گنجور

غزل شمارهٔ ۵۳۳

رندان سلامت می‌کنند جان را غلامت می‌کنند
مستی ز جامت می‌کنند مستان سلامت می‌کنند
در عشق گشتم فاش‌تر وز همگنان قلاش‌تر
وز دلبران خوش باش‌تر مستان سلامت می‌کنند
غوغای روحانی نگر سیلاب طوفانی نگر
خورشید ربانی نگر مستان سلامت می‌کنند
افسون مرا گوید کسی توبه ز من جوید کسی
بی پا چو من پوید کسی مستان سلامت می‌کنند
ای آرزوی آرزو آن پرده را بردار زو
من کس نمی‌دانم جز او مستان سلامت می‌کنند
ای ابر خوش‌باران بیا وی مستی یاران بیا
وی شاهِ طراران بیا مستان سلامت می‌کنند
حیران کن و بی‌رنج کن ویران کن و پرگنج کن
نقد ابد را سنج کن مستان سلامت می‌کنند
شهری ز تو زیر و زبر هم بی‌خبر هم باخبر
وی از تو دل صاحب‌نظر مستان سلامت می‌کنند
آن میر مه‌رو را بگو وان چشم جادو را بگو
وان شاه خوش‌خو را بگو مستان سلامت می‌کنند
آن میر غوغا را بگو وان شور و سودا را بگو
وان سرو خضرا را بگو مستان سلامت می‌کنند
آن جا که یک باخویش نیست یک مست آن‌جا بیش نیست
آن جا طریق و کیش نیست مستان سلامت می‌کنند
آن جان بی‌چون را بگو وان دام مجنون را بگو
وان دُرّ مکنون را بگو مستان سلامت می‌کنند
آن دام آدم را بگو وان جان عالم را بگو
وان یار و همدم را بگو مستان سلامت می‌کنند
آن بحر مینا را بگو وان چشم بینا را بگو
وان طور سینا را بگو مستان سلامت می‌کنند
آن توبه‌سوزم را بگو وان خرقه‌دوزم را بگو
وان نورِ روزم را بگو مستان سلامت می‌کنند
آن عید قربان را بگو وان شمع قرآن را بگو
وان فخر رضوان را بگو مستان سلامت می‌کنند
ای شه حسام‌الدین ما ای فخر جمله اولیا
ای از تو جان‌ها آشنا مستان سلامت می‌کنند

