غزل شمارهٔ ۵۳۶
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۵۳۶ به خوانش ماهان نوری
غزل شمارهٔ ۵۳۶ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۵۳۶ به خوانش عندلیب
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
سرنوشت انسان حیرانی است زیرا هر روز به دانش او افزوده میگردد در حالیکه هستی نیز همواره در نظر او گسترده تر میآید
در این جهان چه چیزهای حیرت انگیزی که پیدا نمی شود بهار عاشقان آن روزی است که آن چه که موجب حیرت نیست بلکه سبب شادی و نورانی شدن دل است یافت شود، همان طور که در برابر دانش، گستردگی قرار دارد در برابر عشق، نزدیکی و روشنی رو به افزایش است و عاشق پی برده است که همه چیز در هستی ممکن است و حقیقتهایی بیرون از آن چه یافت میشود نیز وجود دارد و حقیقتا در این هستی گوهری قابل عشق ورزیدن انسان هست و گر نه انسان پیدا نمی شد و عشق پیدا نمی شد، وقتی بهار عشق آمد حیرانی رخت بر میبندد و همه آن چه که موجب حیرانی میشود رنگ میبازد جهان به بوستانی برای پرواز جان آدمی مبدل میشود نه مکانی برای درماندگی و خشکی او
در بیت اول به کارگیری استعاره مرغ یا پرنده، برای روح یکی از استعاره های بسیاری قدیمی است. شاید از یونان باستان گرفته شده باشد
جان در متون کهن به معنای روح است و جسم را تن مینامند. جان و تن یعنی : روح و جسم
بیت دو : شوره : شوره زار به معنای کویر از همین کلمه میآید. یعنی سنگ به جواهر تبدیل میشود. به شوره زار ، کوراب هم میگویند. یعنی مستعد دریافت آب نیست.
بارانکه در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید در شوره زار خس
او چیزی را که حتی استعدادی ندارد، مستعد تبدیل شدن به ج.اهر میکند. از جز بی استعداد هم چیزی ارزشمند به وجود می آورد
هم سنگ، لعل( با کسره) کان شود: یعنی سنگ به سنگ قیمتی معدن تبدیل میشود.
هم جسم جمله جان شود: جسم به طور کامل به روح محض بدل میشود
گر چشم جان عاشقان چون ابر طوفان بار شد
: طوفان بار شدن چشم : استعاره ای است اشک و رنج عشق. این رنج باعث پاک شدن دل میشود.
دانی چرا چون ابر شد در عشق چشم عاشقان:
دلیل اشکعاشقان این است که معشوق در میان ابرها پنهان است. چون از چشم ها غایب است، باعث ابری شدن جان عاشقان میشود.
ای شاد و خندان ساعتی کان ابرها گرینده شد: ساعت گریان شدن چشم عاشقان، ساعت نیکو و خجستهای است. خدایا بزودی حال عاشقان را خندان کن
ابر، طوفان، مه ، برق( رعد و برق) مراعات نظیر دارند.
زان صد هزاران قطره ها یکقطره ناید بر زمین: یعنی از رنج عشق که مانند طوفان است، یک قطره هم بر اهل زمین فرود نمی آید، وگرنه این جهان ویران میشد
با نوح هم کشتی شود پس محرم طوفان شود: آنکه عاشق صادق است مانند کسی است که از طوفان رنج به کشتی پناه برده و آسمان از طوفان عشق، به گردش افتاده
زان موج بیرون از جهت این شش جهت جنبان شدی
موج بیرون از جهت : موج ویران کن که از هر جهت هجوم می آورد
از شش جهت : تمام جهان
قدما به شش جهت راست چپ پیش و پس زیر و زبر معتقد بودند
شاخی دو سه گر خشک شد باقیش آبستان شود: عشق ممکن است رنجی برای عاشقان ایجاد کند اما خود عشق خسارت ها را جبران میکند
آبستان : آبستن: منظور میوه دادن شاخ خشک است.
وان خشک چون آتش شود آتش چو جان هم خوش شود
آن این نباشد این شود این آن نباشد آن شود
شاخهای خشک هم تبدیل به آتش فروزان و درخشنده میشود. یعنی عشق چنان میکند که همه چیز به چیزی ارزشمند تر از خودش بدل میشود و هیچ چیز را بی ثمر رها نمیکند.
آن این نباشد این شود: همه چیز قابلیت دگرگونی و تغییر پیدا میکند.
چیزی دهانم را ببست یعنی کنار بام و مست
هر چه تو زان حیران شوی آن چیز از او حیران شود
مصراع اول ضرب المثلی است، یعنی حرف زدن زیاد تو از خصایص معشوق مثل این است که در حال مستی لب بام ایستاده باشی یعنی خودت را با زبانت به خطر می اندازی
اشاره به سرنوشت حلاج دارد که با گفتن انالحق سرش را از تن جدا کردند.
آن که از او بود سر دار بلند. عیبش این بود که اسرار هویدا میکرد
هر چیز که تو از او حیران شوی
حیرت مرحله ای مراحل سیر و سلوک است. یک مرحله مانده به آخر . یعنی سالکی که آن را تجربه میکند مسیری بسیاری را طی کرده و به کمال نزدیک است.
مقام حیرت و شگفتی
هر چه در این جهان باعث حیرت تو شده است خود در معشوق حیران مانده است.
حیرت مقامی است که در آن سالک از سر شگفتی ساکت میشود به همین خاطر میگوید دهانم بسته شده
ثمین جان
گفت: «آن یار، کز او گشت سر دار بلند،
جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد»