گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹۲

ز دام چند بپرسی و دانه را چه شدست
به بام چند برآیی و خانه را چه شدست
فسرده چند نشینی میان هستی خویش
تنور آتش عشق و زبانه را چه شدست
بگرد آتش عشقش ز دور می‌گردی
اگر تو نقره صافی میانه را چه شدست
ز دردی غم و اندیشه سیر چون نشوی
جمال یار و شراب مغانه را چه شدست
اگر چه سرد وجودیت گرم درپیچید
به ره کنش به بهانه بهانه را چه شدست
شکایت ار ز زمانه کند بگو تو برو
زمانه بی‌تو خوشست و زمانه را چه شدست
درخت وار چرا شاخ شاخ وسوسه‌ای
یگانه باش چو بیخ و یگانه را چه شدست
در آن ختن که در او شخص هست و صورت نیست
مگو فلان چه کس است و فلانه را چه شدست
نشان عشق شد این دل ز شمس تبریزی
ببین ز دولت عشقش نشانه را چه شدست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز دام چند بپرسی و دانه را چه شدست
به بام چند برآیی و خانه را چه شدست
هوش مصنوعی: اگر از دام بپرسی که چه بر سر دانه آمده است، و یا از بام بالا بروی و بگویی که حال خانه چه شده، فایده‌ای ندارد.
فسرده چند نشینی میان هستی خویش
تنور آتش عشق و زبانه را چه شدست
هوش مصنوعی: چرا مدتی در میان وجود خود نشسته‌ای و بی‌حرکت مانده‌ای؟ آتش عشق و شور و شوقی که درونت بوده کجا رفته است؟
بگرد آتش عشقش ز دور می‌گردی
اگر تو نقره صافی میانه را چه شدست
هوش مصنوعی: اگر دور عشق او می‌چرخید، باید از خودت بپرسی که چرا در میان این شادی و زیبایی مانند نقره‌ای خالص و لطیف نمی‌مانی.
ز دردی غم و اندیشه سیر چون نشوی
جمال یار و شراب مغانه را چه شدست
هوش مصنوعی: چگونه می‌توان با درد و غم و فکر زیاد زندگی کرد وقتی که جمال یار و شراب مغانه دیگر وجود ندارد؟
اگر چه سرد وجودیت گرم درپیچید
به ره کنش به بهانه بهانه را چه شدست
هوش مصنوعی: با وجود اینکه وجود تو سرد است، اما در دنیای پیچیده‌اش، حرارتی در جستجوی راهی وجود دارد. اما به خاطر چه چیزی این بهانه‌ها پیش آمده‌اند؟
شکایت ار ز زمانه کند بگو تو برو
زمانه بی‌تو خوشست و زمانه را چه شدست
هوش مصنوعی: اگر کسی از روزگار شکایت کند، بگو که برو، روزگار بدون تو هم خوب است و روزگار چه اشکالی دارد؟
درخت وار چرا شاخ شاخ وسوسه‌ای
یگانه باش چو بیخ و یگانه را چه شدست
هوش مصنوعی: چرا باید مانند درخت، شاخه شاخه و پراکنده به وسوسه‌ها بپردازی؟ وقتی که ریشه و اصل وجودی فقط یک چیز است، چرا باید در تنوع و تفرقه غرق شوی؟
در آن ختن که در او شخص هست و صورت نیست
مگو فلان چه کس است و فلانه را چه شدست
هوش مصنوعی: در سرزمین ختن، جایی که تنها وجود و روح انسان‌هاست و ظاهری وجود ندارد، از کسی و آنچه بر او گذشته صحبت نکن.
نشان عشق شد این دل ز شمس تبریزی
ببین ز دولت عشقش نشانه را چه شدست
هوش مصنوعی: این دل به عشق شمس تبریزی شناخته شده است، حالا ببین که از برکت این عشق چه نشانه‌ای در زندگی من به وجود آمده.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۹۲ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1395/01/26 23:03
پونه

سلام میخواستم مفهوم این غزل رو بدونم واگ میشه تفسیرش رو بگید?:)

1402/05/01 12:08
مسافر

سلام

این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 896 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است.