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رندان سلامت می‌کنند جان را غلامت می‌کنند
مستی ز جامت می‌کنند مستان سلامت می‌کنند
هوش مصنوعی: افراد نکته‌سنج و عاقل، به خاطر تو جان خود را نثار می‌کنند. آنها با نوشیدن شراب تو، سرمست و شاداب می‌شوند و از این شادی، دیگران نیز بهره‌مند می‌شوند.
در عشق گشتم فاش‌تر وز همگنان قلاش‌تر
وز دلبران خوش باش‌تر مستان سلامت می‌کنند
هوش مصنوعی: در عشق، من بیش از دیگران جستجو کردم و به وضوح بیشتری رسیدم. از هم‌قطاران خود کمتر مشکل داشتم و از محبوبان، بیشتر لذت بردم. اکنون مستان در حال دعا برای سلامتی هستند.
غوغای روحانی نگر سیلاب طوفانی نگر
خورشید ربانی نگر مستان سلامت می‌کنند
هوش مصنوعی: تنفس و شور و شوق روحانی را همچون سیلابی پرخروش و طوفانی ببین. خورشید الهی را تماشا کن و بگذار تا مستان با حال خوب و سلامت به تو بگویند.
افسون مرا گوید کسی توبه ز من جوید کسی
بی پا چو من پوید کسی مستان سلامت می‌کنند
هوش مصنوعی: کسی به من می‌گوید که جادوی من او را مسحور کرده و از من عذرخواهی کند. برخی بدون هیچ‌گونه قوتی همچون من در پی من می‌گردند. کسانی که سرمست هستند به من سلام می‌فرستند.
ای آرزوی آرزو آن پرده را بردار زو
من کس نمی‌دانم جز او مستان سلامت می‌کنند
هوش مصنوعی: ای آرزوی بزرگ، آن پرده را کنار بزن تا همه ببینند که من جز او کسی را نمی‌شناسم و آن مستان تنها برای او سلامتی می‌طلبند.
ای ابر خوش‌باران بیا وی مستی یاران بیا
وی شاهِ طراران بیا مستان سلامت می‌کنند
هوش مصنوعی: ای ابر با بارانِ دل‌چسب، بیا و شادی و سرخوشی دوستان را همراه خود بیاور. ای پادشاه زیبایی‌ها، بیا که خوش‌گذرانان برای سلامتی تو دعا می‌کنند.
حیران کن و بی‌رنج کن ویران کن و پرگنج کن
نقد ابد را سنج کن مستان سلامت می‌کنند
هوش مصنوعی: با گیج کردن دیگران و بی‌درد و رنج کردن، می‌توان دل‌های ویران را پر از گنج و شادی کرد. ارزش جاودانی را بسنجد و مستان در دل خود برای سلامتی یکدیگر آرزو می‌کنند.
شهری ز تو زیر و زبر هم بی‌خبر هم باخبر
وی از تو دل صاحب‌نظر مستان سلامت می‌کنند
هوش مصنوعی: شهر از تو پر آشوب است، در حالی که برخی از آن بی‌خبرند و برخی دیگر باخبر. دل کسانی که صاحب نظرند به خاطر تو در حال شادابی و خوشحالی است.
آن میر مه‌رو را بگو وان چشم جادو را بگو
وان شاه خوش‌خو را بگو مستان سلامت می‌کنند
هوش مصنوعی: بگو آن معشوق زیبا را، بگو آن چشمان فریبنده را، بگو آن پادشاه مهربان را که برای خوش‌حالی و سلامتی مستان دعا و آرزو می‌کنند.
آن میر غوغا را بگو وان شور و سودا را بگو
وان سرو خضرا را بگو مستان سلامت می‌کنند
هوش مصنوعی: آن راسته‌گیر پرشور و حال را بگو، آن هیجان و شوق را بگو، آن درخت سبز و زیبا را بگو، که سرمست‌ها به او سلام می‌گویند.
آن جا که یک باخویش نیست یک مست آن‌جا بیش نیست
آن جا طریق و کیش نیست مستان سلامت می‌کنند
هوش مصنوعی: در جایی که هیچ دوستی وجود ندارد، هیچ مستی هم نیست. در آنجا نه راهی هست و نه مذهبی. مستان فقط برای سلامتی یکدیگر دعا می‌کنند.
آن جان بی‌چون را بگو وان دام مجنون را بگو
وان دُرّ مکنون را بگو مستان سلامت می‌کنند
هوش مصنوعی: بگو درباره آن عالی‌ترین و بی‌نقص‌ترین روح، و درباره آن عاشق دیوانه، و درباره آن گنج پنهان جویا شو که باده‌نوشان در حال سلام و خوشامدگویی‌اند.
آن دام آدم را بگو وان جان عالم را بگو
وان یار و همدم را بگو مستان سلامت می‌کنند
هوش مصنوعی: بگو به من از دام‌هایی که آدم را گرفتار می‌کنند، بگو از جان و روحی که در جهان وجود دارد، و بگو از یار و همراهی که در کنار است. افرادی که مستانند، به سلامتی و پایداری می‌پردازند.
آن بحر مینا را بگو وان چشم بینا را بگو
وان طور سینا را بگو مستان سلامت می‌کنند
هوش مصنوعی: درباره آن دریای زیبایی که پر از رنگ و جلوه است صحبت کن، و از آن چشمان روشن و بینا بگو. همچنین از آن کوه سینا که پر از معنویت و شکوه است یاد کن. چرا که عاشقان و مستان با شادی و سلامت به سراغ آن می‌روند.
آن توبه‌سوزم را بگو وان خرقه‌دوزم را بگو
وان نورِ روزم را بگو مستان سلامت می‌کنند
هوش مصنوعی: آن توبه‌ای که دل را می‌سوزاند به یاد بیاورید؛ آن دوزنده‌ای که لباس روحانی می‌سازد را به یاد آورید؛ آن نوری که در روز به ما زندگی می‌بخشد را یاد کنید. مستان و عاشقان در حال تجلیل و قدردانی از این نعمت‌ها هستند.
آن عید قربان را بگو وان شمع قرآن را بگو
وان فخر رضوان را بگو مستان سلامت می‌کنند
هوش مصنوعی: این بیت به روز عید قربان و جشن‌های آن اشاره دارد و به روشنایی و نورانی بودن قرآن می‌پردازد. همچنین به افتخار و زیبایی بهشت اشاره می‌کند و نشان دهنده شادابی و خوشحالی مستان است که در این مناسبت‌ها به جشن و سرور می‌پردازند.
ای شه حسام‌الدین ما ای فخر جمله اولیا
ای از تو جان‌ها آشنا مستان سلامت می‌کنند
هوش مصنوعی: ای سرور و پیشوای ما، ای مایه‌ی افتخار تمام اولیا، ای دوستی که جان‌ها به واسطه‌ی تو آشنا شده‌اند، مستان به سلامتی تو می‌پردازند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۳۳ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۵۳۳ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۵۳۳ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۵۳۳ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۳۳ به خوانش محمدرضا جراح زاده
غزل شمارهٔ ۵۳۳ به خوانش کیوان عاروان

حاشیه ها

1389/05/17 01:08
علیرضا

در بیت آخر و چند بیت قبلتر اشتباه نوشتاری وجود دارد.به خاطر جمع آوری این مجموعه خیلی ممنونیم.
---
پاسخ: لطفاً جزئیات مشکل را بفرمایید.

1389/05/17 01:08
علیرضا

در بیت آخر و چند بیت قبلتر یک مصراع نوشته نشده است. به خاطر جمع آوری این مجموعه خیلی ممنونبم.
---
پاسخ: با تشکر، مصرعی جانیفتاده، مشکل طولانی بودن یکی از ابیات بود که با تصحیح نحوهٔ نمایش حل شد.

1391/06/17 12:09
ناشناس

می شه بگین این شعر در وصف کیه؟؟؟؟؟؟؟؟ ممنون میشم ؟؟؟؟>><<<<""::}}{{

1402/08/12 07:11
حامد روشنی راد

در بیت آخر میگوید برای حسام الدین چلبی گفته است 

1392/03/13 11:06
وحید

فعل ابیات این غزل که به عنوان ردیف آمده است بایستی فعل منفرد باشد و نه جمع. یعنی "می کنند" صحیح نیست "می کند" صحیح است. اگر شعر را با ردیف " سلامت می کند" دوباره بخوانید خواهید دریافت به لحاظ آوایی این گونه مناسب تر است. در ضمن این اشتباه ممکن است از آنجا ناشی شود که کلمه "مستان" و یا " رندان" و الف و نون آن را دلیل بر جمع بسته شدن بدانیم . در حالی که در اینجا " مستان"یعنی " درحالت مستی" و" مست گونه".

