غزل شمارهٔ ۵۰
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۵۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۰ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۰ به خوانش آرش خیرآبادی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
جان بی صورت است و تنها چیزی که صورت ندارد جان است هر چیز دیگری نا گزیر از داشتن صورت است و هر محتویای نیازمند فرم و صورت است
جان از طریق دل به صورت وصل میشود و کار دل یا وفا است و یا دو دلی و گمان و تردید
در حقیقت میتوان گفت جان هم صورت است و هم محتوی ولی هر دو از جنس جان اند یعنی دو جان با هم کار میکنند مانند دو خورشید که به دور هم میچرخند و هر کدام نور مستقل خوش را دارند
صحبت از دو جان است که نیروی گرانش عشق پدید میآورند و جان جان پدید میآید که جلال دین آنرا جان و جهان مینامد جانی که همه چیز است و در عین حال جهان است
ای به گرفته از وفا گوشه، کران چرا چرا
حل یکی از این جانها از وفا فاصله گرفته است و کنار کشیده است و نا پدید شده است و شکایت دیگری را موجب گردیده است
که کارگاه او را تعطیل کرده است و دل او را با زخم دوری جریحه دار میکند و میگوید که:
ای جان، مهر تو پنهان شده است و نشانی از مهر تو پیدا نیست ولی در دل من نقش و نشان فراوانی هنوز از مهر تو بر جای است، چرا این گونه است
در دل من ز مهر تو نقش و نشان چرا چرا
این ویژگی خاص عرفان و فرهنگ جلالی است که ارتباط انسان را با انسان به اوج میرساند که، کند هم جنس با هم جنس پرواز
جلال دین این راه را تا به اخر پیموده است با همراهی شمس که اگر او نمی بود چنین فرهنگی هم نمی بود
برای همین است که جان جان در او حضور دارد و جواب او را میدهد و اینگونه است که غزل، پیدا میشود که زبان عشق است یعنی گفتگوی دو دوست از زبان یکی، زیرا این جان دیگر جان منفرد و ضعیف نیست بلکه کیفیت نوی یافته است که مانند گوهر نو از همه پیشی گرفته است
جان جان صورت ندارد و دیدنی نیست و حضور ظاهری شمس دیگر ضرورتی ندارد و جای هیچ دو دلی نیست حتی تو هم نیازی به صورت نداری زیرا جان تو جان منفردی نیست که نیازمند صورتک برای دیده شدن در اجتماع باشد و کسانی تو را بنام و نشان خاصی ببینند و شناسایی کنند آن هم از ظن و گمان خویش
این فرهنگ نیازمند تکرار نیست همین که یک بار روی داده است میتواند جاری گردد و شامل حال همه شود و در جان ما هم جریان یابد و اینگونه جلال دین جاودانه میشود و انسان جاودانه میشود و جهان میگردد
در دل من ز مهر تو" یا "در دل من ز بهر تو"
همایون نوشته مهر ولی در متن در شعر نوشته شده بهر. البته من فکر میکنم"ز مهر تو" درست باشه
این غزل را چه کسی در آواز ایرانی خوانده است - شما میتوانید غزل شماره 50مولانا را با اجرای آقای علیرضا قربانی و آلیم قاسم اف که در دستگاه نوا و درفستیوال قونیه اجرا شده است از سایت آپارات بصورت تصویری ملاحظه فرمایید. نشانی در زیر آمده است. پیوند به وبگاه بیرونی
سلام
یک مثل من می, زنم
قلب انسان در شبانه روز
صد, هزار بار می زند درهر
دقیقه 5 لیتر خون پمب, می کند
ولی, یک متخصص قلب, فقط, می
تواند, بگوید, در, باره قلب, خیلی
نمی, داند, عظمت علمی مسئله
مورد, نظر است
ولی, ما مردم عادی, هم چیزی
در باره قلب نمی دانیم
ولی همه حکیم هستیم
چون به منظمی, قلب, ما کار
می, کند, کی, این کار, را می کند
یک هوشیاری, که کل عالم هستس را
می,, چرخاند, پس, اصل ما ان هوشیاری
یا جان یا زندگی, است. یا خداوند
پس, ما ب القوه امتداد, خداوند هستیم
به فعل در آوردنش باید, روی خودمان
کار کنیم وبه صفات خداوند, مزیین
بشویم آنموقع دلمان باز بازتر
می شود, ومرکز, عدم پیدا می
کنیم شاید, یک لحظه به خداوند
زنده شویم
وجز عرفان انسان راهی نداره
تمام مکافات زندگی, مادی حذف
خداوتد, از زندگی, است
وانسان ذهنی به سمت نابودی
خودش, وتمام زمین پیش میره
مولوی یک فیلسوف حکیم وعارف
بود, وتقلید از, او عین وارستگی
وسعادت است
Why O’ Why, are you abandoning fidelity?
