گنجور

غزل شمارهٔ ۵۳۶

آمد بهار عاشقان تا خاکدان بستان شود
آمد ندای آسمان تا مرغ جان پران شود
هم بحر پرگوهر شود هم شوره چون کوثر شود
هم سنگ لعل کان شود هم جسم جمله جان شود
گر چشم و جان عاشقان چون ابر طوفان بار شد
اما دل اندر ابر تن چون برق‌ها رخشان شود
دانی چرا چون ابر شد در عشق چشم عاشقان
زیرا که آن مه بیشتر در ابرها پنهان شود
ای شاد و خندان ساعتی کان ابرها گرینده شد
یا رب خجسته حالتی کان برق‌ها خندان شود
زان صد هزاران قطره‌ها یک قطره ناید بر زمین
ور زانک آید بر زمین جمله جهان ویران شود
جمله جهان ویران شود وز عشق هر ویرانه‌ای
با نوح هم کشتی شود پس محرم طوفان شود
طوفان اگر ساکن بدی گردان نبودی آسمان
زان موج بیرون از جهت این شش جهت جنبان شود
ای مانده زیر شش جهت هم غم بخور هم غم مخور
کان دانه‌ها زیر زمین یک روز نخلستان شود
از خاک روزی سر کند آن بیخ شاخ تر کند
شاخی دو سه گر خشک شد باقیش آبستان شود
وان خشک چون آتش شود آتش چو جان هم خوش شود
آن این نباشد این شود این آن نباشد آن شود
چیزی دهانم را ببست یعنی کنار بام و مست
هر چه تو زان حیران شوی آن چیز از او حیران شود

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آمد بهار عاشقان تا خاکدان بستان شود
آمد ندای آسمان تا مرغ جان پران شود
هوش مصنوعی: بهار عاشقان فرا رسیده و زمین به رنگ و عطر گل‌ها آراسته شده است. ندای آسمان در می‌تراود و روح‌های آزاد پرواز می‌کنند.
هم بحر پرگوهر شود هم شوره چون کوثر شود
هم سنگ لعل کان شود هم جسم جمله جان شود
هوش مصنوعی: هر دریا می‌تواند سرشار از الماس‌ها و جواهرات شود، همچنین دریاچه نمکی هم می‌تواند به آبی زلال تبدیل گردد. سنگ‌های معمولی نیز می‌توانند به نگین‌های قیمتی تبدیل شوند و همه موجودات می‌توانند به روح و جان تبدیل شوند.
گر چشم و جان عاشقان چون ابر طوفان بار شد
اما دل اندر ابر تن چون برق‌ها رخشان شود
هوش مصنوعی: اگر چشمان و جان عاشقان مانند ابرهای طوفانی پر از باران شوند، اما دل در زیر ابرهای تن، مانند برق‌هائی درخشان می‌شود.
دانی چرا چون ابر شد در عشق چشم عاشقان
زیرا که آن مه بیشتر در ابرها پنهان شود
هوش مصنوعی: می‌دانی چرا چشمان عاشقان مثل ابر می‌شوند؟ زیرا که آن ماه زیبا بیشتر در بین ابرها پنهان می‌گردد.
ای شاد و خندان ساعتی کان ابرها گرینده شد
یا رب خجسته حالتی کان برق‌ها خندان شود
هوش مصنوعی: ای خوشحال و خندان، لحظه‌ای را تصور کن که ابرها گریه می‌کنند، یا خدایا، لحظه‌ای خوش را در نظر بگیر که رعد و برق‌ها با شادی می‌درخشند.
زان صد هزاران قطره‌ها یک قطره ناید بر زمین
ور زانک آید بر زمین جمله جهان ویران شود
هوش مصنوعی: اگر صد هزاران قطره باران هم بیافتند، یک قطره‌شان روی زمین نمی‌نشیند و اگر یکی از آن‌ها به زمین برسد، تمامی جهان نابود خواهد شد.
جمله جهان ویران شود وز عشق هر ویرانه‌ای
با نوح هم کشتی شود پس محرم طوفان شود
هوش مصنوعی: تمامی جهان نابود خواهد شد و از عشق، هر ویرانه‌ای مانند کشتی نوح خواهد شد. پس کسانی که به این عشق پیوسته‌اند، از طوفان در امان خواهند ماند.
طوفان اگر ساکن بدی گردان نبودی آسمان
زان موج بیرون از جهت این شش جهت جنبان شود
هوش مصنوعی: اگر طوفان آرام می‌شد، آسمان هم به خاطر آن موج‌ها حرکت می‌کرد و به سمت جهات مختلف می‌رفت.
ای مانده زیر شش جهت هم غم بخور هم غم مخور
کان دانه‌ها زیر زمین یک روز نخلستان شود
هوش مصنوعی: ای کسی که در دنیا میان مشکلات و تضادها گرفتار هستی، هم دلتنگی‌ها را تحمل کن و هم نگران نباش، زیرا آن دانه‌ها که اکنون در زیر زمین قرار دارند، روزی به درخت نخل بزرگی تبدیل خواهند شد.
از خاک روزی سر کند آن بیخ شاخ تر کند
شاخی دو سه گر خشک شد باقیش آبستان شود
هوش مصنوعی: روزی از خاک، ریشه‌ای رشد خواهد کرد و از آن، شاخه‌هایی بیرون خواهد آمد. اگرچه ممکن است چند شاخه خشک شوند، اما باقی‌مانده‌اش سرسبز و شکوفا خواهد شد.
وان خشک چون آتش شود آتش چو جان هم خوش شود
آن این نباشد این شود این آن نباشد آن شود
هوش مصنوعی: وقتی که آن خشک تبدیل به آتش شود، آتش هم مانند جان خوش خواهد شد. این وضعیت یک حالت نیست و آنچه هست، از حیث وجود متفاوت است؛ چیزی که اکنون وجود دارد، ممکن است در شرایط دیگری به گونه‌ای دیگر باشد.
چیزی دهانم را ببست یعنی کنار بام و مست
هر چه تو زان حیران شوی آن چیز از او حیران شود
هوش مصنوعی: چیزی که دهانم را بسته است، در واقع از حالت مستی و شگفتی ناشی می‌شود. هر چه تو از آن چیز حیرت‌زده شوی، آن چیز نیز متعجب می‌شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۳۶ به خوانش ماهان نوری
غزل شمارهٔ ۵۳۶ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۵۳۶ به خوانش عندلیب

