گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰

ای بگرفته از وفا گوشه کران چرا چرا
بر من خسته کرده‌ای روی گران چرا چرا
بر دل من که جای تست کارگه وفای تست
هر نفسی همی‌زنی زخم سنان چرا چرا
گوهر تو به گوهری برد سبق ز مشتری
جان و جهان همی‌بری جان و جهان چرا چرا
چشمه خضر و کوثری ز آب حیات خوشتری
ز آتش هجر تو منم خشک دهان چرا چرا
مهر تو جان نهان بود مهر تو بی‌نشان بود
در دل من ز بهر تو نقش و نشان چرا چرا
گفت که جان جان منم دیدن جان طمع مکن
ای بنموده روی تو صورت جان چرا چرا
ای تو به نور مستقل وی ز تو اختران خجل
بس دودلی میان دل ز ابر گمان چرا چرا

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بگرفته از وفا گوشه کران چرا چرا
بر من خسته کرده‌ای روی گران چرا چرا
هوش مصنوعی: چرا ای که وفا را در خود جای داده‌ای، گوشه‌ای از دل را از من گرفته‌ای و با این حال بر من سختی و زحمت می‌افکنی؟
بر دل من که جای تست کارگه وفای تست
هر نفسی همی‌زنی زخم سنان چرا چرا
هوش مصنوعی: بر دل من که تو در آن جا داری و وفای تو را می‌سازند، هر زمان که نفس می‌کشم، شمشیری از عشق به من می‌زنی، پس چرا این کار را می‌کنی؟
گوهر تو به گوهری برد سبق ز مشتری
جان و جهان همی‌بری جان و جهان چرا چرا
هوش مصنوعی: گنج وجود تو با ارزش‌تر از هر چیزی است و برتری زیادی دارد. تو با این گوهر خود، جان و جهان را به تسخیر درآورده‌ای. پس چرا این همه ارزش را نادیده می‌گیری؟
چشمه خضر و کوثری ز آب حیات خوشتری
ز آتش هجر تو منم خشک دهان چرا چرا
هوش مصنوعی: من همانند چشمه حیات و کوثر، پر از زیبایی‌ها و طراوت هستم، اما به خاطر دوری از تو و آتش عشق، دلم پژمرده و خشک شده است. چرا اینقدر درد می‌کشم و زبانم از گفتن احوالم ناتوان است؟
مهر تو جان نهان بود مهر تو بی‌نشان بود
در دل من ز بهر تو نقش و نشان چرا چرا
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو در وجود من پنهان است و هیچ نشانه‌ای از آن نمی‌توان دید. حالا چرا باید در دل من به خاطر تو نشانه‌ای یا اثری وجود داشته باشد؟
گفت که جان جان منم دیدن جان طمع مکن
ای بنموده روی تو صورت جان چرا چرا
هوش مصنوعی: گفت که من روح تو هستم، به دیدن من توقع نداشته باش. ای کسی که چهره‌ات نشان‌دهنده‌ی روح من است، چرا اینگونه سوال می‌کنی؟
ای تو به نور مستقل وی ز تو اختران خجل
بس دودلی میان دل ز ابر گمان چرا چرا
هوش مصنوعی: تو که به طور مستقل درخشان هستی و ستاره‌ها از نور تو خجالت می‌کشند، چرا دل من در میان ابرهای تردید و گمان، سردرگم است و دائم می‌پرسد چرا؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۰ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۰ به خوانش آرش خیرآبادی

