گنجور

غزل شمارهٔ ۵۴۶

هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وارهد از حد جهان بی‌حد و اندازه شود
خاک سیه بر سر او کز دم تو تازه نشد
یا همگی رنگ شود یا همه آوازه شود
هر که شدت حلقهٔ در زود برد حقه زر
خاصه که در باز کنی محرم دروازه شود
آب چه دانست که او گوهر گوینده شود
خاک چه دانست که او غمزه غمازه شود
روی کسی سرخ نشد بی‌مدد لعل لبت
بی تو اگر سرخ بود از اثر غازه شود
ناقه صالح چو ز کُه زاد یقین گشت مرا
کوه پی مژده تو اشتر جمازه شود
راز نهان دار و خمش ور خمشی تلخ بود
آنچ جگرسوزه بود باز جگرسازه شود

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وارهد از حد جهان بی‌حد و اندازه شود
هوش مصنوعی: خود را تازه کن و گفتاری نو ابراز کن تا جهانی نو به وجود آید و از محدودیت‌های این جهان خارج شوی.
خاک سیه بر سر او کز دم تو تازه نشد
یا همگی رنگ شود یا همه آوازه شود
هوش مصنوعی: بر روی او که از نفس تو تازه نمی‌شود، خاک سیاه بیفتد. یا همه چیز باید تغییر کند و رنگ و صدایش عوض شود.
هر که شدت حلقهٔ در زود برد حقه زر
خاصه که در باز کنی محرم دروازه شود
هوش مصنوعی: هر کسی که به در زودتر و با شدت بخواهد وارد شود، می‌تواند به رازها و حقایق مهم دست یابد، همان‌طور که اگر در را باز کنی، به محرمیت و آگاهی خاصی دسترسی پیدا خواهی کرد.
آب چه دانست که او گوهر گوینده شود
خاک چه دانست که او غمزه غمازه شود
هوش مصنوعی: آب نمی‌دانست که او به جواهر تبدیل خواهد شد و خاک ناآگاه بود که او به زیبایی و شیطنت معروف خواهد شد.
روی کسی سرخ نشد بی‌مدد لعل لبت
بی تو اگر سرخ بود از اثر غازه شود
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به تنهایی و بدون کمک لبت گزنده، سرخ نمی‌شود. اگر چهره‌ام بدون حضور تو سرخ باشد، به‌خاطر رنگ‌آمیزی دیگری است.
ناقه صالح چو ز کُه زاد یقین گشت مرا
کوه پی مژده تو اشتر جمازه شود
هوش مصنوعی: ناقه صالح که از کوه متولد شد، مرا به یقین رساند که کوه، بشارت تو را می‌دهد تا شتر به دوش برساند.
راز نهان دار و خمش ور خمشی تلخ بود
آنچ جگرسوزه بود باز جگرسازه شود
هوش مصنوعی: راز خود را در دل نگه‌دار و به کسی نگو، زیرا بیان آن ممکن است تلخ و دردآور باشد، اما در نهایت می‌تواند برای تو تسکین‌دهنده و تسلی‌بخش شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۴۶ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۵۴۶ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۴۶ به خوانش علی اسلامی مذهب

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"تصنیف سخن تازه"
با صدای شهرام ناظری (آلبوم سخن تازه)

حاشیه ها

1389/08/12 20:11

با سلام.
این بیت آخرش
آنچه جگر سوزه بود باز جگر سازه شود.
آنچه به صورت آنچ نوشته شده است.
با تشکر

1389/10/14 11:01
طناز قدرتی

با سلام.
در بیت سوم "هر کی شدت حلقه ی در" نادرست است. صحیح آن به صورت زیر است:
هر که شدت حلقه ی در زود برد حقه ی زر..
از سایت عالی تان سپاسگذارم
---
پاسخ: با تشکر، این نحوهٔ نوشتن «که» به صورت «کی» در قدیم مرسوم بوده. جایگزین کردیم مطابق پیشنهادتان.

1389/10/14 22:01
نگین شکروی

با درود و سپاس فراوان
در بیت سوم " هرکی شدت..." مطابق با نسخه چاپی است.
(دیوان شمس،انتشارات امیرکبیر،سال 1341)

1393/03/17 22:06
مرجان

با سلام و تشکر از سایت خوبتون.
اگر در نوشتن اشعار نشانه گذاری رعایت می شد خیلی بهتر بود هم در شیوه خواندن هم در درک معانی.
بازم ممنون

