گنجور

غزل شمارهٔ ۴۸

ماهِ درست را ببین کاو بشکست خواب ما
تافت ز چرخ هفتمین در وطن خراب ما
خواب ببر ز چشم ما چون ز تو روز گشت شب
آب مده به تشنگان عشق بس است آب ما
جمله‌ی ره چکیده خون از سر تیغ عشق او
جمله‌ی کو گرفته بو از جگر کباب ما
شکر باکرانه را شکر بی‌کرانه گفت
غره شدی به ذوق خود بشنو این جواب ما
روترشی چرا مگر صاف نبد شراب تو ؟
از پی امتحان بخور یک قدح از شراب ما
تا چه شوند عاشقان روز وصال ای خدا
چونک ز هم بشد جهان از بت بانقاب ما
از تبریز شمس دین روی نمود عاشقان
ای که هزار آفرین بر مه و آفتاب ما

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ماهِ درست را ببین کاو بشکست خواب ما
تافت ز چرخ هفتمین در وطن خراب ما
ماه کامل و زیبا را ببین که خواب ما را شکست و از چرخ هفتم و در اوج فلک در سرای ویران و خراب ما تابید.
خواب ببر ز چشم ما چون ز تو روز گشت شب
آب مده به تشنگان عشق بس است آب ما
همچنان ما را بیدار نگه‌بدار زیرا با نور تو، شب ما روز گشت؛ تشنگان عشق از این پس به‌آب نیاز ندارند و این آب ما تا ابد آنها را سیراب خواهد کرد.
جمله‌ی ره چکیده خون از سر تیغ عشق او
جمله‌ی کو گرفته بو از جگر کباب ما
تمام راه از خونی که از شمشیر خون‌آلود او چکیده‌، خونین گشته‌است؛ تمام کوی و برزن از بوی کباب دل ما، پر گشته‌است.
شکر باکرانه را شکر بی‌کرانه گفت
غره شدی به ذوق خود بشنو این جواب ما
هوش مصنوعی: شکر بی‌پایان را شکر درون محدودیت خودش خطاب قرار داد و گفت: "به خودت مغرور نشو، به خاطر خوشحالی‌ات این حرف ما را بشنو."
روترشی چرا مگر صاف نبد شراب تو ؟
از پی امتحان بخور یک قدح از شراب ما
چرا غمگین و بدخو هستی مگر شراب تو صاف و ناب نبود؟ بیا و برای امتحان، یک قدح از شراب ما بخور.
تا چه شوند عاشقان روز وصال ای خدا
چونک ز هم بشد جهان از بت بانقاب ما
ای خدا در روز وصال چه‌بر سر عاشقان خواهد آمد! وقتی‌که جهان از بت روپوشیده و بانقاب ما اینچنین از هم فروپاشیده‌است!
از تبریز شمس دین روی نمود عاشقان
ای که هزار آفرین بر مه و آفتاب ما
از تبریز، شمس‌الدین به میان عاشقان آمد و بر او هزاران بار آفرین می‌فرستیم که او ماه و آفتاب درخشان ماست.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۸ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۸ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۴۸ به خوانش آرش خیرآبادی

حاشیه ها

1399/06/25 20:08
همایون

جلال دین عشق خود به شمس را یک رویداد جهانی و همه گیر وعالم گیر میداند
البته فعلن با نقاب است و روزی این نقاب برداشته خواهد شد و شب عالم به روز مبدل میشود و ترشی از جهان میرود و شکر و شیرینی بی کرانه میگردد همانطور که بوی عشق او همه محل را در روزگار گرفته است
براستی این ماه کامل چگونه بوده است که این گونه توسط جلال دین به وصف درآمده که همه راه و زندگی خود را وقف او میکند