غزل شمارهٔ ۵۰۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۵۰۲ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
غزل آفتاب و ماه از معانی کلیدی در عرفان جلال دین، عشق و یا عرفان جلال دین از جنس همنشینی دو دوست است که یکی خورشید میشود و دیگری ماه بی آنکه یکی بر دیگری برتری داشته باشد بطوریکه خود جلال دین در این عرفان هر در نقش را در زندگی خود داشته است، و در این لحظه نقش آفتاب را دارد که با ماه خود قرین شده است و مستی آن وجودش را گرفته است
هرچند اهمیت خورشید به نورافشانی آن است و اهمیت ماه به تابیدن، ولی در عشق وجود آنها دارای اهمیت بیشتری از تابش آنهاست که همان سخن و گفت است، چون این عشق بدون گفتن هم کار میکند که بیشتر به راز میماند ولی جلال دین به آن پی میبرد و آن را تجربه میکند و جلوی مستی سرشار آنرا نمیتواند بگیرد و نمی گیرد
معنی جان، جان عرفان جلال دین است
همه جای زمین را جان فراگرفته است درون آب و درون خشکی و بیرون آنها همه جا حتی سنگ ها اینجا جان دارند
با آنکه جهان را جان فراگرفته است ولی جان از هرگونه دسترسی ما دور است
آنچه جان نامیده میشود خود نیز جان دارد که جلال دین آنرا جانان می نامد، چون جان در درون جای دارد و درون خود درون دارد
فرهنگ رازآمیز و کارآمد جلال دین همانا راه دستیابی به جان و بازی کردن با جان و بکارگرفتن آن است
اینجاست که معنی دیگری که بسیار کلیدی در عرفان جلال دین است خودنمایی میکند و آن معنی صاف و صاف بودن است
درود دوستان ادیب
غزل زیبایی است ولی به نظر من بیت آخر آن توسط هوش مصنوعی درست معنا نشده است
مولانا میفرماید:
دست نِه بر دهان من تا من
آن نگویم چو گفت را آن نیست
دست بر دهان من بگذار تا آن را نگویم، منظور اسرار الهیست و عشقی عرفانی که بین ایشان و خداوند به وجود آمده و گاهی این انس و عشق بجایی میرسد که قابل گویش و درک برای دیگران نیست...