گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹۱

جهان و کار جهان سر به سر اگر بادست
چرا ز باد مکافات داد و بیدادست
به باد و بود محمد نگر که چون باقیست
ز بعد ششصد و پنجاه سخت بنیادست
ز باد بولهب و جنس او نمی‌بینی
که از برای فضیحت فسانه‌شان یادست
چنین ثبات و بقا باد را کجا باشد
در این ثبات که قاف کمتر آحادست
نبود باد دم عیسی و دعای عزیر
عنایت ازلی بُد که نور استادست
اگر چه باد سخن بگذرد سخن باقیست
اگر چه باد صبا بگذرد چمن شادست
ز بیم باد جهان همچو برگ می‌لرزد
درون باد ندانی که تیغ پولادست
کهی بود که به جز باد در جهان نشناخت
کُهی کهی نکند ز آنک کُه نه فرهادست
تو باخبر نشوی گر کنم بسی فریاد
که از درون دلم موج‌های فریادست
اگر تو بحر ببینی و موج بر تو زند
یقین شود که نه بادست ملک آبادست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جهان و کار جهان سر به سر اگر بادست
چرا ز باد مکافات داد و بیدادست
هوش مصنوعی: اگر همه چیز در جهان و کارهای آن به دست خود انسان است، پس چرا نتایج و عواقب کارها به خاطر ناامیدی و ظلم و بی‌عدالتی مبتلا به مشکلات است؟
به باد و بود محمد نگر که چون باقیست
ز بعد ششصد و پنجاه سخت بنیادست
هوش مصنوعی: به تأثیر محمد و وجود او بنگر که چگونه بعد از بیش از ششصد و پنجاه سال هنوز بنیادش محکم و استوار است.
ز باد بولهب و جنس او نمی‌بینی
که از برای فضیحت فسانه‌شان یادست
هوش مصنوعی: از باد و جنس او نمی‌توانی ببینی که برای فضیحت، داستانشان در یاد است.
چنین ثبات و بقا باد را کجا باشد
در این ثبات که قاف کمتر آحادست
هوش مصنوعی: ثبات و پایبندی در زندگی مانند باد است که نمی‌تواند دائمی باشد. چون در این ثبات، تعداد افراد کمتر از گروه بزرگ‌تری است که در حال تغییر هستند.
نبود باد دم عیسی و دعای عزیر
عنایت ازلی بُد که نور استادست
هوش مصنوعی: این شعر به این مفهوم اشاره دارد که وقتی که کمک و حمایت خداوند از انسان دور باشد، هیچ گونه قدرت یا قدرتی از دیگران نمی‌تواند او را نجات دهد. همچنین، به اهمیت وجود چراغ هدایت و روشنایی در زندگی انسان‌ها اشاره می‌کند. بدون آن نور و هدایت، انسان در تاریکی و سردرگمی باقی می‌ماند.
اگر چه باد سخن بگذرد سخن باقیست
اگر چه باد صبا بگذرد چمن شادست
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است باد بر سخن‌ها بگذرد و آن‌ها را از بین ببرد، ولی خود سخن همچنان پابرجا خواهد ماند. همچنین، حتی اگر باد صبا برود، باغ و چمن همچنان زنده و شاداب خواهند بود.
ز بیم باد جهان همچو برگ می‌لرزد
درون باد ندانی که تیغ پولادست
هوش مصنوعی: از ترس باد، جهان مانند برگ می‌لرزد، اما در درون این باد نمی‌دانی که تیغی از فولاد وجود دارد.
کهی بود که به جز باد در جهان نشناخت
کُهی کهی نکند ز آنک کُه نه فرهادست
هوش مصنوعی: زمانی بود که در دنیا فقط باد را می‌شناخت، مگر آنکه فرهادی در کار نبود.
تو باخبر نشوی گر کنم بسی فریاد
که از درون دلم موج‌های فریادست
هوش مصنوعی: اگر تو از حال من آگاه نشوی، هرچقدر هم که فریاد بزنم، باید بدانی که درون قلبم پر از حسرت و ناله‌هاست.
اگر تو بحر ببینی و موج بر تو زند
یقین شود که نه بادست ملک آبادست
هوش مصنوعی: اگر دریا را ببینی و موج‌ها به سمت تو بیایند، مطمئن باش که این وضعیت به خاطر قدرت باد نیست، بلکه به خاطر اقتدار ملک و زمین است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۹۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1393/11/11 16:02
هنگامه حیدری

در بیت پنجم می فرماید:
نبود باد دم عیسی و دعای عزیر
عنایت ازلی بد که نور استادست
عزیر: نام پیغامبری که در احیاء موتی شک کرد و خدای جان او و خرش بستد و پس از صد سال از نو زنده کرد و هنوز میوه های چیده ٔ او تازه مانده بود. و یهود او را پسر خدای گفتندی .