1393/08/20 12:11

در پاسخ به خانم مرجان:
درست است که نقطه گذاری خواندن و معنی کردن شعر را راحت میکند ولی در شعر سنتی فارسی نباید دست برد.. در بسیاری موارد نقطه گذاری ایهامات (یا چند معانیی موازی داشتن) شعر را از بین می برد و حال آنکه شاعر قصد داشته است که شعر ش دو پهلو یا چند بهلو باشد. دیگر اینکه حتی اگر شاعر قصد نداشته است که دو پهلو سخن بگوید باز هم اشکالی ندارد که خواننده احتیار داشته باشد که شعر را دو پهلو تلقی کند. و یک معنی آآنرا تاکید کند یا نکند. شعر سنتی فارسی متعلق به فرهنگ فارسی زبانان است نه شاعر اصلی شعر. در فرهنگ مردم گاه شعر معانیی پیدا می کند که الزاما در ذهن شاعر نبوده است و این در یک فرهنگ و زبان زنده هیج اشکالی ندارد - ولی اگر شعر به زبان سانسکریت یا لاتین (که زبانهای مرده هستند) باشد دیگر این حرف صادق نیست (یعنی خواننده احتیاراتش در مودر شعر باید محدود شود به قصد شاعر).

1393/11/28 21:01
ناشناس

بیت پنجم، "بی تو اگر سرخ شود" بهتر نیست؟

1394/11/28 21:01
شریفیان

آب چه دانست که او گوهر گوینده شود
خاک چه دانست که او غمزه غمازه شود
لطفن معنی بیت را میخواهم

1394/11/05 06:02
عباس

در جواب ناشناس
آب چه دانست که او گوهر گوینده شود
خاک چه دانست که او غمزه غمازه شود
اشاره به انسان دارد که از خاک و آب ( گل) آفریده شده و به مدد غمزه الهی گوینده شده و زیبائی و جلال پیدا می کند. اشاره دارد که این باور کردنی نیست

1394/12/04 12:03
علی

لطفا راهنمایی بفرمائید تفسیر و معانی ابیات را از کچا می توانم داشته باشم
ممنون از سایت خوبتان

1394/12/06 08:03
حسن رضایی

معنی ابیات
حال سخن تازه ای بگو تادنیا وآخرت تازه شود،سخنی که ازمحدوده ی جهان هم فراتر رود ونامحدود گردد.
بدبخت کسی که از سخن تو(آیات الهی)تأثیرنپذیرد،چنین کسی مجبور است منافقانه خودرا موافق سخن تونشاندهد وگرنه رسواخواهدشد(مردم می فهمند که کافراست).
هرکس به درگاه تو مدام منتظر بماندبه گنج معرفت دست می یابدبلکه وقتی درمعرفت به رویش بازشدمحرم اسرارالهی هم می شود.
(بایدامیدواربودچنانکه)آب باورنمی کرد روزی به انسان تبدیل شودوسخن بگویدوخاک نمی دانست که روزی بیان کننده ونشان دهنده ی اسرار وآیات الهی خواهدشد(اشاره به سربرآوردن گیاهان از خاک داردواین که خاک همه ی موجودات را دردل خود پنهان می کندوسپس به حکم الهی آن هارا آشکارخواهد کرد).
هیچ کس بدون تأیید توبه خوشبختی وسرافرازی نمی رسداگربدون تأیید تو کسی خودش راسرافرازنشان داد شبیه پیرزنی است که بخواهد باسرخاب خودش راجوان نشان دهد.
خبرخوش تو کوه رابه حرکت وامیدارد دلیلش زادن شتر حضرت صالح ازدل کوه است.
تو(ای مولانا)اکنون خاموش باش وازاسرار سخنی نگو هرچندرازداری دشواراست اما همین تحمل این دشواری سبب آسانی کارت خواهدشد.

1395/10/10 02:01
بیداد

این غزل رو استاد ناظری در کاست سخن تازه اجرا کرده که به دوستان پیشنهاد میکنم حتما گوش بکنن

1397/08/08 23:11
محمد

پیوند به وبگاه بیرونی">پیوند به وبگاه بیرونی
باسلام این غزل توسط استاد دکتر حاجی بلند شرح شده است که دوستان میتوانند درلینک ذیل انرا مشاهد ه کنند
پیوند به وبگاه بیرونی">پیوند به وبگاه بیرونی

1397/08/08 23:11
محمد

پیوند به وبگاه بیرونی

باسلام این غزل توسط استاد حاجی بلند شرح شده است که دوستان میتوانند درلینک بالا انرا مشهده کنند