می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید:

پیوند به وبگاه بیرونی

پیوند به وبگاه بیرونی

1395/01/26 23:03
پونه

سلام میخواستم تفسیرومفهوم کلی این غزل رو بدونم?:)

1395/03/11 01:06
مهدی

سلام
سرکار بانو پونه
صدالبته تفسیر و تعبیر غزلی از حضرت مولانا با آنهمه پیچیدگی ذهن آن بزرگوار که گاه به خصوص در داستانهای مثنوی به شکل مکالمات و مباحثات جلوه می کند کار آسانی نیست و صدالبته در یک حاشیه نویسی کوتاه شاید اصلا ممکن نباشد.
اما جهت اشاره به مفهوم کلی غزل آنطور که پرسیده بودید؛ دیدگاه و درک شخصی خود را می توانم اینطور بیان کنم:
کلیت غزل در تحریص و تشویق مخاطب به درک و آشنایی با بطون و عمق معانی دینی و عرفانی است. مولانا اصولا در وادی خداشناسی و خداپرستی دلیر است و دلیری را می ستاید.
عشق اول سرکش و خونی بود
تا گریزد آن که بیرونی بود
در این غزل نیز ؛ مولوی در یکایک ابیات ما را به دلیری فرامیخواند و از تن آسایی و ترس پرهیز می دهد.
در دردی غم و اندیشه سیر چون نشوی؟
می بینید که حضرت خداوندگار غم و اندیشه (اندیشه اینجا بیشتر به معنای فکر و خیال و دلواپسی برای امور روزمره است و نه به معنای تفکر در معنای متعالی آن) را درد شراب زندگی (درد لای و بخش بدطعم شراب است) می داند و دلیرانه جستجوی حقیقت (جمال یار) و پرستش او به یگانگی راستین (شراب مغانه) را توصیه می کند.
سایر ابیات نیز به همین منوال روزمره گی ؛ دنیا اندیشی و ترس از ورود به وادی پرستش حق را در برابر دلیری و شادمانه دل به دریا زدن مینهد و پرواضح است داوری حضرت مولانا کدام شیوه را برتر می نهد:
فسرده چند نشینی میان هستی خویش
تنور آتش عشق و زبانه را چه شدست
شادکام و تندرست باشید

1395/04/17 21:07
پونه

بسیار بسیار ممنون :)

1396/03/21 14:06
محسن

پیام کلی (شاه بیت) شعر به گمان من بیت دوم آن است که میگوید:
«فسرده چند نشینی میان هستی خویش؟
تنور آتش و عشق و زبانه را چه شده است؟»
که البته معنیش هم واضح هست. به نظر میاد تفسیر بقیه ابیات شعر هم در راستای همین قالب کلی شاه بیت میگنجه. یعنی از خستگی و خمودگی و روزمرگی درآمدن و به همه مفاهیم دنیا و زندگی از پنجره عشق و اشتیاق نگاه کردن.
در همین راستا و در اوج مثبت اندیشی بر افرادی که دایم از زندگی مینالند میتازد ("شکایت ار ز زمانه کند بگو تو برو!") و میگوید مشکل همین آدمها هستند و مگر زمانه چه مشکلی داره؟ ("زمانه بی تو خوشست و زمانه را چه شده است").
نکته آخر که پند نسبتا متفاوتی (و البته در همان راستای کلی) میدهد خطاب به انسانهای دمدمی مزاجی است که هدف کلی و واحدی در زندگی ندارند و هر روز از شاخه ای به شاخه دیگر میپرند:
«درخت وار چرا شاخ شاخ وسوسه ای
یگانه باش چو بیخ و یگانه را چه شدست»
سبک مغزی اینگونه انسانها رو به سبکی و تنوع شاخه های نوک درخت تشبیه میکنه و البته در مصرع بعد توصیه میکنه مثل تنه درخت واحد و ریشه دار باشیم.

1399/06/01 18:09
همایون

غزل علاوه بر حرف قافیه 'ه' دارای ردیف 'را چه شدست' است که معانی مختلف دارد جایی به معنی چی شده و اگر سئوالی ادا شود جایی به معنی چیزی نشده و جایی به معنی کجا رفته است و جایی هم به کجا رسیده است معنی میدهد
به نظر در ابتدای آشنایی با شمس سروده شده و حالت نصیحت گونه دارد و از غزل های متوسط است برخلاف آنکه از آتش و گرما می گوید خیلی غزل آتشینی نیست و هنوز حال و هوای شعر سازی گذشته را دارد و هنوزباه صلابت غزل های پس از غیبت شمس فاصله دارد

1402/05/01 12:08
مسافر

سلام

این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 896 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است.

می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید:

aparat

parvizshahbazi