1403/02/01 08:05
رضا از کرمان

سلام 

  این بیت استقبالی از غزل شماره 7(شکواییه) مجیر الدین بیلقانی با همین مطلع  است.معنی بیت هشتم برام کمی گنگه اگر راهنمایی بفرمایید ممنونم .

1403/02/02 21:05
الف رسته

 

کَهی بود که به جز باد در جهان نشناخت /// کَهی کُهی نکند ز آنک کُه نه فرهادست

اعراب گذاری مطابق نسخهٔ فروزانفر ( همان نسخهٔ کاغذی که در پای غزل آمده است) این چنین است.

۱) کَهی = کاهی

۲) کُهی = کوهی

۳) کُه = کوه

خوانش خانم عندلیب هم که پای غزل آمده است مطابق همان اعراب گذاری فروزانفر است.

نسخهٔ فروزانفر بر اساس نسخهٔ قونیه تهیه شده است، ولی ما نمی‌دانیم که آیا این اعرابی فروزانفر در نسخهٔ خطی قونیه هم وجود دارد یا خیر.

نکته‌های ۱ و ۲ بالا روشن است و ابهامی در معنی بیت نمی‌اندازد، ولی نکتهٔ ۳ جای ابهام دارد. آیا فرهاد را با کاه مقایسه کرده است یا با کوه؟

۴) کُه نه فرهاد است

۵) کَه نه فرهاد است

در ادامهٔ غزل بیت ۹ را بخوانیم: « تو باخبر نشوی گر کنم بسی فریاد /// که از درون دلم موج‌های فریادست»

این فریاد از خود مولاناست که خود را شبیه فرهاد کرده است.

ببینیم مولانا چه تصویرهائی از فرهاد و کوه کندن و باد در جاهای دیگر به دست داده است، چه نمونه را در زیر می‌آوریم:

«ساقی تو ما را یاد کن، صد خیک را پرباد کن /// ارواح را فرهاد کن، در عشق آن شیرین لقا»

«فرهاد هم از بهر او، بر کوه می‌کوبد کُلند»

«همچو فرهاد از هوایت کوه هجران می‌کَنم»

«گه ز هجرش کوه کَن فرهاد باش»

به همان چند نمونه بالا بسنده می‌کنیم و یاد آور می‌شویم بیت معروف او را:

«این جهان کوهست و فعل ما ندا /// سوی ما آید نداها را صدا»

مصرع اول بر روی محور حقیرت کاه می‌چرخد که جز باد چیزی نمی‌شناسد و به هر بادی از جا کنده و سردرگردان می‌شود. مصرع دوم میگوید که این کاه نمی‌تواند کوه باشد. می‌پرسیم که چه کوهی در نظر بوده است؟ کوهی که از فرهاد عظیم تر است؟! یعنی از نیمهٔ مصرع دوم ناگاه مقایسه‌ای که در مصرع اول آعاز شده بود و تا میانهٔ مصرع دوم ادامه داشته ناگاه تغیر جهت داده و کوه را با فرهاد مقایسه کرد!! در تمام آثار مولانا چنین مقایسهٔ خنکی نشده است. در بین شاعران معروف دیگر هم چنین مقایسه‌ و تشبهی پیدا نمی‌شود.. حافظ می‌گوید:

«دل به امّیدِ صدایی که مگر در تو رسد /// ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد»

در سراسر غزل هم مقایسه‌‌ها وجود دارد:

۱) باد پوچی ≠ باد مکافات

۲ و ۳) سخن و بود محمد ≠ بولهب و افسانهٔ او

۴) بی ثباتی باد ≠ بقای کوه قاف

۵)‌ دم عیسی ≠ باد هوا

۶)‌ باد سخن ≠ بقای سخن

۷) باد هوا ≠ تیغ پولاد در باد جهان

۸۱) کاه ≠ کوه

۸۲) کوه ≠ فرهاد ؟؟!

۹) موج فریاد مولانا ≠ خبردار شدن تو

۱۰)‌ موج بحر، مُلک آباد ≠ باد هوا

داده‌های بالا کافی است که باور کنیم که کوه با فرهاد مقایسه نشده است بلکه کاه با فرهاد مقایسه شده است.

1403/02/03 00:05
رضا از کرمان

درود بی پایان بر شما وسپاس از سرکار خانم عندلیب ، طبق خوانش ایشان آخر بیت  ششم عزیز میباشد که عزیر تایپ شده اصلاح بفرمایید.

متشکرم