حاشیه ها

1397/01/17 21:04
همایون

جان بی‌ صورت است و تنها چیزی که صورت ندارد جان است هر چیز دیگری نا گزیر از داشتن صورت است و هر محتوی‌ای نیازمند فرم و صورت است
جان از طریق دل به صورت وصل می‌‌شود و کار دل یا وفا است و یا دو دلی و گمان و تردید
در حقیقت می‌‌توان گفت جان هم صورت است و هم محتوی ولی هر دو از جنس جان ا‌ند یعنی‌ دو جان با هم کار می‌‌کنند مانند دو خورشید که به دور هم می‌‌چرخند و هر کدام نور مستقل خوش را دارند
صحبت از دو جان است که نیروی گرانش عشق پدید می‌‌آورند و جان جان پدید می‌‌آید که جلال دین آنرا جان و جهان می‌‌نامد جانی که همه چیز است و در عین حال جهان است
ای به گرفته از وفا گوشه، کران چرا چرا
حل یکی‌ از این جان‌ها از وفا فاصله گرفته است و کنار کشیده است و نا پدید شده است و شکایت دیگری را موجب گردیده است
که کارگاه او را تعطیل کرده است و دل او را با زخم دوری جریحه دار می‌‌کند و می‌‌گوید که:
ای جان، مهر تو پنهان شده است و نشانی از مهر تو پیدا نیست ولی در دل من نقش و نشان فراوانی هنوز از مهر تو بر جای است، چرا این گونه است
در دل من ز مهر تو نقش و نشان چرا چرا
این ویژگی‌ خاص عرفان و فرهنگ جلالی است که ارتباط انسان را با انسان به اوج می‌‌رساند که، کند هم جنس با هم جنس پرواز
جلال دین این راه را تا به اخر پیموده است با همراهی شمس که اگر او نمی بود چنین فرهنگی‌ هم نمی بود
برای همین است که جان جان در او حضور دارد و جواب او را می‌‌دهد و اینگونه است که غزل، پیدا می‌‌شود که زبان عشق است یعنی‌ گفتگوی دو دوست از زبان یکی‌، زیرا این جان دیگر جان منفرد و ضعیف نیست بلکه کیفیت نوی یافته است که مانند گوهر نو از همه پیشی‌ گرفته است
جان جان صورت ندارد و دیدنی نیست و حضور ظاهری شمس دیگر ضرورتی ندارد و جای هیچ دو دلی نیست حتی تو هم نیازی به صورت نداری زیرا جان تو جان منفردی نیست که نیازمند صورتک برای دیده شدن در اجتماع باشد و کسانی‌ تو را بنام و نشان خاصی‌ ببینند و شناسایی کنند آن هم از ظن و گمان خویش
این فرهنگ نیازمند تکرار نیست همین که یک بار روی داده است می‌‌تواند جاری گردد و شامل حال همه شود و در جان ما هم جریان یابد و اینگونه جلال دین جاودانه می‌‌شود و انسان جاودانه می‌‌شود و جهان می‌‌گردد

1398/03/28 01:05
سپیده

در دل من ز مهر تو" یا "در دل من ز بهر تو"
همایون نوشته مهر ولی در متن در شعر نوشته شده بهر. البته من فکر میکنم"ز مهر تو" درست باشه

1400/12/26 08:02
علیرضا زرین آرا

این غزل را چه کسی در آواز ایرانی خوانده است - شما میتوانید غزل شماره 50مولانا را با اجرای آقای علیرضا قربانی و آلیم قاسم اف که در دستگاه نوا و درفستیوال قونیه اجرا شده است از سایت آپارات بصورت تصویری ملاحظه فرمایید. نشانی در زیر آمده است. پیوند به وبگاه بیرونی  

1401/07/11 15:10
,,شاهرخ کاظمی

سلام

یک مثل من می, زنم

قلب انسان در شبانه روز

صد, هزار بار می زند درهر

دقیقه 5 لیتر خون پمب, می کند

ولی, یک متخصص قلب, فقط, می

تواند, بگوید, در, باره قلب, خیلی

نمی, داند, عظمت علمی مسئله

مورد, نظر است

ولی, ما مردم عادی, هم چیزی 

در باره قلب نمی دانیم

ولی همه حکیم هستیم

چون به منظمی, قلب, ما کار 

می, کند, کی, این کار, را می کند

یک هوشیاری, که کل عالم هستس را

می,, چرخاند, پس, اصل ما ان هوشیاری

یا جان یا زندگی, است. یا خداوند

پس, ما ب القوه امتداد, خداوند هستیم

به فعل در آوردنش باید, روی خودمان

کار کنیم وبه صفات خداوند, مزیین

بشویم آنموقع دلمان باز بازتر

می شود, ومرکز, عدم پیدا می

کنیم شاید, یک لحظه به خداوند

زنده شویم

1401/07/11 15:10
,,شاهرخ کاظمی

وجز عرفان انسان راهی نداره

تمام مکافات زندگی, مادی حذف

خداوتد, از زندگی, است

وانسان ذهنی به سمت نابودی

خودش, وتمام زمین پیش میره

مولوی یک فیلسوف حکیم وعارف

بود, وتقلید از, او عین وارستگی

وسعادت است

1401/10/18 16:01
آینهٔ صفا

Why O’ Why, are you abandoning fidelity?