1393/03/16 14:06
صادق

از بیت آخر برمی اید که این غزل در وصف حسام الدین چلبی همنشین مولانا و عامل سرودن مثنوی باشد کسی که مولانا بودن او را منشا به وجود امدن مثنوی می داند

1393/08/15 19:11
باران

آرزوی آرزو یعنی چی؟

1402/08/12 07:11
حامد روشنی راد

یعنی منتهای همه آرزوهایمنو غایت غایات 

1393/08/16 19:11
منصور

در پاسخ به باران عزیز عرض می کنم بر اساس آنچه در لغت نامه ها آمده است آرزو در معانی ذیل به کار می رود:
خواهش، کام، مراد، چشمداشت، امید، توقع، انتظار، شوق، اشتیاق، شهوت، هوی، معشوق، محبوب، دلبر، مطلوب، دلخواه، آز، حرص، استبداد رای، خودرایی، خود سری، خواستگاری( زن ) خطبه.
به نظر من در مصرع «ای آرزوی آرزو آن پرده را بردار زو» آرزوی آرزو به معنی دلبر دلبران است

1393/09/23 15:11
باران

سپاس از شما!

1393/10/25 12:12
یاسین

ای آرزوی آرزو یه عبارت فوق العاده ست...
یه معنی قشنگش اینه که آرزو رو به معنای معشوق بگیریم، آرزوی آرزو میشه معشوقِ معشوق! که احتمالا منظورش خداست... که بعدش میگه آن پرده را برار از او
یعنی خطاب به خدا که معشوق معشوق مولاناست میگه آن پرده را از معشوق من بردار!!

1393/12/02 22:03
ناشناس

و استاد شجریان به زیبایی این شعر پر مغز را خوانده اند

1394/03/25 18:05
حامد

آرزوی آرزو. در این ترکیب به آرزو تشخص داده. که مثلا اگر صفت «آرزو» یک شخص بود و این شخص می خواست آرزو کند، آن تو بودی. آرزوی آرزوها.
و البته منظورش خدا نیست. کسی نمی تونه بگه منظورش چیه. اینها تفاسیر فرامانیه. اگر مولانا خودش می خواست اشاره مستقیم به خدا/رب/اله/آفریننده می کرد. شاعر در این شعر معشوق بسیار بلند قدری رو توصیف می کنه. استنباط من اینه که اون معشوق انسان است، آنگونه که آرزویش آرزو کند!

1400/10/20 13:01
مهران

با کمال احترام شما خودتون هم تفسیر فرامانی کردین. تفسیر آقا یاسین دقیق تر بود. اشعار مولانا جنبه عرفانی داه و قابل کتمان نیست . استنباط قوی این است که معشوق یا آرزو خطاب به اولیا یا شمس داره و آرزوی آرزو خطاب به خدا. و اینکه می فرماید این پرده را بردار زو موید است. 

1402/08/12 07:11
حامد روشنی راد

خدا چرا؟ خطاب به حسامالدین است شعر

1394/03/28 09:05
فرزام

آنچنانچه از مصرع و بیت نخست این غزل می نماید وزن شعر با فعل جمع "می کنند" درست استء. شاید از نظر آوایی و طرز خواندن فعل مفرد "می کند" راحت تر ادا شود، ولی معنی و روانی بیان با فعل جمع همراه است.

1394/03/01 13:06
بهرام بحری

زنده باد استاد شجریان که این شعر را بی نظیر اجرا نمودند.

1394/03/01 22:06
فاضل

سلام بر استاد شمس بزرگوار
کمترین مدت کوتاهیست با گنجور آشنا شده؛لکن در همین اندک فرصت،از نظرات ادیبانه و بحث های عالمانه حضرتتان محظوظ بوده ام.
کوچکتر از آنم که بخواهم نقدی بر صحبت شما بکنم؛ویا خدای ناکرده توصیه ای به محضرتان داشته باشم.
اما چون دیدم حاشیه ای که نگاشته اید؛روی این غزل مولانای بزرگ است،خواستم عرض بکنم که چندان موافق این قسمت از فرمایشاتتان نیستم که موسیقی ما ضعیف است و جوابگوی جمیع احساسات بشری نیست.
قرینه مویدش هم همین تصنیف رندان مست که استاد درخشانی ساخته و حضرت استاد شجریان خوانده اند؛اگر گوش بفرمایید؛خواهید دید که چقدر خوب حتا میتوان حس کلام طربناک مولانا را به وسیله موسیقی ایرانی القا کرد.
بقول خود استاد شجریان:همه موسیقی ها بالا و پایین دارد؛غم و شادی دارد،اما موسیقی ما معرفی نشده...
کافیست به کارهایی که اخیرن در موسیقی شده التفات بفرمایید-البته به زعم بنده جنابعالی در خارج از کشور روزگار به سر میکنید و شاید چندان مقدور نباشد....-
در هرصورت موسیقی ما ضعیف نیست؛چه که از بسیاری موسیقی های دیگر قوی ترست.هم غم دارد-آنهم غم و دردی شریف و جان پرور-و هم دیگر احساسات بشری...
امیدوارم ادیب بزرگواری چون شما با جنبه ها و ابعادی که اخیرن در موسیقی ایرانی از بالقوه بالفعل شده اند مألوف تر شوید...
در ضمن آقای نامجو هم بعضی کارهایشان زیبا و پراحساس است...
پ.ن:با معذرت قبلی و قلبی؛گستاخی قلمم را ببخشید...

