اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهره عشق هر سحر بر در ما چه میکند
دشمن جان صد قمر بر در ما چه میکند
هوش مصنوعی: عشق هر صبح زهرهاش را بر در ما میگذارد، و دشمن جان چه کار میکند در حالی که صدها قمر هم به در ما نگاه میکنند.
هر که بدید از او نظر باخبرست و بیخبر
او ملکست یا بشر بر در ما چه میکند
هوش مصنوعی: هر کسی که به او نگاه کند، از حال او باخبر میشود، و آن کس که از او بیخبر است، نمیداند که او چه مقامی دارد، آیا انسان است یا فرشته. پس به چه دلیل او در درگاه ما حضور دارد؟
زیر جهان زبر شده آب مرا ز سر شده
سنگ از او گهر شده بر در ما چه میکند
هوش مصنوعی: آب در زیر زمین به طور غیرقابل کنترلی بالا آمده و سنگها به گنجهای ارزشمند تبدیل شدهاند. اما در این میان، ما چه کار میتوانیم بکنیم و چه وضعیتی داریم؟
ای بت شنگ پردهای گر تو نه فتنه کردهای
هر نفسی چنین حشر بر در ما چه میکند
هوش مصنوعی: ای معشوق زیبا، اگر تو باعث پریشانی نشدهای، پس هر دم این ازدحام و شلوغی در نزد ما چه معنایی دارد؟
گر نه که روز روشنی پیشه گرفته رهزنی
روز به روز و ره گذر بر در ما چه میکند
هوش مصنوعی: اگر روز روشن میشود و کسی در آن راهزنی میکند، پس این روز چه معنیای دارد و آن شخص چرا در مقابل در ما حضور دارد؟
ور نه که دوش مست او آمد و درشکست او
پس به نشانه این کمر بر در ما چه میکند
هوش مصنوعی: اگر شب گذشته معشوق مست به خانهام آمد و در را شکست، حالا چه معنایی دارد که این کمربند به نشانهای بر در ما باشد؟
گر نه جمال حسن او گرد برآرد از عدم
این همه گرد شور و شر بر در ما چه میکند
هوش مصنوعی: اگر زیبایی او از عدم، این همه شور و شوق را به وجود نمیآورد، پس این همه هیجان و شلوغی در دروازه ما چه معنایی دارد؟
از تبریز شمس دین سوی که رای میکند
بحر چه موج زد گهر بر در ما چه میکند
هوش مصنوعی: شمسالدین از تبریز به کجا میرود؟ چرا امواج دریا اینقدر قوی شدهاند و گوهری در درب ما به چه منظور میزند؟
حاشیه ها
1396/04/22 11:07
امید مددی
با سلام و احترام،
بیت سوم قافیه رعایت نشده و صحیح آن چنین است:
سنگ از او شده گهر بر در ما چه میکند
برخی هنگامی که پای به میدان میگذارند فرخندگی نیز درخشان میشود و شادی و عشق و طرب نیز گرم میگردد
این راز آمیزی هستی است که منتظر بعضی هاست تا بیایند نه همه
زهره عشق خودش میآید ما نمی توانیم عشق را به چنگ آوریم بلکه میتوانیم راه آن را هموار کنیم و گرد و غبار را بروبیم
و ترازوی خود را میزان کنیم و دل و جان به آب حکمت ز غبارها بشوییم
وقتی عشق آمد دنیای دیگری با خود میآورد که سنگ را گوهر میکند و عدم را هست میسازد و روز روشن هر چه بخواهد به چنگ میآورد و رویش به سوی کسی است و در کسی را میزند که میداند و آشنای اوست
مانند دریای بی کرانی که گوهر خود را درست جلوی پای کسی میاندازد که میخواهد
جلال دین معلم و آموزگار عشق است و خود از شمس آموخته است