Frowning upon a weary like I,

Why O’ Why?

 

Upon my heart, your abode, the caldron of your fidelity

At each breath, piercing spears

Why O’ Why?

 

This new fortune, has surpassed Jupiter in fortune

O’ soul and the world, seizing my soul and my world

Why O’ Why?

 

You are the fountain of Youth and Eden, better than Life’s Nectar

By the fire of your separation, I am parched

Why O’ Why?

 

Your Love’s latent within the soul, Your seal is traceless

Yet, many marks and images of you, are in my heart

Why O’ Why?

 

She said, “I am the Soul of the Soul. Desire not, to see the Soul.”

But since your face is showing the image of the Soul,

Why O’ Why?

 

Since, you are the Eternal Light, abashment of the stars

Such doubt in my heart, due to the clouds of suspicion

Why O’ Why?

1402/04/28 22:06
کنعان متین

گوشِ کران یا گوشه کران.

گوشه کران منظور چیست؟ 

 

بس دودلی  میان دل  زابر گمان .

راهم توضیح دهید. لطفا. سپاس.

1402/04/15 16:07
بهار مینا

شاید با به کار بردن علایم سجاوندی، بتوانید این مصراع را بهتر بخوانید.

ای بگرفته از وفا گوشه، کران چرا چرا

1402/06/01 22:09
کنعان متین

۱- ای بگرفته از وفا ، گوشه کران ، چرا چرا ؟ 

۲- ای بگرفته، ازوفاگوشه ، کران ، چراچرا؟

۳- ای بگرفته از وفا ، گوش کران ، چرا چرا؟ 

علائم سجاوندی را هر جا قرار بدهیم باز معنایی پیدا نمیکنیم. عجیبه‌!!!! 

1402/08/14 20:11
رازق

گوشه گرفتن یعنی گوشه‌گیر شدن

کران گرفتن یعنی فاصله گرفتن

هر دو به یک معنی هستند

بازنویسی مصرع: ای کسی که از وفا هم گوشه گرفته‌ای و هم کران گرفته‌ای، چرا چنین می‌کنی؟

معنی مصرع: ای کسی که بی‌وفایی پیشه کرده‌ای، چرا با من چنین می‌کنی؟

1402/08/14 20:11
رازق

ترجمه‌ی ترکی از عبدالباقی گلپینارلی

A vefaya kulak asmayan, neden böyle yapıyorsun, neden
Bu yorguna yüzünü asmışsın; neden, neden


Her solukta, senin yerin yurdun olan, senin vefa tezgâhın
Kesilen gönlümü mızrakla yaralıyorsun; neden, neden


İncin, kuyumcuda müşteriden ödülü aldı
Canı da götürüp gidiyorsun, cihanı da; canı da, cihanı da; fakat neden, neden


Hızır’ın kaynağısın, Kevser’sin, abıhayattan da güzelsin
Senin ayrılık ateşinle ağzı, dudağı, dili damağı kupkuru olan benim ancak; neden neden


Senin kahrın can gibi gizlidir, mührünün izi yoktur
Fakat gönlümde senin için bu izler neden, neden


Dedi ki: Cana can benim, canı görmeyi umma
Fakat yüzün canın şeklini gösteriyor; neden, neden


A başlı başına ışık olan, yıldızlar bile seni görüp utanıyorlar kendilerinden
Peki, böyleyken gene de şüphe bulutuyla örtülüp gönülde ikiyüzlülüğün peydahlanması neden, neden

1402/11/05 10:02
مسافر

سلام

این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 995 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است

می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید:

 parvizshahbazi

aparat