1394/06/20 22:09
حسین خان

سلام
این شعر غزل نیست
بلکه به این صورت باید نوشته بشه:
 
رندان سلامت می‌کنند
جان را غلامت می‌کنند
مستی ز جامت می‌کنند
مستان سلامت می‌کنند
در عشق گشتم فاشتر
وز همگنان قلاشتر
وز دلبران خوش باشتر
مستان سلامت می‌کنند
غوغای روحانی نگر
سیلاب طوفانی نگر
خورشید ربانی نگر
مستان سلامت می‌کنند
افسون مرا گوید کسی
توبه ز من جوید کسی
بی پا چو من پوید کسی
مستان سلامت می‌کنند
ای آرزوی آرزو
آن پرده را بردار زو
من کس نمی‌دانم جز او
مستان سلامت می‌کنند
ای ابر خوش باران بیا
وی مستی یاران بیا
وی شاه طراران بیا
مستان سلامت می‌کنند
حیران کن و بی‌رنج کن
ویران کن و پرگنج کن
نقد ابد را سنج کن
مستان سلامت می‌کنند
شهری ز تو زیر و زبر
هم بی‌خبر هم باخبر
وی از تو دل صاحب نظر
مستان سلامت می‌کنند
آن میر مه رو را بگو
وان چشم جادو را بگو
وان شاه خوش خو را بگو
مستان سلامت می‌کنند
آن میر غوغا را بگو
وان شور و سودا را بگو
وان سرو خضرا را بگو
مستان سلامت می‌کنند
آن جا که یک باخویش نیست
یک مست آن جا بیش نیست
آن جا طریق و کیش نیست
مستان سلامت می‌کنند
آن جان بی‌چون را بگو
وان دام مجنون را بگو
وان در مکنون را بگو
مستان سلامت می‌کنند
آن دام آدم را بگو
وان جان عالم را بگو
وان یار و همدم را بگو
مستان سلامت می‌کنند
آن بحر مینا را بگو
وان چشم بینا را بگو
وان طور سینا را بگو
مستان سلامت می‌کنند
آن توبه سوزم را بگو
وان خرقه دوزم را بگو
وان نور روزم را بگو
مستان سلامت می‌کنند
آن عید قربان را بگو
وان شمع قرآن را بگو
وان فخر رضوان را بگو
مستان سلامت می‌کنند
ای شه حسام الدین ما
ای فخر جمله اولیا
ای از تو جان‌ها آشنا
مستان سلامت می‌کنند
 

1394/09/18 17:12
رامین

پیش از هرچیز در هنگام خواندن اشعار مولانا و خصوصا دیوان شمس باید توجه داشت که فوران آتشفشان مولوی در دیوان شمس در یک قالب متفاوت از مثنوی رخ میدهد. مولانا در این اشعار طوفانی درهای تو در تو کمتر میگشاید و معمولا بر محور یک "حال" میچرخد و درّ و جواهر میریزد... تا هرکجا که بخواهد... واویلاییست تسلط او بر مفاهیم و اشارات و زبان... چطور این مرد تاب آورد الله اعلم...

1394/11/23 18:01
باختر نشین

جناب حسین خان که گفتی این شعر غزل نیست
پیشنهاد می کنم با قالب های شعری بیشتر اشنا بشی تا اگاهی بیشتری پیدا کنی
این شعر در قالب غزل است و از این دست غزل ها در دیوان شمس و دیوان سایر شعرای بزرگ سنتی، فراوان دیده می شود

1394/11/23 21:01
س ، م

با نظر حسین خان بیشتر موافقم
این چامه به نظر غزل نمی آید هرچند در قسمت غزلیات گنجانده شده ، چون فقط ردیف هاش با هم یکی ست
{ مستان سلامت می‌کنند } ولی ابیات هم قافیه نیستند
به ترجیع بند بیشتر شباهت دارد ، همانطور که حسین خان گرامی نوشتند
معمولاً غزل ها هم قافیه اند ، مگر قانون دیگری باشد که من بی خبرم

1395/03/17 10:06
سعید

مصرع اول بیت پنجم به این صورت صحیح است
این پرده را بردار ازو ویا آن پرده را بردار ازو

1395/05/26 17:07
مجتبی کلانی

به نظر این کمترین، منظور از آرزویِ آرزو همان ظاهر کلمه است. انسان ها آرزوهایی دارند و خود آرزو هم می تواند آرزویی داشته باشد. همچون غم که آرزویش زیبایی خویش است یعنی غمِ زیبا.
آرزوهای جهان جملگی آرزو دارند که در دام تو باشند ای عشق
آرزوی آرزو خود عشق است.

1395/07/11 23:10
سعید

من از وقتی که این شعر رو خوندم ،نمی دونم چرا تمام تنم می لرزه،یه حس عجیبی داره.واویلاست!!!!!!!!جلاللخالق. اون دیگه کی بود

1396/01/28 22:03
فرزام

آن دام آدم را بگو وان جان عالم را بگو وان یار و همدم را بگو مستان سلامت می کنند. حضرت مولانا جمع اضداد (دیالکتیک) که نیروی محرکه ی انسان و حرکت متعالی است را به زیبایی نشان می دهد، دام عالم (شیطان)، جان عالم (خداوند) و یار و همدم (عشق) که در جان هر انسانی وجود دارد وسرچشمه ی اعمال آدمی است. خوش گفته اند بزرگان که مولانا هگل پارسی زبانان و مشرق زمینیان است

1396/02/06 09:05
محمد فروتن

به نظر من " آرزوی آرزو" می تواند به معنای آرزوی آرزوها یعنی بزرگترین آرزو, مهم ترین آرزو یا چیزی شبیه این باشه. از این دست ترکیبات در زبان فارسی وجود دارد مانند "شاه شاهان" یا " خدای خدایان"
اگر اشتباه می کنم دوستان راهنمایی کنند. با سپاس از * گنجور *

1396/03/22 16:05
فرشاد

این مدعیان درطلبش بیخبرانند
کان را که خبر شد خبری باز نیامد

1396/04/23 14:06
negin

سلام.
در پاسخ به ایرادی که از جانب اقای وحید مطرح شد باید بگویم ساخت صفاتی که به همراه ان ایجاد می شوند،از ترکیب بن مضارع با این پسوند صفت ساز هست درحالی که برای مثال واژه ی مست،اصلا بن فعل نیست و دیگر این که این واژه خود صفت است و جمع ان با پسوند ان،حشو.
بنظر می رسد شما در این قسمت دچار اشتباه شده اید وگرنه واژه ی مستان در این شعر دقیقا بر جمع دلالت دارد.