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"بهار عاشقان (دکلمه: ژاله صادقیان)"
با صدای گروه میراث (آلبوم گوهر افشان)

حاشیه ها

1397/06/06 02:09
همایون

سرنوشت انسان حیرانی است زیرا هر روز به دانش او افزوده می‌‌گردد در حالیکه هستی‌ نیز همواره در نظر او گسترده تر می‌‌آید
در این جهان چه چیز‌های حیرت انگیزی که پیدا نمی شود بهار عاشقان آن روزی است که آن چه که موجب حیرت نیست بلکه سبب شادی و نورانی شدن دل است یافت شود، همان طور که در برابر دانش، گستردگی قرار دارد در برابر عشق، نزدیکی و روشنی رو به افزایش است و عاشق پی‌ برده است که همه چیز در هستی‌ ممکن است و حقیقت‌هایی‌ بیرون از آن چه یافت می‌‌شود نیز وجود دارد و حقیقتا در این هستی‌ گوهری قابل عشق ورزیدن انسان هست و گر نه انسان پیدا نمی شد و عشق پیدا نمی شد، وقتی بهار عشق آمد حیرانی رخت بر می‌‌بندد و همه آن چه که موجب حیرانی می‌‌شود رنگ می‌‌بازد جهان به بوستانی برای پرواز جان آدمی مبدل می‌‌شود نه مکانی برای درماندگی و خشکی او

1398/03/28 08:05
ثمین

در بیت اول به کارگیری استعاره مرغ یا پرنده، برای روح یکی از استعاره های بسیاری قدیمی است. شاید از یونان باستان گرفته شده باشد

1398/03/28 08:05
ثمین

جان در متون کهن به معنای روح‌ است و جسم را تن می‌نامند. جان و تن یعنی : روح و جسم

1398/03/28 08:05
ثمین

بیت دو : شوره : شوره زار به معنای کویر از همین کلمه می‌آید. یعنی سنگ به جواهر تبدیل می‌شود. به شوره زار ، کوراب هم می‌گویند. یعنی مستعد دریافت آب نیست.
باران‌که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید در شوره زار خس
او چیزی را که حتی استعدادی ندارد، مستعد تبدیل شدن به ج.اهر می‌کند. از جز بی استعداد هم چیزی ارزشمند به وجود می آورد

1398/03/28 08:05
ثمین

هم سنگ، لعل( با کسره) کان شود: یعنی سنگ به سنگ قیمتی معدن تبدیل می‌شود.

1398/03/28 08:05
ثمین

هم جسم جمله جان شود: جسم به طور کامل به روح محض بدل می‌شود

1398/03/01 00:06
ثمین

گر چشم جان عاشقان چون ابر طوفان بار شد
: طوفان بار شدن چشم : استعاره ای است اشک و رنج عشق. این رنج باعث پاک شدن دل می‌شود.

دانی چرا چون ابر شد در عشق چشم عاشقان:
دلیل اشک‌عاشقان این است که معشوق در میان ابرها پنهان است. چون از چشم ها غایب است، باعث ابری شدن جان عاشقان می‌شود.
ای شاد و خندان ساعتی کان ابرها گرینده شد: ساعت گریان شدن چشم عاشقان، ساعت نیکو و خجسته‌ای است. خدایا بزودی حال عاشقان را خندان کن
ابر، طوفان، مه ، برق( رعد و برق) مراعات نظیر دارند.

1398/03/01 00:06
ثمین

زان صد هزاران قطره ها یک‌قطره ناید بر زمین: یعنی از رنج عشق که مانند طوفان است، یک قطره هم بر اهل زمین فرود نمی آید، وگرنه این جهان ویران می‌شد

1398/03/01 00:06
ثمین

با نوح هم کشتی شود پس محرم طوفان شود: آنکه عاشق صادق است مانند کسی است که از طوفان رنج به کشتی پناه برده و آسمان از طوفان عشق، به گردش افتاده
زان موج‌ بیرون از جهت این شش جهت جنبان شدی
موج بیرون از جهت : موج ویران کن که از هر جهت هجوم می آورد
از شش جهت : تمام جهان
قدما به شش جهت راست چپ پیش و پس زیر و زبر معتقد بودند

1398/03/01 00:06
ثمین

شاخی دو سه گر خشک شد باقیش آبستان شود: عشق ممکن است رنجی برای عاشقان ایجاد کند اما خود عشق خسارت ها را جبران می‌کند
آبستان : آبستن: منظور میوه دادن شاخ خشک است.
وان خشک چون آتش شود آتش چو جان هم خوش شود
آن این نباشد این شود این آن نباشد آن شود
شاخهای خشک هم تبدیل به آتش فروزان و درخشنده می‌شود. یعنی عشق چنان می‌کند که همه چیز به چیزی ارزشمند تر از خودش بدل می‌شود و هیچ چیز را بی ثمر رها نمی‌کند.
آن این نباشد این شود: همه چیز قابلیت دگرگونی و تغییر پیدا می‌کند.
چیزی دهانم را ببست یعنی کنار بام و مست
هر چه تو زان حیران شوی آن چیز از او حیران شود
مصراع اول ضرب المثلی است، یعنی حرف زدن زیاد تو از خصایص معشوق مثل این است که در حال مستی لب بام ایستاده باشی یعنی خودت را با زبانت به خطر می اندازی
اشاره به سرنوشت حلاج‌ دارد که با گفتن انالحق سرش را از تن جدا کردند.
آن که از او بود سر دار بلند. عیبش این بود که اسرار هویدا می‌کرد
هر چیز که تو از او حیران شوی
حیرت مرحله ای مراحل سیر و سلوک است. یک مرحله مانده به آخر . یعنی سالکی که آن را تجربه می‌کند مسیری بسیاری را طی کرده و به کمال نزدیک است.
مقام حیرت و شگفتی
هر چه در این جهان باعث حیرت تو شده است خود در معشوق حیران مانده است.
حیرت مقامی است که در آن سالک از سر شگفتی ساکت می‌شود به همین خاطر می‌گوید دهانم بسته شده

1398/03/01 01:06
محسن ، ۲

ثمین جان
گفت: «آن یار، کز او گشت سر دار بلند،
جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد»