اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل چو بدید روی تو چون نظرش به جان بود
جان ز لبت چو میکشد خیره و لب گزان بود
هوش مصنوعی: دل وقتی به چهره زیبای تو مینگرد، انگار که جانش به تو پیوسته است. جان او وقتی صدای لبت را میشنود، مانند میکشد و در حسرت تو میماند.
تن برود به پیش دل کاین همه را چه میکنی
گوید دل که از مهی کز نظرت نهان بود
هوش مصنوعی: بدن به دنبال دل میرود، زیرا دل میگوید: "چرا این همه کار میکنی؟" دل به یاد میآورد که کسی که در سایه نظر تو پنهان بود، اکنون چه حال و وضعی دارد.
جز رخ دل نظر مکن جز سوی دل گذر مکن
زانک به نور دل همه شعله آن جهان بود
هوش مصنوعی: جز به چهره دل نگاه نکن، جز به سمت دل عبور نکن، زیرا همه روشنی و شعلهی آن جهان از نور دل است.
شیخ شیوخ عالمست آن که تو راست نومرید
آن که گرفت دست تو خاصبک زمان بود
هوش مصنوعی: آن کسی که مربی همگان است، همان شخصی است که تو را در خواب نمیبیند. کسی که دست تو را گرفت، در حقیقت، زمان خاصی را در اختیار دارد.
دل به میان چو پیر دین حلقه تن به گرد او
شاد تنی که پیر دل شسته در آن میان بود
هوش مصنوعی: دل در میان حلقهای از اهل ایمان است و تن (بدن) دور آن حلقه شاداب است، زیرا حالتی از دل و روح پاک در آن وجود دارد.
راز دل تو شمس دین در تبریز بشنود
دور ز گوش و جان او کز سخنت گران بود
هوش مصنوعی: شمس دین در تبریز به رازی در دل تو گوش میسپارد، در حالی که دور از گوش و جان اوست. این به این معناست که سخنان تو برایش سنگین و دشوار است.
حاشیه ها
با سلام
در شگفتم دوستان فرهیخته بر این شعر جان فزا حاشیهای ننوشته و توضیح و دل نگاشتهای مرقوم نفرموده اند؟
حقیقتا شعری توانمند و خالص است
وجود ما سه بخش تن و جان و دل دارد و برای همه روشن است
کار تن فهمیدن و اندازه گیری و بزمان و مکان در آوردن است تا به حرکت خود سر و سامان دهد
کار جان خوشی است و دنبال شنیدن خبرهای خوش است، آب و هوای خوب و یار خوب شعر خوب نغمه و بوی خوش لیکن از ناخوشیها رنجور میگردد
کار دل کاری کارستان است و آن دیدن است دیدنی ویژه که آنچه ببیند خودش نیز همان میشود این دیدن کار چشم و تن نیست
دل به دل اینگونه راه پیدا میکند عاشق معشوق میشود و هرگز از سخن دل ناخوش نمیشود چون همه یگانه و با همند و همکار در کاری ویژه که تن از آن سر در نمیاورد ولی از زیبایی و شادی آن هم جان و هم تن برخورارند