غزل شمارهٔ ۵۳۵
سودای تو در جوی جان چون آب حیوان میرود
آب حیات از عشق تو در جوی جویان میرود
عالم پر از حمد و ثنا از طوطیان آشنا
مرغ دلم بر میپرد چون ذکر مرغان میرود
بر ذکر ایشان جان دهم جان را خوش و خندان دهم
جان چون نخندد چون ز تن در لطف جانان میرود
هر مرغ جان چون فاخته در عشق طوقی ساخته
چون من قفس پرداخته سوی سلیمان میرود
از جان هر سبحانیی هر دم یکی روحانیی
مست و خراب و فانیی تا عرش سبحان میرود
جان چیست خم خسروان در وی شراب آسمان
زین رو سخن چون بیخودان هر دم پریشان میرود
در خوردنم ذوقی دگر در رفتنم ذوقی دگر
در گفتنم ذوقی دگر باقی بر این سان میرود
میدان خوش است ای ماه رو با گیر و دار ما و تو
ای هر که لنگست اسب او لنگان ز میدان میرود
مه از پی چوگان تو خود را چو گویی ساخته
خورشید هم جان باخته چون گوی غلطان میرود
این دو بسی بشتافته پیش تو ره نایافته
در نور تو دربافته بیرون ایوان میرود
چون نور بیرون این بود پس او که دولت بین بود
یا رب چه باتمکین بود یا رب چه رخشان میرود
غزل شمارهٔ ۵۳۴: رو آن ربابی را بگو مستان سلامت میکنندغزل شمارهٔ ۵۳۶: آمد بهار عاشقان تا خاکدان بستان شود
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سودای تو در جوی جان چون آب حیوان میرود
آب حیات از عشق تو در جوی جویان میرود
هوش مصنوعی: عشق تو مانند آب حیات در دل و جان من جاری است و همچون جویهایی که در پی تو رواناند، زندگیم را پر کرده است.
عالم پر از حمد و ثنا از طوطیان آشنا
مرغ دلم بر میپرد چون ذکر مرغان میرود
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که جهان پر از ستایش و تمجید از طوطیهای آشناست، ولی دل من مانند پرندهای که به یاد دیگر پرندگان میپرد، به جای دیگری میرود. به نوعی احساس جدایی و عدم تمرکز را ابراز میکند.
بر ذکر ایشان جان دهم جان را خوش و خندان دهم
جان چون نخندد چون ز تن در لطف جانان میرود
هوش مصنوعی: من جانم را برای یاد آنان فدای عشق میکنم و با خوشی و شادی به آن میبخشم. اما اگر جانم نخواهد بخندد، وقتی که به خاطر لطف محبوب از تن جدا میشود، چه کنم؟
هر مرغ جان چون فاخته در عشق طوقی ساخته
چون من قفس پرداخته سوی سلیمان میرود
هوش مصنوعی: هر پرندهای در عشق خود زینت و زیبایی میسازد، اما من هم مانند آنها در قفس گرفتارم و به سوی سلیمان حرکت میکنم.
از جان هر سبحانیی هر دم یکی روحانیی
مست و خراب و فانیی تا عرش سبحان میرود
هوش مصنوعی: هر آن کسی که در عالم وجود، به خلوص و پاکی میپردازد، هر لحظه روحی از عشق و شیدایی در او جاری میشود. این حالت شگفتانگیز و سرمستی او، به قدری بالا میرود که به عرش الهی میرسد.
جان چیست خم خسروان در وی شراب آسمان
زین رو سخن چون بیخودان هر دم پریشان میرود
هوش مصنوعی: جان چیست؟ خم خماری است که مانند شراب آسمانی در آن جاری است. به همین خاطر، سخن همانند دیوانگان در هر لحظه به سمت بینظمی میرود و از کنترل خارج میشود.
در خوردنم ذوقی دگر در رفتنم ذوقی دگر
در گفتنم ذوقی دگر باقی بر این سان میرود
هوش مصنوعی: در زمان خوردن، حس شوقی خاص دارم، وقتی میروم حال و هوایی دیگر دارم و هنگام صحبت کردن نیز لذتی متفاوت حس میکنم. احساسات و تجربیات من به همین شیوه ادامه دارد.
میدان خوش است ای ماه رو با گیر و دار ما و تو
ای هر که لنگست اسب او لنگان ز میدان میرود
هوش مصنوعی: ای ماه زیبا، در این میدان پر از هیاهو خوش بگذران و هر کسی که اسبش لنگ میزند، از میدان خارج میشود.
مه از پی چوگان تو خود را چو گویی ساخته
خورشید هم جان باخته چون گوی غلطان میرود
هوش مصنوعی: مه که در پی تو میگردد، چنانکه گویی برای تو ساخته شده است. خورشید هم به خاطر تو جان داده و همچون گوی در حال حرکت است.
این دو بسی بشتافته پیش تو ره نایافته
در نور تو دربافته بیرون ایوان میرود
هوش مصنوعی: این دو نفر خیلی مشتاق به تو هستند، ولی نمیتوانند راهی به سوی تو پیدا کنند. در پرتو نور تو، مسائل و مشکلات روشن شده، اما آنها همچنان در خارج از حیاط منزل تو ماندهاند.
چون نور بیرون این بود پس او که دولت بین بود
یا رب چه باتمکین بود یا رب چه رخشان میرود
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی میگوید زمانی که نور خارج از وجود ماست، آیا کسی که خوشبختی و موفقیت را مشاهده میکند، ای خدا، چه حالتی دارد؟ ای خدا، چه زیباییای میتابد!
حاشیه ها
1396/10/27 13:12
نادر..
میدان خوش است ای ماه رو، با گیر و دار ما و تو ...
1397/09/13 22:12
محمد
پیوند به وبگاه بیرونی
باسلام این غزل درلینک بالا توسط استاددکتر علی حاجی بلند شرح شده است انشالله مورد توجه مولوی دوستان قرار گیرد
1400/02/28 07:04
تنها خراسانی
تا یادِ تو می کنم
دلم می بالد!
بیدل دهلوی
الا بذکر الله تطمئن القلوب
1403/02/14 23:05
همایون
باز از غزل های اولیه پیش از آشنایی با شمس و تحول بنیادی که بسیار قالبی و صوفیانه وپسند روزگار حاکمان سلجوقی است تمام نشانه ها و الفاظ ناشیانه و تقلیدی و وحدت وجودی و مرگ اندیشی و ادعایی و ترکیبی و فضل فروشانه بکار رفته است قافیه پردازی و ردیف گویی سطح پایین