اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر تو ملولی ای پدر جانب یار من بیا
تا که بهار جانها تازه کُند دل تو را
هوش مصنوعی: اگر تو ناراحت هستی، بیا به سویم که با آمدن یارم، جانها تازه میشود و دل تو هم شاد خواهد شد.
بوی سلام یار من لخلخهی بهار من
باغ و گل و ثمار من، آرَد سوی جان، صبا
هوش مصنوعی: عطر سلام محبوبم مانند شور و نشاط بهار، گلها و میوهها را به سمت جانم میآورد، ای نسیم.
مستی و طُرفه مستیای، هستی و طرفه هستیای
مُلک و دراز دستیای، نعرهزنان که الصّلا
هوش مصنوعی: مست شدن و شگفتی از مستی، وجود و شگفتی از وجود، سلطنت و دستان بلند و نعرهزنان که برای نماز به سمت خدا میخواند.
پای بکوب و دست زن، دست درآن دو شست زن
پیش دو نرگس خوشش کُشته نگر، دل مرا
هوش مصنوعی: با شادی و شوق، پا به زمین بکوب و دستهایت را به هم بزن. در حالی که دو انگشت شستت را به هم فشار میدهی، به آن دو گل نرگس زیبا که در جلویم هستند، نگاه کن؛ چرا که قلبم را از عشق به آنها کشتهای.
زنده به عشق سرکشم، بینی جان چرا کشم
پهلوی یارِ خود خَوشم، یاوه چرا روم چرا؟
هوش مصنوعی: عشق زندگیام را به حرکت در میآورد و اگر جانم را هم در این راه بدهیم، چه اهمیتی دارد. من در کنار محبوبم خوشحالم و نیازی به حرفهای بیاساس ندارم. چرا باید از این خوشی دور شوم؟
جان چو سوی وطن رود، آب به جوی من رود
تا سوی گولخن رود طبع خسیسِ ژاژخا
هوش مصنوعی: وقتی که روح به سمت میهن برگردد، آب هم به سوی جوی من روان میشود تا مانند طبع بخیل و پرحرف، به جایی نرود.
دیدن خسرو زمن شعشعه عقار من
سخت خوش است این وطن، مینروم از این سرا
هوش مصنوعی: دیدن خسرو، پادشاه من، در این سرزمین برایم بسیار دلپذیر است. این وطن برای من عزیز است و از این جا نمیروم.
جان طرب پرست ما، عقل خراب مست ما
ساغر جان به دست ما، سخت خوش است ای خدا
هوش مصنوعی: روح شادمان ما و عقل پریشان ما، وقتی که جام زندگی را در دست داریم، خوشبختی واقعی را تجربه میکنیم. ای ایزدی!
هوش برفت، گو برو، جایزه گو بشو گرو
روز شدهست، گو بشو! بیشب و روز تو بیا
هوش مصنوعی: عقل و تفکر رفته است، بگو برو، جایزهات را بگیر و تبدیل به گرو بکن. روز شده است، برو! بیوقفه و بدون شب و روز، تو هم بیا.
مست رود نگار من در بر و در کنار من
هیچ مگو که یار من باکَرَمست و باوفا
هوش مصنوعی: مستم از زیبایی معشوقم که در کنار من است. هیچ کس را نگو که محبوب من باکره و وفادار است.
آمد جانِ جانِ من، کوری دشمنان من
رونق گلستانِ من، زینت روضهی رضا
هوش مصنوعی: عشق و جان من آمد، و دشمنانم را کور کرد. او زیبایی باغ من و زینت بهشت من است.
حاشیه ها
1391/07/29 09:09
موسی فخرابادی
غلط املایی:روز شدست اشتباها روز شدشت نوشته شده
مست مست اشعار توام مولای ما. تو که بودی اینچنین مستم ز تو
شعرهایت سراپا شور است و آتش. در رقص بشد هر آنچه بودست.
عرفان جلال دین یا فرهنگ جلالی که محصول هم نشینی اوست با شمس دین، مرد بزرگ ایران زمین و عارف کبیر تبریزی، همانا دعوت است از همه انسانها برای حضور در وطن جان و شنیدن بوی بهارِ جان و نجات جانهای ملول و دل تنگ و استقبال از نوی و نوروزی بودن
این فرهنگ چون نسیمی از جان شمس به جان جلال دین وزیدن گرفته و جلال دین آن را چون لخلخهای در جهان پراکنده است
این سلامِ آشنایی همیشه به تازه واردان، خوش آمد گوست و درودی دایمی و بی پایان است و چون صبا همواره در حال وزیدن
به راستی جلال دین وطن و سرزمینی نو برای جان انسان آفریده است که در آن پادشاهی با فرّ و کرامت هست و همه خوشی و طرب و مستی نصیب جانها است
در آن جا نگرانی سود و زیان و پشیمانی و ترس و دودلی کار نمی کند زیرا اینها به جهان تنگ رقابتها و حسادتها و کین توزیهای آدمهای کوچک با جانهای لرزان و ضعیف مربوط است نه به سرزمینی که جلال دین از آن میید
این پیش آمد را جلال دین با آمدن جان جان مرتبط میداند که همانا آشنایی او است با شمس
در این غزل هیچ شکایتی از دوری شمس به میان نمی آید بلکه همه برکت حضور او است هر چند که کوتاه بوده باشد زیرا جایی که نو شدن کار کند و تغییر اساسی روی دهد کار تمام است و این جوی جریان یافته است و تا جاودان به راه خود ادامه میدهد
سلام
این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 1000 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است
می توانید ویدیو و صوت شرح غزل را در آدرسهای زیر پیدا کنید:
parvizshahbaz
aparat