گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹۰

مرا چو زندگی از یاد روی چون مه توست
همیشه سجده گهم آستان خرگه توست
به هر شبی کشدم تا به روز زنده کند
نوای آن سگ کو پاسبان درگه توست
ز پیش آب و گل من بدید روح تو را
خرد بگفت که سجده کنش که او شه توست
سجود کرد و در آن سجده ماند تا به ابد
نهاده روی بر آن خاک خوش که او ره توست
چه باشدت اگر این شوره خاک را که منم
به نعل بازنوازی که آن گذرگه توست
ایا دو دیده تبریز شمس دین به حق
تو کهربای دلی دل به عاشقی که توست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا چو زندگی از یاد روی چون مه توست
همیشه سجده گهم آستان خرگه توست
هوش مصنوعی: وقتی که زندگی‌ام را فراموش می‌کنم و به یاد چهره‌ات می‌افتم، مثل ماهی که در آسمان می‌درخشد، همیشه در برابر درگاه تو سر به زمین می‌گذارم.
به هر شبی کشدم تا به روز زنده کند
نوای آن سگ کو پاسبان درگه توست
هوش مصنوعی: هر شب را تا صبح بیدار می‌مانم تا صدای آن سگی را بشنوم که نگهبان درگاه توست و مرا زنده می‌کند.
ز پیش آب و گل من بدید روح تو را
خرد بگفت که سجده کنش که او شه توست
هوش مصنوعی: از میان آب و گل، من روح تو را دیدم و خرد به من گفت که باید برای او سجده کنی، زیرا او پادشاه توست.
سجود کرد و در آن سجده ماند تا به ابد
نهاده روی بر آن خاک خوش که او ره توست
هوش مصنوعی: با این حال، او به عبادت پرداخت و در حالت سجده باقی ماند تا ابد، و بر آن خاک زیبا که راهنمای اوست، سرش را گذاشت.
چه باشدت اگر این شوره خاک را که منم
به نعل بازنوازی که آن گذرگه توست
هوش مصنوعی: اگر تو این خاک شور و بی‌ثمر را که من هستم، با نعل خود نوازش کنی، این جا همان گذرگاهی است که تو باید از آن عبور کنی.
ایا دو دیده تبریز شمس دین به حق
تو کهربای دلی دل به عاشقی که توست
هوش مصنوعی: آیا دو چشم شمس‌الدین تبریزی به حقیقت تو مانند کهربایی است که دل را به عشق تو جذب می‌کند؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۹۰ به خوانش عندلیب