از کژ و کژنگری چه میشود
هوش مصنوعی: شمس دین از تبریز میآید و دل و دیدگاه کسی را تغییر میدهد. اگر این دیدگاه درست و زیبا باشد، کجفکری و نقصش چه فایدهای دارد؟
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۵۶۱ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۵۶۱ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۵۶۱ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1395/05/02 10:08
احمد
احتراما راهنمایی بفرمایید منظور حضرت مولانا از فلک نهم در بیت دوم چیست؟ با توجه به هفت آسمان و هفت شهر عشق و هفت وادی عرفان و ...
ارادتمند
1396/04/15 14:07
رضا
بر اساس درک پیشینیان منظور از افلاک اجسامی بوده است که بر گرد زمین می چرخند که از نُه طبقه تشکیل می شده است. هفت فلک از آن هریک بهنام یکی ازسیارات نامگذاری شده با این استثنا که خورشید را فلک چهارم می نامیدند و البته زمین جز افلاک محسوب نمی شده. فلک هشتم ستارگان بوده و فلک نهم را فلک اطلس می نامیدند که آخرین حد از عالم اجسام بوده است.