1396/08/28 10:10
فرزاد اقبال

"آرزوی آرزو"
آرزوی هر آرزویی اجابت و برآورده شدنه. پس مخاطب "ای آرزوی ارزو" خداوند مستجاب الدعواه (براورنده آرزوها) ست.
شاعر از خداوند میخاد پرده از چهره معشوقش برداره

1396/08/28 11:10
فرزاد اقبال

"شمع قرآن"
یعنی انچه موجب روشنی قران است. میدونیم که علم تفسیر با ریشه فسر (به معنی،روشن کردن) در اسلام جهت اشکار کردن معانی ضمنی قران ایجاد شد.

1396/08/28 11:10
فرزاد اقبال

"مستان سلامت می کنند"
دوستی که "مستان" رو صفت و به معنی مستانه و مست وار گرفته گویا اصلا معنی سلام دادن مستان رو نگرفته. سلام کردن و سلامتی گفتن یکی از آداب شراب نوشیه که امروزه هم برقراره و شخص شراب نوش شراب رو به سلامتی (طول عمر و دوام) کسی یا چیزی مینوشه. پس این مستها هستمد که سلام و سلامتی میگن. وگرمه مست وار سلام گفتن نه تنها بجهت دستوری غلطه بلکه به جهت محتوا هم حشوه

1396/10/19 20:01
ShahRah

این شعر یک غزل هست، اصولا وزن مستفعلن مستفعلن در یک مصرع در ادبیات پارسی کمتر استفاده شده. از سوی دیگر شما اگر با کارهای مولانا آشنایی کامل داشته باشید می بینید که از این دست قافیه های درونی بسیار پیدا می شود.
موضوع و درون مایه هم که بسیار گویاست غزل است.
به نظر من مستان (مست+ان) جمع هست و نشان دهنده تمامی مخاطبینی هست که با فعل بگو و بیا مفعول و فاعل شده اند. یعنی همه مستان به همدیگر سلام می کنند. مسلما شاعری مانند مولانا آنقدر عمیق هست که بتواند در همین شعر نشانه هایی از این واژه مستان که به کار می برد به نمایش بگذارد.
البته می تواند شخصیت های دیگری هم در بر بگیرد.

1396/11/23 12:01
حمیدی

علامه فاطمی نیا :مولانا در این غزل اسم دوازده امام را آورده است ولی مرحوم فروزانفر معتقد است مال او نیست و برداشته است ولی در دیوان چاپ هند هست.

1396/11/05 18:02
محمدی

این شعر با صدای استاد حسام الدین سراج خیلی زیبا شده .
ولی در این سایت لینک این اثر خراب شده. و یا اصلا وجود ندارد
در اثر بوی بهشت سراج

1396/12/23 15:02
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com

حال و هوای من در روبه رو شدن با این غزل
▓ آسمان غُرُنبِه شاید برای بچه هایی که تازه دارند تجربه اش می کنند ظاهر وحشتناکی داشته باشد اما خیلی زود با گوش آن ها خودمانی می شود . مگر خودمان نبودیم ترسیده و نترسیده عاشق و شیفته ی آسمان غُرُنبِه ها شدیم . درست مثل صداهای عجیب و غریبی که گاهی بزرگ ترها حین بازی و شوخی برای بچه هایشان در می آورند و ذوق آن ها را می شکفانند ، شکفتیم .
و اما آسمان غُرُنبِه های اسفند ماه مرا یاد پسربچه های مدرسه ای می اندازد که زنگ خانه با چاقویی کوچک ، پی گُوالَک ها می گشتند . بعدها فهمیدم گُوالَک همان قارچ است . قارچ های بسته بندی شده در مغازه ها یا قارچ هایی که وانتی ها برای فروش در کوچه ها می آورند ولی خوب این قارچ ها هرگز طعم آن گُوالَک هایی را نداد که خودمان از زمین بیرون می آوردیم . بین بچه ها در پیدا کردن محل گُوالَک ، همیشه کُری وجود داشت ، هر کدامشان خود را متخصص تر و متبحرتر از دیگری می شمرد .
الان چند دقیقه ای است که آسمان از تیرگیِ بارانی خود کم کرده است و به خورشید که تاب مَستوری ندارد اجازه داده است که از روزنش سر بیرون بیاورد ، و من یاد حرف پدرم افتاده ام که وقتی در بچگی از او پرسیدم : «آقا چرا این موقع ها آسمان تاریک و روشن می شود؟» به من گفت : «خدا دارد چراغ خانه اش را خاموش و روشن می کند.»
▌ احمد آذرکمان ـ چهارم اسفند 96

1397/08/08 13:11
رضا

خدایا کاش میشد ذره ای از دریای عشق مولانا را درک کرد ، که اگر میشد جز شادی و عشق به مردم و خالق در دل و جان هیچ کس نبود، مولانا عشق محض است و درک او فقط برای عاشق واقعی قابل درک است و بس. هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من ،یا حق

1397/08/21 13:11
حبیب

به چه علت ای غزل سراییده شده
لطفا اگر کسی میدونه جواب رو برام ایمیل کنه
www.Habibsafari66@gmail.com

1397/10/19 17:01
میلاد

درود
واقعا نمیدانم چرا هر جا سخن از عشق و مستی میاید آنرا به خدا و اهل بیت نسبت میدهید؟
شاید واقعا منظور عشق زمینی باشد
مثلا در شعری که اسم شراب و مستی میاید چ ربطی به خدا دارد؟
لطفا نظراتی را که می‌شنوید بیان نکنید حداقل اندکی تامل کنید در معنای شعر
با سپاس از سایت خوبتون

1402/08/20 21:11
مهدی مهدی

سلام

شوخی میکنید یا واقعا از ادبیات، شعر، حافظ، مولانا، شراب و مستی عرفا هیچ چیزی نمی دانید؟

1402/11/25 10:01
امیر آدینه لو

با سلام و درود. شما ما را دعوت به تأمل کردید. ولی پیشنهاد می‌کنم مقدمه شهید مطهری رحمة الله علیه بر دیوان حافظ را مطالعه بفرمایید. قسمتی از این مقدمه : عرفان ، گذشته از اینکه مانند هر علم دیگر اصطلاحاتی مخصوص به خود دارد ، زبانش زبان رمز است . عرفا در برخی کتب خود کلید این رمزها را به دست داده‌اند...

1402/11/25 14:01
رضا از کرمان

سلام بر شما 

  جناب مطهری فرمودند ولی توجه نداشتند که عرفان علم نیست  وگرنه مثل تمام علوم اکتسابی بود .

1397/11/01 05:02

سلام اینم لینک آهنگ
پیوند به وبگاه بیرونی

1398/03/20 22:06
حجت الله ماله میر

ای عزیزان جان . جان من فدای جانهای شما
این اشعار را برای شما گفته دروصف جانهای شما شما که این شعر را میخوانی . خویش تو همین لحظه این شعر را درک میکند همه آن صفات آن طور سینا آن دام آدم آن یار و همدم همه خودت هستی البته برحسام الدین هم سلام مستانه میفرستد اما حسام را شخص نمیپندارداو رهیده از نفس است پس یکیست با مستان حضرت مولانا هستی درون قلب همه شمارو یکی میداند و سلام میفرست یعنی برکات بر شما باد
البته سلام بجانهای شما سلام بخداوند هم هست چون برای مولاا پرده دو بینی کنار رفته و جانهای ما و حق را یکی میبیند
این خویش تو حضور تو که بصورت جا ن نمودکرده همان ریسمان الهی و حبل و ورید توست که فرمود در او آویز که محکمترین پیوند است از خودت بپرس این هوشیاری که از دریچه چشمان بجهان مینگرد کیست این هوشیاری که حتی بفکرهایم آگاه است آنگاه سفر درونی خویش را آغاز کن برای یافتن آن گوهری که مولانا بر او سلام مستانه میفرستد

1401/10/28 02:12
A Zakariyanezhad

👍👍👍

1398/10/01 10:01
هادی

با سلام به نظر این جانب این شعر در وصف
غایب از نظر
حضرت ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف باشد.
به شعر می خورد در مورد یک شخص غایب از دیده باشد و شاعر به دلیل عطشی که نسبت به دیدار و ارادت بسیاری که نسبت به آن شخص دارد سروده شده باشد.
و حسام الدین چلپی به نظر فاقد مورد اول باشد.
در رابطه با امام علی علیه السلام نیز این نکته صدق میکند
چرا که طبق مشهور مولوی دیوانه و عاشق امیر المومنین علیه السلام بوده است.

1400/09/16 18:12
هادی رنجبران

توهم شدید

 

1402/04/07 19:07
اسلام علوی انسان سازم آرزوست 🤲

جهل شدید دارند مردم در معرفت به خدا و اولیای برحقش..

فکر میکنید امثال مولانا یک کوته فکر بودند و صرفا شاعر بودند، نخیر آنها عارف به معرفت خدا و اولیای آنها بودند..

در تمامی شعرهایش، از حسام الدین و صلاح الدین و سلیمان لسین معنوی که اسم آورده همه و همه اش منظور حضرت قائم است..

ولی در آن زمان بسیاری از عرفا مانند مولوی، حافظ، عطار و ... بخاطر شیعه کشی شدید در آن زمان مجبور به رندی (تقیه) بودند و بارها از نام رندان باری توصیف خود اسم برده اند...

1399/08/23 07:10
سید عماد

...درست هست اینها را برای شمس میگوید ، برای حسام الدین میگوید ، برای صلاح الدین میگوید ، اما خیر ، اینها را برای او میگوید ، برای آن ولی مطلق...

مخاطبش چه کسانی هستند؟...
...میگوید با کسی که سینه اش شرحه شرحه از فراق باشد ، پاره پاره از فراق باشد ، درد فراق سینه را تکه تکه کرده باشد... با اینها حرف میزنم ، نه با آن آقای دکتری که در دانشگاه سوربن نشسته است...


...هر چه میگوید حسام الدین ، صلاح الدین... اینها خیر ، میخواهد بگوید《 مهدی 》میخواهد بگوید من به او رسیدم . توصیفاتی که دارد میکند ، توصیفات مناسب با انسان معمولی نیست ، مناسب با ولایت مقیده نیست ، مناسب با ولایت مطلق هست...


...به که سلام میکند؟
ای آرزوی آرزو ، آن پرده را بردار از او...
غیبت کرده ای رفته ای پشت پرده غیبت ، بردار آن پرده را...

...میگویی خیر ، من با او ارتباط ندارم ؟ بیا مرا بو بکش ، تا بویش را از من بشنوی...
...آنجا میگوید مرا بو بکش تا بوی او را از من... اینجا میگوید لبت را بر لب بگذار تا شرابی را که در مجلس آنها خورده ام از من احساس...
علامه مروجی سبزواری
برگرفته از جلسات #مثنوی
@shams_sabzevari کانال تلگرام

1401/10/28 02:12
A Zakariyanezhad

مولانا در ابتدا سنّی بوده،منظور مولانا جان درون یعنی خداست،به اناالحق گفتن منصور حلاج رسیده که وقتی به این درجه میرسی دین معنی نداره میتونی شعر خدا هرگز نمیخواهد خدا باشد رو بخونی بعد متوجه میشی که دیگه دین خاصی براش مطرح نیست

1402/04/07 20:07
اسلام علوی انسان سازم آرزوست 🤲

منظورش این است که خدا دیگر نمی خواهد آن خدایی که مردم ازش درست کردند باشد..

امثال مولانا عارف فقیه عالم و حکیم بودند، بعد چگونه حکم بی خدا بهشون می چسبونید..

در تمام اشعارش بوی خدا و قرآن و اولیای بر حق خدا رو می توانید به وضوح بچشید، البته آثار مولانا مانند قرآن است که هرکس به اندازه فهم و سلیقه خودش از آن برداشت می کنند..

1402/08/20 21:11
مهدی مهدی

سلام

پیامبران دین را آوردند و تا لحظه مرگ به دین پایبند بودند و از دین عبور نکردند و از دین بی نیاز نشدند، جانشینان آنها هم همین طور.

اون وقت بعضی آدم های بی قیدِ به ظاهر مقدس گفتند ما آنقدر بالا رفتیم که از دین بی نیاز شدیم، مقام دروغینی که هیچ یک از پیامبران و ائمه چنین ادعایی نکردند. این آدم های بی قید اگر نمرده بودند و فرصت بالاتر رفتن داشتند حتما از خدا هم بی نیاز می شدند.

اما لطفاً این حرف ها را به امثال مولانا و حلاج نسبت ندید. عرفان مولانا و حلاج از مسیر دین و شریعت بوده و عرفای حقیقی هرگز از دین و شریعت عبور نکردند.

1399/08/18 12:11
محمدعلی مهدی زاده فومنی

من فکر می کنم مولانا با نشانه هایی که دراین غزل می دهد مانند غوغای روحانی،خورشید ربانی ،آرزوی آرزو،نقد ابد،حیران کن و بی رنج کن ،دام آدم،جان عالم،جان بی چون ،وادی مقدس طورسینا،عیدقربان،شمع قرآن،فخررضوان و.... درحال توصیف بهشت و بهشتیان است. و عارفان معتقدند بالاترین ارزو ،بهشت و لقای الله است که – من کس نمی دانم جزاو- و نوشیدن شراب بهشتی که بالاترین مستی است. و منظور از مستان همان بهشتیان هستند که به مراد دل خد رسیدند و از شراب بهشتی نوشیدند؛ مطابق آیات قرآن ، تحیت و خوش آمدگویی بهشتیان «سلام» است؛که شامل سلام های زیر است:
1- سلام خداوند به بهشتیان
از جانب پروردگارمهربان به آنان سلام گفته می ‏شود (58)یاسین
2-سلام نگهبان بهشت به بهشتیان
و کسانی که از پروردگارشان پروا داشته‏ اند گروه گروه به سوی بهشت‏ سوق داده شوند تا چون بدان رسند و درهای آن به رویشان گشوده گردد و نگهبانان آن به ایشان گویند سلام بر شما خوش آمدید در آن درآیید و جاودانه بمانید (73)زمر
3-سلام فرشتگان به بهشتیان
همان کسانی که فرشتگان جانشان را در حالی که پاکند می‏ ستانند و به آنان می‏ گویند سلام بر شما باد به پاداش آنچه انجام می‏ دادید به بهشت درآیید (32)نحل
همان بهشت های عدن که آنان با پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان که درستکارند در آن داخل می ‏شوند و فرشتگان از هر دری بر آنان درمی ‏آیند (23)رعد
و به آنان می‏ گویند سلام بر شما به پاداش آنچه صبر کردید راستی چه نیکوست فرجام آن سرای (24)رعد
به سلام و شادکامی در آن درآیید که این روز جاودانگی است (34)ق
به آنان گویند با سلام و ایمنی در آنجا داخل شوید (46)حجر
4-سلام بهشتیان به یکدیگر
درودشان روزی که دیدارش کنند سلام خواهد بود و برای آنان پاداشی نیکو آماده کرده است (44)احزاب
نیایش آنان در آنجا سبحانک اللهم و درودشان در آنجا سلام است و پایان نیایش آنان این است که الحمد لله رب العالمین (10(یونس
در آنجا نه بیهوده‏ ای می ‏شنوند و نه سخنی گناه‏ آلود (25)نبا
سخنی جز سلام و سلام نیست (26)نبا
و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‏ اند به بهشتهایی درآورده می ‏شوند که از زیر درختان آن جویبارها روان است که به اذن پروردگارشان در آنجا جاودانه به سر می ‏برند و درودشان در آنجا سلام است (23)ابراهیم

1402/08/20 21:11
مهدی مهدی

امام صادق علیه‌السلام:

بندگان، سه گروهند: گروهی خدا را از ترس می‌پرستند که این پرستش بردگان است و گروهی، در جستجوی پاداش که این پرستش مزدوران است [که اگر به او مزد ندهند، عبادت نمی‌کند] و گروهی، خداوند را به سبب عشق و محبّت می‌پرستند که این پرستش آزادگان و برترین پرستش است.

کسانی که از بند ترس و طمع آزاد هستند، خدا را با انگیزه عشق و محبت او عبادت می‌کنند، حافظ هم می‌گوید:

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز بند هر چه رنگ تعلق بگیرد، آزاد است

1399/09/27 17:11
یسنا

واقعا برام عجیبه قطعه ی رندان مست استاد بزرگوار! انفدر زیبایی در یک قطعه موسیقی واقعا بی نظیره. از شعر گرفته تا صدای بی نظیر

1401/04/01 01:07
یوسف رشیدی

در بیت ۱۲، وان دُرّ مکنون را بگو ... 

1402/05/30 18:07
چیذر

بسیار زیباست

 

1403/11/13 01:02
یک ایرانی

شعر از مولاناست، هوش مصنوعی نوشته از حافظ است!! خیلی ضایعست

1404/01/23 10:03
امین مروتی

 

 

شرح غزل شمارهٔ ۵۳۳ (رندان سلامت می‌کنند)

مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)

 

محمدامین مروتی

 

مخاطب مولانا حسام الدین است. به او می گوید که همه و من جمله مرا را از جام عشق مست کرده ای و مستان به شکرانه ی مستی شان، به تو سلام می کنند و جانشان را برایت می دهند و او را به حلقه سماعشان دعوت می کنند.

 

رندان سلامت می‌کنند، جان را غلامت می‌کنند

مستی ز جامت می‌کنند، مستان سلامت می‌کنند

رندان همان مستان زیرک اند که مستی را به هشیاری ترجیح داده اند و از جام عشق سرمست اند.

 

در عشق گشتم فاش‌تر، وز همگنان قلّاش‌تر

وز دلبران خوش باش‌تر، مستان سلامت می‌کنند

مولانا عشق و شادی فراوان خود را پنهان نمی کند و خود را در عاشقی قلاش یعنی کلاش می داند. این کلاش هم مانند رند، سابقا معنای منفی داشته ولی در اینجا به معنای انسان زرنگی است که سرش کلاه نمی رود تا به عالم هشیاری برگردد.

 

غوغای روحانی نگر، سیلاب طوفانی نگر

خورشید ربانی نگر، مستان سلامت می‌کنند

این مستان در عوالم روحانی و پر تلاطم روح سیر می کنند و سرشار از نور معرفت اند.

 

افسون مرا گوید کسی، توبه ز من جوید کسی؟

بی پا چو من پوید کسی؟ مستان سلامت می‌کنند

کسی سعی نکند مرا جادو کند یا از من بخواهد توبه کنم. من بدون پا سیر می کنم. یعنی سیر من نه با پای زمینی که سیری روحانی است.

 

ای آرزوی آرزو، آن پرده را بردار زو

من کس نمی‌دانم جز او، مستان سلامت می‌کنند

تو تمام آرزوهای منی. آرزو هم آرزوی تو را دارد. پرده از رخ معشوق بیفکن که جز او کسی را نمی شناسم.

 

ای ابر خوش˚‌باران بیا، وی مستی یاران بیا

وی شاهِ طرّاران بیا، مستان سلامت می‌کنند

چون ابر خوش می باری و یاران را مست می سازی. ای رئیس و رهبرِ راهزنان دل! نزد ما بیا.

 

حیران کن و بی‌رنج کن، ویران کن و پرگنج کن

نقد ابد را سنج کن، مستان سلامت می‌کنند

حیرانم کن تا از رنج بیاسایم. نفسانیتم را ویران کن تا از گنج معنا پر شوم. با مقیاس ابدیت نقدم کن. یعنی با معیارهای ابدی و ازلی، مرا بسنج و میزان کن.

 

شهری ز تو زیر و زبر، هم بی‌خبر هم باخبر

وی از تو دل صاحب‌نظر، مستان سلامت می‌کنند

عامی و عارف شهر را به آشوب کشیده ای(معنای شهر آشوبی). دل من از برکت تو صاحب نظر شده و بصیرت یافته است.

 

آن میر مه‌رو را بگو، وان چشم جادو را بگو

وان شاه خوش‌خو را بگو، مستان سلامت می‌کنند

بدان پادشاه خوشرو و خوشخو و آن چشم افسونگر، بگو که مستان به تو سلام می رسانند.

 

آن میر غوغا را بگو، وان شور و سودا را بگو

وان سرو خضرا را بگو، مستان سلامت می‌کنند

اوست که غوغا و شور و شیدایی برمی انگیزد. اوست که سوری همیشه سبز است.

 

آن جا که یک باخویش نیست، یک مست آن‌جا بیش نیست

آن جا طریق و کیش نیست، مستان سلامت می‌کنند

در عالم مستی کسی با خود نیست و همه یکی هستند، بی آن که از فرقه و کیش خاصی سخن بگویند.

 

آن جان بی‌چون را بگو، وان دام مجنون را بگو

وان دُرّ مکنون را بگو، مستان سلامت می‌کنند

بدو بگویید ای جان بی همتا! ای اسیر کننده ی عاشقان! و ای مروارید پنهان! مستان به تو سلام می رسانند.

 

آن دام آدم را بگو، وان جان عالم را بگو

وان یار و همدم را، بگو مستان سلامت می‌کنند

بگویید تو جان آدم و عالمی و انسان اسیر دام توست.

 

آن بحر مینا را بگو، وان چشم بینا را بگو

وان طور سینا را بگو، مستان سلامت می‌کنند

تویی دریایی آبی رنگ هستی. اهل بصیرتی و طور سینای عشقی که قرارگاه عاشق و معشوق است.

 

آن توبه‌سوزم را بگو، وان خرقه‌دوزم را بگو

وان نورِ روزم را بگو، مستان سلامت می‌کنند

او توبه ام را شکست و خرقه ی عشق بر تنم دوخت. اوست مایه بینایی من.

 

آن عید قربان را بگو، وان شمع قرآن را بگو

وان فخر رضوان را، بگو مستان سلامت می‌کنند

اوست عید قربان من که باید برایش قربانی شوم. اوست که معانی قرآن را روشن می کند. اوست که افتخار بهشتیان است.

 

ای شه حسام‌الدین ما! ای فخر جمله اولیا

ای از تو جان‌ها آشنا! مستان سلامت می‌کنند

در مقطع بیت مشخص می شود که مخاطب مولانا حسام الدین چلبی است که مولانا او را به حلقه سماع دعوت می کند. جان مولانا با جان او آشناست و او فخر اولیای الهی است.

 

2 فروردین 1404