1397/08/08 23:11
محمد

باسلام وپوزش ازدوستان لینک غزل 546 بقرار ذیل است

1397/08/08 23:11
محمد

باسلام وپوزش از دوستان لینک غزل 546 بقرار ذیل است
پیوند به وبگاه بیرونی

1397/09/14 04:12
همایون

این غزل دارای مطلع بسیار زیبائی است
دو جهان نزد جلال دین جهان پیدا و جهان نهان است یا جهان غیب و جهان آشکار
جلال دین عقیده دارد که جهان آشکار دائماً از جهان پنهان می‌‌روید و آفریده می‌‌شود و به آن باز می‌‌گردد
و این گونه نوی همیشه در کار است که آنرا به بهار تشبیه می‌‌کند که از غیب می‌‌آید و شکوفه آن در هستی‌ آشکار می‌‌شود و خرمی و نوی همراه می‌‌آورد
سخن نیز از دنیای غیب می‌‌آید و مستی آن باعث نوی و بزرگی انسان است
اگر سخن نباشد این نوی نیز از کار می‌‌افتد و معنی‌ خود را از دست می‌‌دهد و جهان همواره اسیر حد و مرز‌های بسته خود است که از شش جهت آنرا در خود گرفته است
سخن سوی دیگری به جهان می‌‌دهد که با این شش سو متفاوت است و آن سوی درون و معنی‌ است که نوی جهان از آنجا می‌‌آید و عارف راز ورز و راز شناس است که راز‌های نو به هستی‌ می‌‌بخشد و خود نیز با سخن نو هر بار این راز‌ها را آشکار می‌‌سازد بدون سخن هستی‌ خالی‌ از راز است

1398/07/26 23:09
نوری

این غزل با صدای بهرام گودرزی خوانده شده و بسیار زیباس

1400/07/08 23:10
امیر جلیلی

در مصرع دوم بیت پنج اگر جای « بود » و « شد» جابجا بشه خیلی از لحاظ معنایی بهتر میشه .چونکه منظورش اینه که بدون کمک لعل لب دوست (سرخی لب معشوق = مجاز از الطاف خدا ) روی کسی یا همان گونه ی کسی سرخ نمیشود ( سرخ شدن روی کسی یعنی آن فرد از لحاظ جسمانی و روانی کاملاً سالم است وگر نه در صورت بیماری یا استرس زرد می‌شود چنانچه سعدی هم میفرماید  گویند روی سرخ تو سعدی که زر کرد ؟ یعنی چه چیزی باعث شده تا به این حال رو روز دربیایی و ... ) .واگر هم مشاهده کنی که روی کسی بدون لطف معشوق سرخ شده بدان که او از غازه ( لوازم آرایشی ) استفاده کرده و این لذت درونی ،شادی و سرخی طبیعی ندارد و زودگذر است . 

1402/12/27 12:02
علیرضا زرین آرا

شهرام ناظری در آلبوم سخن تازه در آواز اصفهان این غزل را خوانده به نشانی زیر بروید

پیوند به وبگاه بیرونی

بهرام گودرزی در آواز دشتی این غزل را بصورت تصنیف خوانده میتوانید به نشانی زیر بروید

پیوند به وبگاه بیرونی

1403/12/15 19:03
امین مروتی

شرح غزل شمارهٔ ۵۴۶ (هین سخن تازه بگو)

مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)

 

محمدامین مروتی

 

سخن تازه به ذهن تازه تعلق دارد. مولانا دنبال حرف تازه می گردد. حرفی که از دل و تجربه زیسته خود گوینده برخاسته باشد و عاریه دیگران نباشد.

 

هین سخن تازه بگو، تا دو جهان تازه شود

وارهد از حدّ جهان، بی‌حد و اندازه شود

سخن تازه، جهان را تازه می کند و مرزهای جهان ما را گسترش می دهد و به ورای عالم می کشاند. اندازه جهان هر کسی به اندازه حرف های تازه ای است که برای گفتن دارد.

 

خاک سیه بر سر او، کز دم تو تازه نشد

یا همگی رنگ شود، یا همه آوازه شود

خاک بر سر کسی که دم تو او را تر و تازه و شاداب نکرد. چنین کسی به دنبال رنگ و جلوه ظاهری و شهرت است.

 

هر که شُدت حلقهٔ در، زود برد حُقّه زر

خاصه که در باز کنی، محرم دروازه شود

اگر کسی مانند حلقه در، دست از تو برندارد، ثروتمند می شود. چه برسد به اینکه در را به رویش باز کنی و او را محرم خود گردانی.

 

آب چه دانست که او، گوهر گوینده شود

خاک چه دانست که او، غمزه ی غمّازه شود

مگر نه این که آب و خاک یعنی جمادات به مقام نطق و زیبایی و عاشقی رسیدند؟

 

روی کسی سرخ نشد، بی‌مدد لعل لبت

بی تو اگر سرخ بود، از اثر غازه شود

روسرخی واقعی از برکت لب سرخ توست. به جز این اگر رویی سرخ باشد، ناشی از مالیدن سرخاب و گلگونه است.

 

ناقه صالح چو ز کُه زاد، یقین گشت مرا

کوه پی مژده ی تو اشتر جمّازه شود

اگر به لطف تو ناقه صالح می تواند از دل کوه برون آید، خود کوه هم می تواند چون شتری تیزرو، به حرکت درآید.

 

راز نهان دار و خمش، ور خمشی تلخ بود

آنچ جگرسوزه بود، باز جگرسازه شود

ای سالک، اسرار را نهان کن و اگر سکوت دشوار است بدان این سکوت جگر سوز، در عین حال جگرت را جلا می دهد و سیراب می سازد.

 

25 اسفند 1403