گنجور

غزل شمارهٔ ۵۱۵

خانه دل باز کبوتر گرفت
مشغله و بقر بقو درگرفت
غلغل مستان چو به گردون رسید
کرکس زرین فلک پر گرفت
بوطربون گشت مه و مشتری
زهره مطرب طرب از سر گرفت
خالق ارواح ز آب و ز گل
آینه‌ای کرد و برابر گرفت
ز آینه صد نقش شد و هر یکی
آنچ مر او راست میسر گرفت
هر که دلی داشت به پایش فتاد
هر که سر او سر منبر گرفت
خرمن ارواح نهایت نداشت
مورچه‌ای چیز محقر گرفت
گر ز تو پر گشت جهان همچو برف
نیست شوی چون تَف خور درگرفت
نیست شو ای برف و همه خاک شو
بنگر کاین خاک چه زیور گرفت
خاک به تدریج بدان جا رسید
کز فر او هر دو جهان فر گرفت
بس که زبان این دم معزول شد
بس که جهان جان سخنور گرفت

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خانه دل باز کبوتر گرفت
مشغله و بقر بقو درگرفت
هوش مصنوعی: دل مانند خانه‌ای است که کبوتران آن در آن سکونت دارند. وقتی دل شلوغ و مشغول می‌شود، آرامش و سکوتی که باید در آن باشد، به هم می‌ریزد و مانند زمانی است که صدای بقر و سایر عوامل مزاحم، در محیطی آرام و دلنشین ایجاد مزاحمت می‌کند.
غلغل مستان چو به گردون رسید
کرکس زرین فلک پر گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که سر و صدای شادی بخشِ مستان به آسمان رسید، یک عقاب زرد رنگ در آسمان پرواز کرد.
بوطربون گشت مه و مشتری
زهره مطرب طرب از سر گرفت
هوش مصنوعی: ماه و سیاره‌های مشتری و زهره در حال رقص و شادی‌اند و موزیک و آهنگ شادی به این مراسم افزوده شده است.
خالق ارواح ز آب و ز گل
آینه‌ای کرد و برابر گرفت
هوش مصنوعی: خداوند روح‌ها را از آب و گل آفرید و مانند یک آینه آن‌ها را در مقابل هم قرار داد.
ز آینه صد نقش شد و هر یکی
آنچ مر او راست میسر گرفت
هوش مصنوعی: از آینه تصویرهای زیادی پیداست و هر یک از آن‌ها چیزی است که به او نسبت داده می‌شود.
هر که دلی داشت به پایش فتاد
هر که سر او سر منبر گرفت
هوش مصنوعی: هر کسی که قلبی مهربان و دوست‌دار داشته باشد، به پای آن دل به زمین می‌افتد و کسی که در برقراری ارتباط و تأثیرگذاری بر دیگران مؤثر است، مانند کسی است که بر بالای منبر قرار گرفته و سخنرانی می‌کند.
خرمن ارواح نهایت نداشت
مورچه‌ای چیز محقر گرفت
هوش مصنوعی: در بیانی ساده می‌توان گفت: اگرچه خرمن ارواح بی‌پایان است، اما یک مورچه چیزی ناچیز و کم‌ارزش را برداشت کرد.
گر ز تو پر گشت جهان همچو برف
نیست شوی چون تَف خور درگرفت
هوش مصنوعی: اگر دنیا به خاطر تو پر از نعمت و خوشی شود، مانند برف که در آفتاب ذوب می‌شود، به یکباره همه چیز فنا می‌شود.
نیست شو ای برف و همه خاک شو
بنگر کاین خاک چه زیور گرفت
هوش مصنوعی: برف، از خود را کنار بگذار و به خاک تبدیل شو. نگاه کن که این خاک چه زیبایی‌ها و زینت‌هایی به خود گرفته است.
خاک به تدریج بدان جا رسید
کز فر او هر دو جهان فر گرفت
هوش مصنوعی: خاک به مرور زمان به جایی رسید که از آن، هر دو جهان به تسخیر و کنترل او درآمد.
بس که زبان این دم معزول شد
بس که جهان جان سخنور گرفت
هوش مصنوعی: به خاطر این که زبان در این لحظه گیر کرده و ناتوان شده، جهان هم به نوعی جان سخن را به دست آورده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۱۵ به خوانش نادیا رحمان
غزل شمارهٔ ۵۱۵ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۱۵ به خوانش محسن لیله‌کوهی

حاشیه ها

1394/09/07 09:12
هنگامه حیدری

در بیت هشتم به جای خود،
خور
صحیح است:
گر ز تو پُر گشت جهان همچو برف
نیست شوی چون تف خور درگرفت

1395/05/22 00:07
Wow boy

The creator of souls built a mirror from mud and soil and took it front himself

1397/10/06 10:01
شاپرک

منظور اینه که بنگر به شگفتی خلقت که خالق آینه ای از گل و لجن ساخته( خلقت انسان) و آنرا روبروی خود گرفته حال اگر انسان گل و لجن و حیوانیت خویش را از آینه بزداید و روح خود را بپرورد صفات خداوند در او متجلی میشود و بازتاب پیدا میکند.
گل ترکیب آب و خاک است و اگر خاک را از آن جدا کنیم آب میماند( و جعلنا من الما کل شی حی) وقتی آب بماند همچون آینه زلال و شفاف و بازتاب دهنده می شود

1402/12/23 11:02
مصطفی خدایگان

در مصرع دوم بیت هشتم «تف خود» اشتباه است و باید هرچه سریعتر اصلاح شود به «تف خور»

و لطفا فتحه‌ی تف را درج کنید تا به جای تَف، اشتباها تُف خوانده نشود‌.

سپاس از زحمات شما عزیزان گنجوری