Frowning upon a weary like I,
Why O’ Why?
Upon my heart, your abode, the caldron of your fidelity
At each breath, piercing spears
Why O’ Why?
This new fortune, has surpassed Jupiter in fortune
O’ soul and the world, seizing my soul and my world
Why O’ Why?
You are the fountain of Youth and Eden, better than Life’s Nectar
By the fire of your separation, I am parched
Why O’ Why?
Your Love’s latent within the soul, Your seal is traceless
Yet, many marks and images of you, are in my heart
Why O’ Why?
She said, “I am the Soul of the Soul. Desire not, to see the Soul.”
But since your face is showing the image of the Soul,
Why O’ Why?
Since, you are the Eternal Light, abashment of the stars
Such doubt in my heart, due to the clouds of suspicion
Why O’ Why?
گوشِ کران یا گوشه کران.
گوشه کران منظور چیست؟
بس دودلی میان دل زابر گمان .
راهم توضیح دهید. لطفا. سپاس.
شاید با به کار بردن علایم سجاوندی، بتوانید این مصراع را بهتر بخوانید.
ای بگرفته از وفا گوشه، کران چرا چرا
۱- ای بگرفته از وفا ، گوشه کران ، چرا چرا ؟
۲- ای بگرفته، ازوفاگوشه ، کران ، چراچرا؟
۳- ای بگرفته از وفا ، گوش کران ، چرا چرا؟
علائم سجاوندی را هر جا قرار بدهیم باز معنایی پیدا نمیکنیم. عجیبه!!!!
گوشه گرفتن یعنی گوشهگیر شدن
کران گرفتن یعنی فاصله گرفتن
هر دو به یک معنی هستند
بازنویسی مصرع: ای کسی که از وفا هم گوشه گرفتهای و هم کران گرفتهای، چرا چنین میکنی؟
معنی مصرع: ای کسی که بیوفایی پیشه کردهای، چرا با من چنین میکنی؟
ترجمهی ترکی از عبدالباقی گلپینارلی
A vefaya kulak asmayan, neden böyle yapıyorsun, neden
Bu yorguna yüzünü asmışsın; neden, neden
Her solukta, senin yerin yurdun olan, senin vefa tezgâhın
Kesilen gönlümü mızrakla yaralıyorsun; neden, neden
İncin, kuyumcuda müşteriden ödülü aldı
Canı da götürüp gidiyorsun, cihanı da; canı da, cihanı da; fakat neden, neden
Hızır’ın kaynağısın, Kevser’sin, abıhayattan da güzelsin
Senin ayrılık ateşinle ağzı, dudağı, dili damağı kupkuru olan benim ancak; neden neden
Senin kahrın can gibi gizlidir, mührünün izi yoktur
Fakat gönlümde senin için bu izler neden, neden
Dedi ki: Cana can benim, canı görmeyi umma
Fakat yüzün canın şeklini gösteriyor; neden, neden
A başlı başına ışık olan, yıldızlar bile seni görüp utanıyorlar kendilerinden
Peki, böyleyken gene de şüphe bulutuyla örtülüp gönülde ikiyüzlülüğün peydahlanması neden, neden
سلام
این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 995 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است
می توانید ویدیو و صوت شرح غزل را در آدرسهای زیر پیدا کنید: